صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

سفر در بی‌خبری و خبر در بی‌سفری

  • کد خبر: ۶۰۰۱۵
  • ۱۰ اسفند ۱۳۹۹ - ۱۱:۰۵
حمید سلطان‌آبادیان - عکاس و گردشگر
برای مارکوپولو‌ها یا همان آدم‌های اهل سفری که سفر‌های دورودراز می‌روند، سفر با بی‌خبری توأم است. آن‌ها بدون نگاه‌کردن به تقویم راهی جاده می‌شوند و در میانه سفر گاهی نمی‌دانند در کدامین جاده هستند و انتهای آن جاده به کدام شهر و دیار می‌رسد. حتی نمی‌دانند کدام ماه است و کدام روز، چندشنبه است و ساعت چند است؛ چه برسد به اینکه تیتر اخبار را بخوانند و وضعیت بورس و ارز و طلا را دنبال کنند.
 
خبر‌ها از مسافر گریزان‌اند، چون او نمی‌ایستد تا خبر را دنبال کند. سفر مسافر را در آغوش خود می‌کشد و می‌فشارد؛ طوری که مجالی به‌جز اندیشیدن به احوال درون و دریافتن لحظه و حال برای او باقی نمی‌گذارد؛ چه رسد به اینکه بخواهد در گرداب خبرهای بی‌انت‌ها گرفتار شود. فکر مسافر، سفر است و نگاهش به امتداد جاده. سفر، بی‌خبری است از همه و باخبرشدن از خویش است. وقتی‌که همین آدم دچار بی‌سفری شود، خبر‌ها روی سرش هوار می‌شوند. از درودیوار خبر می‌ریزد.
 
انگار می‌خواهند انتقام روز‌های بی‌توجهی به خودشان را از مسافر درگل‌مانده بگیرند. تیتر‌ها درشت‌تر می‌شوند و همه شبکه‌ها فقط اخبار می‌گویند. صفحه گوشی همراهش پر می‌شود از نوتیفیکیشن‌های خبری، از فلان قتل و سرقت گرفته تا بهمان انفجار و آتش‌سوزی. بازار‌ها به نوسان می‌افتند و رئیس‌جمهور‌ها تغییر می‌کنند. کشور‌ها درگیر آشوب و تشنج می‌شوند و ویروس مرموز منحوس از کران تا بی‌کران یکه‌تازی می‌کند. خبر‌های سریالی تولید می‌شوند و بی‌رحمانه مسافر بی‌سفر را به دنبال‌کردنشان در جاده‌ای که به‌سوی هیچ است، وسوسه می‌کنند. استرس و اضطراب از درودیوار فرومی‌ریزد. روز‌های زندگی زرد و نارنجی و قرمز و آبی می‌شود.
 
سکون و خلسه، جای حرکت و تغییر و تحول را می‌گیرد. مسافر در خیال خودش به جاده‌های دور پرواز می‌کند، خاطراتش را مرور می‌کند و درحالی‌که درون مبل راحتی فرو رفته است، به آواز‌هایی که از دور می‌رسند، گوش می‌سپارد. کوله‌پشتی و اسباب سفر گوشه اتاق بی‌قراری می‌کنند و زمان سریع‌تر از تمام ابر‌ها می‌گذرد. بی‌سفری فجیع‌ترین محدودیت برای آدم اهل سفر است. همین لحظات است که اسامی ایام هفته از شنبه تا جمعه و باز از شنبه تا جمعه و عدد‌های روز‌های ماه از یکم تا سی‌ام و باز دوباره از یکم تا سی‌ام برایش درشت‌تر از همیشه روی تقویمی که مقابلش مدام ورق می‌خورد، خودنمایی می‌کند.

همه این‌ها خبر است؛ خبر از گذشت روز‌هایی از عمر که در سفر نمی‌گذرد و به سکون تلف می‌شود؛ خبر از سفر‌هایی که می‌توانست در میانه راه باشد و حالا حتی هنوز آغاز نشده است؛ خبر از اختلال در زندگی، خبر از انفعال در حرکت. در سفر، زمان می‌ایستد و تصویر‌ها برای مسافر به نمایش درمی‌آیند. صبح زودتر از همیشه آغاز می‌شود و خورشید دیر‌تر از همیشه در پشت کوه‌ها جلوس می‌کند. شاید یکی از علت‌های طولانی‌شدن زمان در سفر، همین بی‌خبربودن از همه‌چیز است.
 
خبر عامل و باعث‌وبانی گذشت و فرار زمان است. آن زمان‌ها که هیچ خبری نبود، گذشت زمان معنی نداشت. زمان خیلی طولانی‌تر از این روز‌ها می‌گذشت یا اصلا نمی‌گذشت و به احترام بی‌خبری همین‌طور آرام و مطمئن می‌ایستاد تا تصویر‌ها و اتفاق‌ها و آدم‌ها بگذرند. خبر آدم را پیر می‌کند؛ به همین دلیل است که مسافر هیچ‌وقت پیر نمی‌شود. مسافر فقط می‌داند که بهترین خبر، بی‌خبری است. او فقط معنی این بیت را می‌داند که «خبرترین خبر روزگار بی‌خبری است.»
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.