در مطالعاتِ مربوط به تاریخِ عصر تیموریان، پژوهشگران به فراوانی از عباراتی مانند «رنسانس عصر تیموری»، «عصر درخشش فرهنگی»، «درخشش ادبی و هنری» و «عصر زرین فرهنگی» بهره گرفته اند. اگرچه ابعاد، گستردگی و فرازونشیب این رونقِ فرهنگی- تمدنی در طول این دوران قابل بررسی و گفتگو میباشد، اما در اینکه در مقایسه با دوران پیش و پس از آن شاهد نوعی از پویایی و شکوفایی هستیم، نمیتوان تردید داشت تا آنجا که باید حتی ریشه بخش مهمی از درخششهای هنری عصر صفوی را نیز در دوره تیموریان جست وجو کرد؛ دورانی که با فهرستی نسبتا بلند بالا از دانشمندان و هنرمندانی همچون قوامالدین و غیاثالدینشیرازی، سلطان علی مشهدی، عبدالقادر مراغی، عبدالرحمن جامی، خواجهعبیدا... احرار، غیاثالدین جمشید کاشانی، میرک نقّاش، کمالالدین بهزاد، شرفالدین علی یزدی، حافظ ابرو و دیگران شناخته میشود که پشتیبانان جِدی و اهل ذوقی مانند «شاهرخ»، «گوهرشاد»، «الغ بیک میرزا»، «بایسنقرمیرزا»، «اسکندرمیرزا»، «امیرعلیشیر نوائی» و «سلطان حسین بایقرا» از آنان حمایت کردهاند. اگر سیاههای از استادان، دستیاران و شاگردان هر یک از مشاهیر عصر تیموری را فراهم آوریم، این فهرست سر به صدها نفر میگذارد. این نوشتار در پی تکرار و تحلیل وضعیت فرهنگی – تمدنی دوره تیموریان نیست، بلکه برآن است تا به اجمال به چند نکته در زمینه عوامل و بسترهای این وضعیت اشاره کند که در بردارنده درسهایی تاریخی برای متولیان و دوست داران فرهنگ در عصر حاضر هستند.
مدارا و همزیستی نسبی فرهنگی، زمینه سازِ رونق فرهنگی دوران تیموری
یکی از زمینههای رونق فرهنگیِ عصر تیموریان را میتوان در مدارا و همزیستی نسبی فرهنگی در این دوره جست وجو کرد، زیرا رونق و شکوفایی در عرصه هایی، چون نقاشی، موسیقی و ادبیات حماسی و عرفانی جز در فضای مبتنی بر مدارا و سازگاری اعتقادی – فرهنگی ممکن نمیشد. دوران تیموری را میتوان در مجموع دوره تنوع فرهنگی – اعتقادی در چارچوب مذاهب شناخته شده اسلامی دانست. حتی در عصر شاهرخ که به شریعتمداری شناخته شده است، نشانهای از سختگیری در برخورد با جریانهای فکری – مذهبی دیده نمیشود؛ عنایت ویژه او، همسر و فرزندانشان به مشهد و حرم رضوی در کنار پایبندی شان به مذهب سنت و جماعت نیز گویای همین واقعیت است. در عرصه اجتماعی نیز این همزیستی و سازگاری اعتقادی تا بدان جا بوده که پژوهشگران در توصیف وضعیت دینی این روزگار به ناچار به استفاده از تعابیری، چون «اسلام عامه»، «اسلام مردمی» (یعنی اسلامی که مناسک آن در چارچوب هیچ یک از مذاهب شناخته شده اسلامی اعم از سنی یا شیعه به تنهایی قابل تعریف نیست)، «سنی متشیع»، «شیعه متسنن»، «سنی دوازده امامی» روی آورده اند. این مدارا و همزیستی در زمینههای دیگر از جمله قومیت و زبان نیز وجود داشته است. اینکه امیرزاده ترک و مغول تبار و ترک زبان تیموری همچون «بایسنقرمیرزا» شیفته شاهنامه فردوسی و ادبیات فارسی باشد و شاهکاری هنری را در مورد آن به یادگار گذارد و یا «امیرعلیشیر نوایی» و «عبدالرحمن جامی» به عنوان دو نماد برجسته زبان و ادبیات فارسی و زبان و ادبیات ترکی – جغتایی مناسباتی نزدیک و دوستانه داشته اند، جز در پرتو وجود چنین فضایی از همزیستی و مدارا ناممکن مینماید. از این جهت شکوفایی فرهنگی عصر تیموریان را میتوان نتیجه همسازگری دو دنیای فرهنگی ترکی مغولی و ایرانی اسلامی و هم افزاییهای آنها در نظر گرفت. بستر دیگر رونقِ فرهنگی دوره فرمانروایی تیموریان را میتوان در گستره جغرافیایی قلمرو فرهنگی این دوران جست وجو کرد؛ قلمرویی که از آسیای مرکزی تا عراق و آناتولی یعنی همان ایرانِ تاریخی فرهنگی گسترده بود و نقل و انتقالات فرهنگی – تمدنی در آن به آسانی در جریان بود. در چنین گسترهای بود که جامی از یک سو مراد خود را در فرارود (ترکستان) و از سوی دیگر در آذربایجان و تبریز جست وجو میکرد: «جامی از ملک خراسان چه کنی عزم حجاز /چون تو را کعبه مقصود به ترکستان است/تا به نور طلعتای ماه شمس تبریز آمدی/ قبله جامی چو مولانا به جز تبریز نیست.» پشتیبانی گسترده و گاهِ باورمندانه حکومت و دولتمردان از تکاپوهای فرهنگی – تمدنی را میتوان از دیگر عوامل و زمینههای درخشش در این عرصه در عصر تیموریان به شمار آورد. جدا از خود تیمور که بخش مهمی از شهرت طلبی خود را از راه گردآوردن عالمان و هنرمندان و تمرکز ویژه بر فعالیتهای معمارانه ارضا میکرد، بسیاری از فرمانروایان، امیرزادگان و درباریان پس از او دارای دلبستگیهای علمی – هنری، ادبی و فکری بودند و حتی گاه خود دستی در برخی از این عرصهها داشتند. نامهایی چون «الغ بیک میرزا»، «بایسنقرمیرزا»، «اسکندرمیرزا»، «ابراهیم میرزا»، «سلطان حسین بایقرا»، «غیاث الدین پیراحمد خوافی» و «امیرعلیشیر نوایی» در این زمینه شناخته شده هستند. از این رو اهتمام حکومت در پیشبرد فعالیتهای فرهنگی – تمدنی در بسیاری موارد فراتر از تظاهر و صحنه آرائی درباری و بنابراین بسیار گسترده و مؤثر بود. حتی اگر به وجود میزانی از رقابت، هم چشمی در مورد برخی از فرمانروایان و دولتمردان در این زمینهها نظر داشته باشیم، نتیجه چیزی جز رونقِ فعالیت در عرصههای فرهنگی –تمدنی نبوده است. در مجموع میتوان مدعی شد که بخش مهمی از ثروتِ حکومت تیموری در زمینه فعالیتهای فرهنگی تمدنی هزینه میشد.
طلایه داران فرهنگی عصر تیموری، دست پروردگان گوهرشاد بودند
از نکات درخور توجه در زمینه نقش خاندان حاکم در پیشرفت فرهنگی در عصر تیموریان و به طور خاص در زمینه هنر و معماری یکی هم حضور پررنگ زنان است. نقشی که از همسران خود تیمور همچون «سرای ملک خانم» و «تومان آغا» و خواهر او «ترکان آغا» آغاز شد، از سوی «گوهرشاد» به اوج رسید و مورد تقلید زنان دیگری همچون «حبیبه سلطان» (همسر سلطان ابوسعید)، «ربیعه بیگم سلطان» (دختر الغ بیک) و «پریزادخانم» (ندیمه گوهرشاد) قرار گرفت و به دربارهای آق قویونلوها و صفویان نیز کشیده شد. در این میان نقش گوهرشادخاتون نه تنها به علت اینکه خود بیشترین پشتیبانی فرهنگی را انجام داد (آثار او در مشهد و هرات تا عصر حاضر گویای آن است)، بلکه از آن رو نیز که فرزندان، دست پروردگان و نوادگان او (بایسنقر، الغ بیک، ابراهیم میرزا، ابوالقاسم بابر، پریزادخانم و ...) در ردیف مشهورترین دوست داران و پشتیبانان فرهنگ و هنر بوده اند، برجستگی ویژهای دارد.