آموزش یکی از مهمترین راههای توانمندسازی زنان در همه جوامع است، اما در حالی که همه آمارها از رشد شتابان اعداد و ارقام در حوزه آموزش زنان حکایت دارند، هنوز هم باید از توانمندسازی زنان نوشت. جایگاه آموزش در شکلگیری یک نظام ارزشی جدید است که مهمترین نقش را در احساس توانمندسازی زنان ایفا میکند.
در چنین موقعیتی، نظام آموزشی با ایجاد یک بینش جدید، زنان را قادر میسازد تا با رویکرد دیگری به پدیدههای اجتماعی بنگرند و هویت خود را همراستا با آن تعریف کنند. اما محتوای آموزش و همچنین کیفیت آن بسیار مهم است و برای اثرگذاری بیشتر این آموزش، باید با نیازهای زنان سازگار و درصدد رفع نیازهای آنان باشد.
اگرچه زنان در نتیجه انقلاب اسلامی و امنیت حاصل از آن، بسیار بیش از گذشته در جامعه نقشآفرینی کردهاند، مسئله توانمندسازی زنان یکی از مهمترین دغدغههای موجود در جامعه است. به نظر میرسد گره این مسئله که آموزش را به توانمندسازی متصل نمیسازد، در مهارت آموزیهای نامکفی زنان باشد.
مسئله آموزش زنان از نقاط ضعف گوناگونی رنج میبرد که مهمترین آنها نبود ارتباط محتوای آموزشی با وضعیت دختران و فقدان آموزش مهارتهای لازم برای زنان است. با وجود همه داعیههای برابرخواهانه تندرو، که زنان و مردان را یکسان میپندارد، واقعیتهای کتمانناپذیر زیستی، روانی و فرهنگیای هست که زنان را از مردان متفاوت میکند.
با وجود این، دختران و پسران ۱۲ سال دوره تحصیلی آموزش مقدماتی را در دبستان و دبیرستان، دستکم در رشتههای نظری با آموزشهای غالبا همانند به پایان میرساند. این در حالی است که مطابق با عرف جامعه، دختران در پایان تحصیلات دوره دبیرستان میتوانند ادامه تحصیل یا تشکیل خانواده را برگزینند.
هردوی این راهها، که البته همزمانی آنها نیز ممکن است، متفاوت از وضعیتی است که برای پسران، که دانشگاه، خدمت سربازی یا بازارکار در انتظار آنهاست، رخ میدهد. در حالی که جامعه الگوی همسر خوب را به منظور تحکیم مبانی خانواده و تأکید بر ارزشهای مذهبی و اجتماعی تشکیل خانواده ترویج میکند، دختران در دورههای آموزشی مقدماتی و حتی دانشگاهی و تحصیلات تکمیلی، آموزشهایی برای چگونگی تحقق آن نمیبینند.
ارائه تکدرسهای «مدیریت خانواده و سبک زندگی» در دوره آخر تحصیلات دانشآموزی اگرچه رویکرد مثبتی قلمداد میشود، چنانچه این آموزشها به صورت مقدماتی از ابتدای دوره دبیرستان برای دختران آغاز شود، ممکن است اثربخشی بیشتری داشته باشد. در حقیقت، به جای نگاه محدود به آموزشهای لازم برای بهبود وضعیت زیست اجتماعی و فرهنگی زنان، باید آن را فرایندی در نظر گرفت که از دوران کودکی آغاز میشود و در دوره نوجوانی رشد میکند و تکامل مییابد.
مسئله بعدی درباره آموزشهای تئوریکی است که مهارتآموزی در آنها غایب است. واقعیت این است که در بیشتر موارد، هدف از کسب آموزش، بهکارگیری آن برای انجام شغل و یا کاری است که از نظر اجتماعی مفید باشد و برای صاحب آن، نیازهای حداقلی مادی را برطرف کند. رفع کنجکاوی شخصی و دغدغههای هستیشناسانه و فلسفی نمیتواند بهعنوان هدف اصلی آموزش برای تعداد زیادی از افراد جامعه در نظر گرفته شود. این در حالی است که در آموزشهای آکادمیک، مهارتآموزی و رویکردهای کاربردی چندان محل اعتنا نیستند.
این مسئله درباره زنان که معمولا به راهاندازی مشاغل کوچک اهتمام ویژهای دارند، دارای اهمیت بسزایی است. امروزه همه زنانی که میخواهند فعالیت اقتصادی مستقل داشته باشند، باید برای آموزش به دورههای خصوصی روی آورند. این در حالی است که بهترین سالهای آموزش در دورههای دبیرستان و دانشگاه، صرف یادگیری تئوریها و حفظیاتی شده است که در پیوند با جامعه، کارایی لازم را ندارند. به طور خلاصه، توانمندسازی فرایندی است که امکان دسترسی به بخشهای مختلف فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی را به منظور مشارکت فعالانه به زنان میدهد.
توانمندسازی زنان را قادر میسازد با شناخت واقعیتهای اجتماعی و تلاش در جهت بهبود آن، نسلی توانا، آگاه و از نظر اجتماعی مفید را تربیت کنند. آموزش به عنوان مهمترین ابزار برای توانمندسازی زنان، باید در محتوا سازگار با جایگاه اجتماعی و فرهنگی زنان باشد. در غیر این صورت، نمیتواند چنان که باید به توسعه تواناییها و پرورش شایستگیهای زنان در جامعه منجر شود.