صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

کوچه آسیا و ساداتش

  • کد خبر: ۱۲۴۹۱۹
  • ۱۹ شهريور ۱۴۰۱ - ۱۳:۲۵
قاسم رفیعا - شاعر و طنزپرداز

عباس مرضیه بندار یک زمانی گفته بود کوچه آسیا مثل خرابه‌های شام است. از هر گوشه‌ای سیدی بیرون می‌آید. شما باید بدانید من در چه فضایی رشد کرده ام.

هیچ جای جهان مثل کوچه آسیا نبود! شیب‌ترین و تنگ‌ترین کوچه جهان. اگر آب جهان قطع می‌شد کوچه آسیا آب داشت. چون ته لوله‌های جهان به کوچه آسیا می‌آمد. ما اکثر قریب به اتفاقمان یا سید بودیم و یا بچه سید و یا سادات.
در کل کوچه آسیا از پنجاه خانوار فقط هشت خانواده از سادات نبودند.

این هشت خانواده هم کلا با سید‌ها قاتی بودند از آن پایین کوچه آسیا،  سید هاشم نیکوکار و خواهرش زینت آقا (همسر رجب علی جاه طلب) (حاج میرزا بلند و حاج میرزا کوتاه دوتا برادر بودند که طائفه نیکوکار‌های طرقبه را به وجود آوردند) مادر من بی بی معصومه، حاج آقا پیشه وریان، سید حسن و برادرش، سید ابرام نیکوکار، میرزا طاهر موسوی پاکدل، مادر جواد شبان، بی بی زهرا و داداشش سید جواد موسوی، آقا کاردهی (که کل رضوی‌های طرقبه از این خانواده است)، میرزا حسین چاووشی خوان و همسرش بی بی معصومه دختر حاج میرزا محمود پورموسوی (حاج میرزا محمود فرزند میرزا ابوالقاسم سرسلسله پورموسوی هاست.

ظاهرا اگه من سید بودم اسمم میرزا ابوالقاسم بود! چون من از این خانواده هستم)، ایل و طائفه موسوی پاکدل‌ها از میرزا عبدالکریم و دامادش میرزا محمد صادقی، میرزا محمد پورموسوی (آقا بزرگم) خانواده حلیمی، همسر رضا صنعتی (بی بی زهرا) که دختر میرزا آقا بود خود میرزا آقا توی دالون زیر مسجد می‌نشست (طائفه حیدری‌ها از این خانواده است و انتهای کوچه حاج آقا محمودی پسرش حاج آقا (اینا طائفه محمودی‌های طرقبه را به وجود آوردند) هنوز بگم؟

چی می‌خوام بگم؟ می‌خوام بگم این جماعت سالم بودند، فقیر بودند و فقرشان شریف بود، هر کس هم با این‌ها قاتی می‌شد جنسش عوض می‌شد و با این‌ها وصلت می‌کرد. مثل جمعی‌ها که با حلیمی‌ها و رضوی‌ها وصلت کردند و...

یا مثلا کلبه حسن که باغبان باغ شاملو بود و با همسرش اصلیتی مایانی داشت بیش از ما پابند مبانی اخلاقی بود. من قصه‌های زیادی با کلبه حسن دارم. از میرزا عبدالکریم دارم. از جای جای این کوچه دارم. فقط یک روز کوچه آسیا مهم می‌شد. مردم کوچه آسیا را فراموش می‌کردند، اما آن روز همه یادشان می‌افتاد که کوچه‌ای به اسم کوچه آسیا وجود دارد.

روز عید غدیر کوچه آسیا مملو از جمعیت می‌شد. آن روز که باید هفت سید را‌ می‌بوسیدی و دعای عید را‌ می‌خواندی جایی بهتر از کوچه آسیا پیدا نمی‌کردی، خواستم بگویم من بزرگ شده کوچه آسیا هستم و اگر در کوچه‌ای دیگر به دنیا آمده بودم با ظرفیت شگفت انگیزی که در شرارت داشتم سرنوشتم غیر از این بود. در تمام دوران کودکی عشقم این بود که بچسبم ته نیسان آبی و تا سر کوچه آسیا بیایم و بعد مثل امپراتوری پیروز جیغ بکشم تا ته کوچه. من بر خلاف میلم داشتم بزرگ می‌شدم.

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.