اجرای ۲۵ طرح فرهنگی دخترانه‌محور در ۸ استان کشور پیروزی تیم ملی جوانان دختر ایران مقابل قزاقستان در مسابقات تنیس روی میز آسیای میانه تیم ملی بسکتبال زنان به رقابت‌های دیویژن B آسیا صعود کرد افزایش میزان صمیمیت در میان والدین و فرزاندان با استفاده از راهکار "جادوی پرسش" تحلیل نقش‌آفرینی مریلا زارعی در فیلم سینمایی "موسی کلیم الله" راه‌اندازی تعاونی‌های کسب‌وکار برای بانوان در خراسان رضوی کسب پیروزی تیم ملی زنان ایران در اولین بازی در رقابت‌های بسکتبال زنان غرب آسیا بررسی نقش زنان در اقتصاد دیجیتال درخشش بانوان در جشنواره «قهرمان ایران» آموزش کاشت بروکلی در گلدان میزان اختراعات ثبت شده زنان ایران بالاتر از میانگین جهانی ویدئو| مادرانه| روایتی از دلتنگی مادران شهدا| شهید حسین محمدزاده قیصری پیوند دوباره خانواده ایرانی با سبک زندگی اصیل و بی‌آلایش بومی در سریال پایتخت وجود قوانین متعدد برای حمایت از زنان در محیط‌های اداری برگزاری جشن‌های ویژه دختران به مناسبت میلاد حضرت معصومه (س) در مشهد حضور قهرمان لیگ برتر والیبال زنان ایران در لیگ قهرمانان آسیا لزوم تدوین سند جامع زنان در هر استان ناکامی تیم‌های هندبال دختران مشهد برای صعود به لیگ دسته یک کشور
سرخط خبرها
ولادیمیر، غزه و تکان‌های گاه‌و‌بیگاه

ولادیمیر، غزه و تکان‌های گاه‌و‌بیگاه

  • کد خبر: ۳۱۶۳۰۲
  • ۲۶ بهمن ۱۴۰۳ - ۰۹:۲۷
دنیا روی پاشنه بیهودگی و عبث نمی‌چرخد. هر قصه‌ای یک صفحه آخر دارد و جهان دارد ورق می‌خورد برای آن خط خوش پایان صحنه.

به‌سختی خود را روی کاناپه جابه‌جا می‌کند. دردی از عمق دلش شروع می‌شود و می‌پیچد توی کمر و دقیقه‌ای بعد محو می‌شود. نگاه به پاهایش می‌اندازد. ورم کرده. کمی بیشتر از ماه پیش. به زحمت دستش را می‌رساند به کتاب روی میز عسلی. با یک دست کتاب را باز می‌کند. با دست دیگر شکم برآمده‌اش را نوازش می‌کند. روی کتاب نوشته: «در انتظار گودو». ولادیمیر و استراگون مثل هرشب نشسته‌اند زیر درخت میان صحنه و دارند خیال می‌کنند یعنی گودو چه شکلی است. دقیقه‌ای یک بار به تردید می‌افتند و باز دوباره آنچه آرامشان می‌کند، امید به ملاقات گودوست.

چند صفحه بعدتر ولادیمیر می‌گوید: «بیا اون‌قدر منتظر بمونیم تا بفهمیم چطور میشه تحمل کرد». زیر این قسمت از کتاب را با خودکار خط می‌کشد. نمایشنامه را کنار می‌گذارد و بلند می‌شود برود سمت آشپزخانه که پایش می‌خورد به کنترل تلویزیون. از سکوت خانه پناه می‌برد به شبکه‌های خبری. مجری اخبار توی قابی محصور در نوار‌های سرخ و زرد و آبی نشسته و دارد آخرین اخبار خاورمیانه را به سمع و نظر بینندگان می‌رساند. دوربین از روی آوار‌های غزه عبور می‌کند و می‌رسد به کمپ پناهندگان. ساکنان آواره غزه می‌گویند این پایان کار نیست. می‌خواهند شهرشان را از نو بسازنند. 

توی چشم‌های کودکان، هنوز می‌شود رگه‌هایی از امید و آینده را جست‌و‌جو کرد که زیر خورشید بی‌دریغ آسمان، می‌درخشد. می‌رود سمت آشپزخانه. دلش یک چیز شیرین می‌خواهد. دکتر هرگونه شیرینی‌جات مصنوعی را منع کرده. گفته تا روز زایمان، غدغن! در یخچال را باز می‌کند. می‌بندد. با خودش می‌گوید همین چندماه است دیگر. می‌داند بالاخره سبک می‌شود، ورم‌ها از بین می‌رود، می‌تواند دوباره کنار چای عصرانه یک شیرینی بزرگ خامه‌ای بخورد. می‌داند گودو در راه است و ساختمان‌های تخریب شده غزه، از نو دوباره ساخته خواهد شد. 

نگاه به تقویم روی دیوار می‌اندازد. روز‌های باقی‌مانده را می‌شمارد. هفته‌ها به کمتر از عدد انگشت‌های دو دست می‌رسد. لبخند می‌زند. این امید به پایان انتظار اگر نبود، همین نفس‌های بریده بریده سخت‌تر می‌شد. با خودش فکر می‌کند توی سر ساموئل بکت چه می‌گذشت، چه رنجی از انتظار برده بود که دستش رفته بود سمت نوشتن گودو. آن آدم‌های بی‌سرپناه فلسطینی، چه چیزی توی آفتاب هر‌روزه آسمان دیده بودند که هنوز به شوق دوباره ساختن، از خواب بیدار می‌شدند. 

کتاب را می‌گذارد توی قفسه. تلویزیون را خاموش می‌کند. تکان‌های کوچک ممتدی را زیر دلش احساس می‌کند. لبخند می‌زند و یقین می‌کند انتظارِ آمدن روزی که تمام درد‌های یک زن پا به ماه تمام می‌شود، روزی که آوارگی زیر سقفی امن و گرم ته می‌کشد و بالاخره ولادیمیر و دوستش آمدن گودو را زیر درخت میان صحنه جشن می‌گیرند، یعنی دنیا روی پاشنه بیهودگی و عبث نمی‌چرخد. هر قصه‌ای یک صفحه آخر دارد و جهان دارد ورق می‌خورد برای آن خط خوش پایان صحنه.

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.