بیماران مبتلا به ام‌اس حمایت می‌شوند بیماری «هاشیموتو»، شایع‌ترین اختلال تیروئیدی در زنان امام خمینی (ره) در هویت، روح و جان زن ایرانی انقلابی اثرگذار به وجود آورد معرفی کتاب‌هایی مفید به والدین برای تربیت بهتر فرزندان اهدای چادر امام رضایی به نوعروسان| وقتی زندگی مشترک با عقد بالاسرحضرت آغاز می‌شود وقف خانه مسکونی مردی که مهریه همسرش را پرداخت نکرده، چه حکمی دارد؟ زنان ۳برابر مردان به‌ ام‌اس مبتلا می‌شوند فرصت ۵ ماهه مظفر برای ساخت تیمی جهانی در فوتسال زنان بررسی ارتباط میان تغییرات دما و اقلیم با افزایش نرخ سرطان در زنان پیروزی تیم ملی هاکی روی یخ دختران ایران در نخستین دیدار خود در جام آسیایی زنان پرداخت تسهیلات تکلیفی در زمینه اشتغال‌زایی زنان سرپرست‌خانوار در آینده‌ای نزدیک بانوان فلسطینی، نمونه‌ای از پیروان حقیقی حضرت هاجر (س) در عصر کنونی یک بانوی ایرانی در مسابقات جهانی ترکیه طلایی شد پوشاندن زیورآلات زنان از دید نامحرم چه حکمی دارد؟ روایتی زنانه از دوره قاجار در مکه در یک سفرنامه تجربه افسردگی در زندگی حدود ۱۵ تا ۲۵ درصد زنان افزایش تعداد شبکه‌های تبلیغی بانوان کشور اعزام ۴ بانوی خراسانی همراه تیم ملی والیبال نشسته به مسابقات قهرمانی آسیا
سرخط خبرها
غریبه‌های قریب

غریبه‌های قریب

  • کد خبر: ۳۲۹۵۷۴
  • ۰۹ ارديبهشت ۱۴۰۴ - ۱۹:۱۲
«خانم! چرا به دختر نباید فحش داد؟» اطراف را نگاه می‌کنم تا مطمئن شوم با کس دیگری نیست. می‌پرسم: «چی؟» دوباره سؤالش را تکرار می‌کند.

«خانم! چرا به دختر نباید فحش داد؟» اطراف را نگاه می‌کنم تا مطمئن شوم با کس دیگری نیست. می‌پرسم: «چی؟» دوباره سؤالش را تکرار می‌کند. مات نگاهش می‌کنم. توی مغزم به هرچیزی فکر می‌کنم جز جواب سؤالش. دوازده ساله به‌نظر می‌رسد و از ظاهرش چیزی مشخص نیست. با این همه، لحن کلام و نوع نگاهش مطمئنم می‌کند که قصد مردم‌آزاری ندارد.

برای اینکه به خودم فرصت بیشتری بدهم، دوباره می‌پرسم: «یعنی چی؟» و باز سؤالش را تکرار می‌کند. نمی‌دانم چرا قاب مادرانه‌ای توی ذهنم نقش می‌بندد. ناخواسته لحنم کودکانه می‌شود: «دخترا مِثل مامانان؛ مهربون. بابا‌ها هم مهربونن، ولی نه مِثل مامانا. پسرا ممکنه براشون مهم نباشه، ولی اگه به یه دختر فحش بدی، خیلی ناراحت میشه!» می‌گوید: «من که فحش ندادم. اون بهم فحش داد.»

اتوبوس وارد ایستگاه می‌شود و مکالمه مان نیمه‌تمام می‌ماند. ولی نمی‌دانم چرا همه‌روز سؤال ساده پسرک ذهنم را به خودش مشغول کرده‌است و مدام چراغ کلیشه‌های جنسیتی گذشته در مغزم روشن می‌شود. کلیشه‌هایی که خیلی از آنها با نام برابری جنسیتی از جامعه رخت بربسته‌اند و دیگر حتی یادی هم از آنها در ذهن‌ها نیست، مانند حرمت زیادی که برای زن در جامعه قائل بودیم یا شایسته نبودن اینکه دختری با صدای بلند حرف بزند و بخندد یا رفتار‌های مردانه داشته باشد. حالا دیگر خبری از هیچ‌کدام از آن باید و نباید‌ها و پابست‌ها نیست.

برخی دخترهایمان نه‌تنها بلندبلند حرف می‌زنند، زدوخورد خیابانی هم می‌کنند، آن هم با رد و بدل کردن رکیک‌ترین فحش‌ها. برخی دخترهایمان نه‌تنها بلندبلند می‌خندند، تکه‌های آبدار هم به رهگذران می‌اندازند. بعضی‌هایشان نه‌تنها تیپ مردانه می‌زنند، با گذاشتن سیگار لای انگشت‌هایشان و دودکردنش، ژست مردانه هم می‌گیرند. دخترهایمان نه‌تنها....

دلم برای دیدن همه آن دخترانگی‌ها و لطافت‌ها تنگ شده‌است. قرار بود دختر‌های سرزمینم با پس‌زدن این کلیشه‌ها صعود کنند، ولی نمی‌دانم چرا برخی سقوط کرده‌اند و من حالا می‌ترسم از روزی که به همان غریبگی که به آداب و رسوم عهد قجری نگاه می‌کنیم، یاد این دخترانگی‌ها را هم در لابه‌لای رمان‌های خاک خورده کتابخانه‌ها جست‌و‌جو کنیم.

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.