موضوع هویت شهری یکی از مبناییترین، پیچیدهترین و بحث برانگیزترین مباحث نظری و حرفهای در شهرسازی است؛ شهرسازان و پژوهشگران عرصه مدیریت شهری، «هویت» را تصویر ذهنی افراد مختلف میدانند که حتی گاهی این منش در جامعهای که دارای فرهنگ مشترک است، متفاوت دیده میشود.
بخشی از این تفاوت ناشی از تجربه افراد در بستر اجتماع است؛ برخی هویت را مقولهای فردی میدانند، برخی اجتماعی؛ برخی هویت را تا نام شیء نیز تقلیل میدهند و برخی چنان به آن ماهیت قدسی میبخشند که از دسترس انسان خارج میشود.
اما فلاسفه و اندیشمندان علوم انسانی هویت را مجموعهای از علائم، آثار مادی، زیستی، فرهنگی و روانی میدانند که موجب شناسایی فرد از فرد، گروه از گروه، اهلیتی از اهلیت دیگر یا فرهنگی از فرهنگ دیگر میشود که محتوا و مظروف این ظرف به مقتضای هر جامعه و ملت متفاوت و بیانگر نوعی وحدت، اتحاد، همشکلی، تداوم، استمرار، یکپارچگی و نبود تفرقه است.
امروزه در مشهد متفکران و صاحبنظران شهرسازی و معماری گلایهای صحیح را درباره هویت و منظر آشفته شهر بیان کردهاند، برخی اینگونه میگویند که نگاه جدید به شهر و محیطهای انسانساخت، باعث میشود مرزهای علوم اجتماعی در این محدوده نیز گسترده شود و «هویت» به عنوان یکی از مهمترین عوامل ادراک شهر، نقش بسزایی را در شناخت شهروندان از شهر برعهده داشته باشد. برای مشهدالرضا (ع) اتصال تاریخی به گذشته در قالب استفاده از فرمهای آشنا، سادهترین راهحلی است که در بدو طرح مسئله هویت، کاربردی میشود.
از سوی دیگر باید در نظر داشت جنبههای مثبت این نگاه بیانگر این است که تنها استفاده از فرمهای تاریخی نمیتواند پاسخدهنده و بازگوکننده جنبههای مختلف هویتی در شهر باشد، بلکه اقدامات شکلی، بخشی از راهکار تداوم هویت در شهر است و به طور کلی دو نگاه بر تعاریف شهر حاکم است، دیدگاهی که شهر را در کالبد خلاصه میکند و دیدگاهی که شهر را به عنوان سیستمی متشکل از کالبد، انسانها و تجارب آنها میداند.
فعالیتهای انسانی در عرصه اجتماعی، فرهنگی و سیاسی، ضامن بقای زندگی جمعی و حس شهروندی است که به واسطه فضاهای شهری گسترش و تجلی مییابد؛ به عبارت دیگر، شهر مکانی است که مناسبات چهره به چهره و تعاملات اجتماعی در آن برگزار میشود و به واسطه حضور همین فعالیتها میتواند مفاهیمی، چون حیات مدنی را در برگیرد. حیات مدنی یا مدنیت نیز چیزی جدای از مردم، مشارکت آنان و روابط انسانی اجتماعی آنها نیست که نماد سازنده آن فضای شهری است.
اما نظریههای جدید در حوزه مسائل شهر، همگی حاکی از آن است که شهر به عنوان موجودی زنده ساخته نمیشود، بلکه پدید میآید. شهر را نمیتوان به صورت دستوری و دور از تفکرات عموم جامعه ساخت، شهر روندی را در طول تاریخ طی میکند و در ذهن مردم نفوذ میکند. تکتک لایههای درونی و بیرونی شهر زمانی معنا میشود که از خود مردم باشد، شهرهای جدید و دستوری، نظم، زیبایی عملکرد و هر آنچه را که میتوان روی کاغذ آورد دارند، اما روح زندگی و کیفیتی که در بافت مرکزی شهرهای قدیمی حاکم است از دست دادهاند.