درباره نمایشگاه عکاسی فاطمه حسنی با عنوان «خاک جان» در مشهد | دوربین عکاس؛ پلی میان واقعیت و روایت سهم قابل‌توجه زنان در بحث پژوهش آغاز ثبت نام تسهیلات ویژه به زنان روستایی و عشایری دعوت از تیم ملی فوتسال بانوان ایران برای حضور در یک تورنمنت ۴جانبه روایت خبرنگار شهرآرا از دیدار با آیت‌الله علم‌الهدی، امام‌جمعه مشهد| شهر برای بانوان باید مناسب‌سازی شود یک پیمانه برنج، کمتر گفت‌وگو با زهرا داوری درباره کتاب «شیرین‌تر از خواب» و جایگاه لالایی در ادبیات کودک | زمزمه‌هایی برای آرام‌کردن جهان سهم ۶۴ درصدی زنان در مدیریت کسب و کار‌های اینترنتی کشور روایت زنی که امدادگری را از جوانی تا امروز ادامه داده است زنگ امید در حاشیه شهر مشهد تربیت زن تراز انقلاب اسلامی؛ محور اقدامات و فعالیت‌های بسیج خراسان رضوی آغاز دور رفت مرحله مقدماتی لیگ دسته ۲ والیبال زنان ایران افتتاح ۲ مرکز رویش در مشهد تا پایان سال ۱۴۰۴ آشنایی با اشتباهات کوچک در لباس‌شویی دفاع‌مقدس وجوه زنانه اعجاب‌انگیزی دارد رشد ۲۷ درصدی افزایش سهم فرزند سوم و بالاتر با تصویب قانون جوانی جمعیت فعالیت زنان در رشته‌های مهندسی، مزیتی راهبردی طرح ارتقای کرامت بانوان به صحن علنی مجلس رسید بانوی ایرانی، سرمربی تیم ملی فوتسال زنان پاکستان شد
سرخط خبرها
دار‌الفیضش را گرفته تنگ در آغوش

دار‌الفیضش را گرفته تنگ در آغوش

  • کد خبر: ۲۹۹۸۵۳
  • ۲۳ آبان ۱۴۰۳ - ۱۰:۴۹
هوس کرده بودم سر صبح آبان گوشه دنجی از «دار‌الفیض» را برای خودم جور کنم و یک دل سیر حرف‌های تکراری‌ام را با امام رضا «ع» مرور کنم.

به گزارش شهرآرانیوز؛ هوس کرده بودم سر صبح آبان گوشه دنجی از «دار‌الفیض» را برای خودم جور کنم و یک دل سیر حرف‌های تکراری‌ام را با امام رضا «ع» مرور کنم. این را همان لحظه ورود به حرم برای خودم نسخه‌پیچ کردم.

راستی اسم رواق دار‌الفیض را تازه یادگرفتم با اینکه سال‌ها یک گوشه‌اش می‌ایستم و به ردیف گل‌های بالای ضریح حسودی می‌کنم!

همین چند روز پیش بود که زیارتنامه را تند تند تمام کردم و تا خواستم دل بکنم از حال خودم چشمم افتاد به دیوار روبه‌رو و تازه فهمیدم چه جایی ایستاده‌ام. راستش در زیارت بعدی دلم همانجا را خواست و تا پایم را گذاشتم در صحن آزادی، سلامی گفته و نگفته راهم را کشیدم به سمت رواق، اما چیزی نگذشت که صدای جاروی خادمان حرم مسیر نگاهم را تغییر داد.

وسط نوای «این طایفه یعنی اصلِ تکیه‌گاهی، خیر دو دنیا را دهند با یک نگاهی» دلم رفت پیش زنی با چادر سفید که مثل غنچه‌ای بین جمعیت روی زمین سرد جمع شده بود و قدم‌های خادمان جارو به دست و همهمه مردم هم، آسمان صبح و گنبد آقا را از او نگرفت. جمعیت دور شد، اما او بی‌آنکه تکان بخورد دارالفیضش را تنگ در آغوش گرفته بود و در هوای صبح پاییز دلش گرم بود.

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.