صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

در سوگِ آفتاب

  • کد خبر: ۳۳۶۴۶۴
  • ۱۳ خرداد ۱۴۰۴ - ۱۰:۴۸
آهنگران هم بر شانه امواج انسانی به پای ضریح رسید تا بخواند و آن لحظات دریای انسانی بود که از هر سوی مشهد به سمت اقیانوس حرم موج می‌گرفت.

بعدازظهر ۱۳ خرداد ۱۳۶۸ بود. کنگره سراسری شعر حوزه، در دانشگاه علوم اسلامی رضوی برگزار می‌شد. شاعران پشت تریبونی شعر می‌خواندند که بک‌گراند آن یک تابلوی ویژه بود؛ تابلویی با یک شعار که نه، یک دعا به دوزبان بود: «خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار / الهی الهی حتی الظهور المهدی احفظ لناالخمینی». این هم آرزوی به دعا از خدا خواسته همه ما بود اما...، اما خدا را سنتی است در شکوهِ «یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِی إِلى رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیَّةً فَادْخُلِی فِی عِبادِی وَ ادْخُلِی جَنَّتِی؛ تو‌ای روح آرام‌یافته، به سوی پروردگار بازگرد در حالی که هم تو از او خشنودی و هم او از تو خشنود است، پس در سلک بندگانم در‌آی، و در بهشتم وارد شو».

و آن گاه در شباهنگامِ ۱۳ خرداد خبر آمد که خبری تلخ در راه است. حجت‌الاسلام سیدعبدالله حسینی که دبیر کنگره بود، خبر را داد تا غریو از زمین برخیزد و به آسمان رسد.

همه ناگاه به امن‌ترین جایی که می‌شناختیم، دویدیم. به حرم به حائرِ رضوی. آهنگران هم بر شانه امواج انسانی به پای ضریح رسید تا بخواند و آن لحظات دریای انسانی بود که از هر سوی مشهد به سمت اقیانوس حرم موج می‌گرفت. من آن شب دیدم افرادی که سینه‌خیز خود را به سمت حرم می‌کشیدند. کسانی که شاید ظاهرشان جور دیگری بود، اما دلشان از جنس این دیار پاک و مطهر بود.

چشم‌ها تا به صبح در اشک غوطه‌ور بودند. چشم‌هایی که به پلک‌ها پناه بردند هم همه آرزویی که به دعا از خدا می‌خواستند این بود که بامداد، خورشید به سلامتی امام طلوع کند اما... ما هم با همین آرزو راهی کلاس شدیم که در مسجد ملاحیدر برگزار می‌شد، اما آیت‌الله واعظی که ساعت را با لحظه ورودش به کلاس می‌شد تنظیم کرد، نیامد. گفتیم حتماً خبری است، اما دعا می‌کردیم خبر، آن خبر نباشد، اما دریغا که بود.

رادیوی مغازه‌های اطراف روشن بود و حیاتی که بغض در گلو می‌شکست: «روح بلند و ملکوتی پیشوای آزادگان جهان به ملکوت اعلا پیوست». کتاب و دفتر که نه، جان بر زمین می‌افتاد و ما باز به حرم پناه بردیم با چشم‌هایی که در خرداد به زمستان رسیده بود و پرباران‌تر می‌بارید. شهر یک‌دفعه سیاه پوشید. مغازه‌های اطراف حرم، پیراهن‌های سیاه خود را تمام کرده بودند. ولوله در جان‌ها افتاده بود.

جلوه‌هایی از وقوع قیامت در شهر به چشم می‌خورد و حرم بود و مردمی که آهوانه به دنبال ضامن می‌گشتند برای امروز و فردای ایران. بعدازظهر باز کنگره شعر بود که این بار «در سوگِ آفتاب» برگزار می‌شد تا شعر‌هایی بشنویم که حدیث هجران می‌خواندند. شاعران می‌سرودند و می‌خواندند. صادق آهنگران بود که سوزناک‌تر از همیشه می‌خواند و سیدحسام‌الدین سراج که آوازش حزین‌ترین ناله‌های پدر ازدست‌دادگان را به گوشه‌های موسیقی می‌کشاند.

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.