درباره زنانی که نامشان در تاریخ جامعه پزشکی ماندگار است پیروزی تیم هندبال جوانان دختر برابر قزاقستان در مرحله مقدماتی هجدهمین دوره مسابقات هندبال قهرمانی آسیا تکریم جایگاه زن در خانواده در برنامه «از مامان بگو» اسکان بیش از ۲۸ هزار نفر شب در طرح خانه‌های رضوی تجرد قطعی ۱۴ درصد از زنان بالای ۴۵ سال در کشور سبک مقتدرانه، مناسب‌ترین سبک فرزندپروری برای کنترل بددهنی کودک فعالیت موکبی در عرصه میدان شهدا ویژه دختران علاقه‌مند به سوغات رضوی نازایی، یکی از چالش‌های کلیدی در افزایش نرخ باروری پایان دور نهم سی‌وپنجمین دوره مسابقات قهرمانی شطرنج زنان کشور شیر مادر، ماده‌ای اثرگذار در محافظت از بدن و مغز نوزاد نگاهی به جایگاه خانواده در آثار فرشچیان دستور پخت برشتوک مکعبی شکلاتی در خانه + فیلم دهه آخر صفر ۱۴۰۴ در مشهد: فعالیت مستمر موکب‌های ویژه بانوان در ورودی‌های شهر تحت تاثیر قرار گرفتن سلامت روانی زوجین در طلاق صوری تک فرزندی، پدیده‌ای رو به رشد در جهان ایجاد چالش‌هایی برای زنان سرپرست خانوار با تغییر ساختار خانواده گفت‌و‌گو با تیام عباس‌نژاد، پدیده ۱۸ ساله و اولین ملی‌پوش تاریخ شمشیربازی بانوان مشهد| دختری با شمشیر پولادین بررسی عملکرد خوب تیم ملی فوتسال بانوان ایران در دیدار با ژاپن توسط فدراسیون جهانی فوتبال
سرخط خبرها
غریبه‌های قریب

غریبه‌های قریب

  • کد خبر: ۳۲۹۵۷۴
  • ۰۹ ارديبهشت ۱۴۰۴ - ۱۹:۱۲
«خانم! چرا به دختر نباید فحش داد؟» اطراف را نگاه می‌کنم تا مطمئن شوم با کس دیگری نیست. می‌پرسم: «چی؟» دوباره سؤالش را تکرار می‌کند.

«خانم! چرا به دختر نباید فحش داد؟» اطراف را نگاه می‌کنم تا مطمئن شوم با کس دیگری نیست. می‌پرسم: «چی؟» دوباره سؤالش را تکرار می‌کند. مات نگاهش می‌کنم. توی مغزم به هرچیزی فکر می‌کنم جز جواب سؤالش. دوازده ساله به‌نظر می‌رسد و از ظاهرش چیزی مشخص نیست. با این همه، لحن کلام و نوع نگاهش مطمئنم می‌کند که قصد مردم‌آزاری ندارد.

برای اینکه به خودم فرصت بیشتری بدهم، دوباره می‌پرسم: «یعنی چی؟» و باز سؤالش را تکرار می‌کند. نمی‌دانم چرا قاب مادرانه‌ای توی ذهنم نقش می‌بندد. ناخواسته لحنم کودکانه می‌شود: «دخترا مِثل مامانان؛ مهربون. بابا‌ها هم مهربونن، ولی نه مِثل مامانا. پسرا ممکنه براشون مهم نباشه، ولی اگه به یه دختر فحش بدی، خیلی ناراحت میشه!» می‌گوید: «من که فحش ندادم. اون بهم فحش داد.»

اتوبوس وارد ایستگاه می‌شود و مکالمه مان نیمه‌تمام می‌ماند. ولی نمی‌دانم چرا همه‌روز سؤال ساده پسرک ذهنم را به خودش مشغول کرده‌است و مدام چراغ کلیشه‌های جنسیتی گذشته در مغزم روشن می‌شود. کلیشه‌هایی که خیلی از آنها با نام برابری جنسیتی از جامعه رخت بربسته‌اند و دیگر حتی یادی هم از آنها در ذهن‌ها نیست، مانند حرمت زیادی که برای زن در جامعه قائل بودیم یا شایسته نبودن اینکه دختری با صدای بلند حرف بزند و بخندد یا رفتار‌های مردانه داشته باشد. حالا دیگر خبری از هیچ‌کدام از آن باید و نباید‌ها و پابست‌ها نیست.

برخی دخترهایمان نه‌تنها بلندبلند حرف می‌زنند، زدوخورد خیابانی هم می‌کنند، آن هم با رد و بدل کردن رکیک‌ترین فحش‌ها. برخی دخترهایمان نه‌تنها بلندبلند می‌خندند، تکه‌های آبدار هم به رهگذران می‌اندازند. بعضی‌هایشان نه‌تنها تیپ مردانه می‌زنند، با گذاشتن سیگار لای انگشت‌هایشان و دودکردنش، ژست مردانه هم می‌گیرند. دخترهایمان نه‌تنها....

دلم برای دیدن همه آن دخترانگی‌ها و لطافت‌ها تنگ شده‌است. قرار بود دختر‌های سرزمینم با پس‌زدن این کلیشه‌ها صعود کنند، ولی نمی‌دانم چرا برخی سقوط کرده‌اند و من حالا می‌ترسم از روزی که به همان غریبگی که به آداب و رسوم عهد قجری نگاه می‌کنیم، یاد این دخترانگی‌ها را هم در لابه‌لای رمان‌های خاک خورده کتابخانه‌ها جست‌و‌جو کنیم.

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.