صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

هات چاکلت با بوی سیگار برگ

  • کد خبر: ۸۵۹۵۹
  • ۱۳ آبان ۱۴۰۳ - ۱۶:۳۸
هنوز کرپ کُرُپ صدای کفش‌های ورنی شان روی موزاییک‌های براق به گوش می‌رسد. گوش که می‌چسبانی پشت در‌ها می‌شنوی که وقیح و بی ادب به پیرجماران ما می‌گویند «کُمینی» و در کمدهایشان هزارصفحه سند سری و محرمانه است.

از پله‌های مترو طالقانی که می‌آیی بیرون به سمت غرب خیابان طالقانی یعنی برعکس ماشین‌ها که قدم بزنید یک دیوار می‌بینید با آجر‌های سرخ. یک دیوار طولانی که تقریبا توی پیاده رو جلویش هیچ دری پنجره‌ای چیزی ندارد. تخت و صاف است. از اهالی آن دورو بر بپرسی بعد از لانه قبل از لانه آدرس می‌دهند و خب طبیعتا منظورشان لانه هواپیما یا لانه‌ی پرنده نیست، لانه‌ی جاسوسی است.

یک ساختمان عریض و طویل که قبلا سفارتخانه که چه عرض کنم مرکز فعالیت‌های جاسوسی جاسوس دیپلمات‌های ایالات متحده آمریکا بوده و الان ساختمان فعالیت‌های دانشجویی است و گوشه اش هم یک کافه‌ای دارد که شکلات داغ‌های معرکه‌ای می‌دهد. بار‌ها قرار‌های کاری ام را توی همین کافه گذاشته ام، بار‌ها توی موزه این لانه‌ی جاسوسی قدم زدم، سند دیدم و به خیلی چیز‌ها فکر کردم. هنوز توی اتاق‌های سفارت خانه سابق که قدم می‌زنی بوی کنیاک و سیگار‌های برگ موبور‌های چشم آبی می‌آید. 

هنوز کرپ کُرُپ صدای کفش‌های ورنی شان روی موزاییک‌های براق به گوش می‌رسد. گوش که می‌چسبانی پشت در‌ها می‌شنوی که وقیح و بی ادب به پیرجماران ما می‌گویند «کُمینی» و در کمدهایشان هزارصفحه سند سری و محرمانه است که برنامه خواب‌هایی است که برای این خاک مظلوم و رشید دیده اند. چه همه نقشه ترور، براندازی، کودتا، خرابکاری. یک سخنرانی از یکی از بزرگان گوش می‌کردم که می‌گفت قدیم‌ها می‌خواستیم برویم جلسه حاج منصور در‌ها بسته بود با یک اعتماد به نفسی به نگهبان دم در می‌گفتم در رو باز کنید و این دوتا هم با من اند و راست می‌رفتیم داخل. 

یعنی یک جوری رفتار می‌کردیم و سپس گندگی بر می‌داشتیم که این دیگه کیه دونفرهم به شفاعتش می‌آیند داخل؟ بعد می‌گفت روال آمریکا این جوری بود. یک امام خمینی بزرگ و خودساخته‌ای که با عینک دنیایی خودش بود و عینک و عصایش و دلی اقیانوس یکهو زد تخت سینه کسی که آمده بود توی کشورمان و می‌گفت این دو نفرهم با من اند و گفت خودت بگو کی هستی همراهانت پیش کش. سالگرد سیزده آبان قصه مرور همین است. 

دانشجو‌ها فهمیده بودند سفارت دارد جاسوسی می‌کند. ریختند سفارتخانه و اشغال شد، دیپلمات‌ها دستگیر شدند. تخلیه اطلاعاتی شدند، اسناد جمع آوری شد و شاخ غول شکست. در عرف بین الملل کار پرهزینه خلاف عرفی است ولی پیرمرد پدرانه به دل خواه بچه هایش درآمد و از کارشان حمایت کرد. چیزی بامزه توی ادبیات سیاسی جهان هست که می‌گوید: در همه کشور‌ها امکان برنامه ریزی و انجام کودتا وجود دارد جز امریکا! چرا؟ به خاطر قدرت نظامی و امنیتی اش؟ نه... به خاطر اینکه آمریکا توی سرزمین آمریکا سفارتخانه ندارد.

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.