صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

حکایت ۲ دوست و تخته در حالت‌های مختلف + صوت

  • کد خبر: ۱۳۰۸۲۵
  • ۰۱ آبان ۱۴۰۱ - ۱۵:۱۳
در زمان‌های قدیم دو دوست در همسایگی هم زندگی می‌کردند که در سختی‌ها یار و یاور هم و در خوشی‌ها همراه و همقدم یکدیگر بودند.

این حکایت را بشنوید

در زمان‌های قدیم دو دوست در همسایگی هم زندگی می‌کردند که در سختی‌ها یار و یاور هم و در خوشی‌ها همراه و همقدم یکدیگر بودند تاآنکه دست روزگار بین آن دو فاصله انداخت و یکی از آن‌ها را به کار فرهنگی و دیگری را به کار اقتصادی رهنمون کرد. سال‌ها بعد، دوست فرهنگی که در اثر تلاطمات بازار ارز و کاهش قدرت خرید مردم و حذف تدریجی محصولات فرهنگی از سبد خرید، به خاک سیاه نشسته بود، نزد دوست اقتصادی رفت تا از وی کمک بخواهد.

دوست اقتصادی پس از دیدن دوست فرهنگی، او را در آغوش گرفت و بوس کرد و ضمن اظهار دلتنگی و علاقه و یاد ایام قدیم و مرور خاطرات دوران جوانی، از وضع و حال و کاروبار او پرسید. دوست فرهنگی به شرح مشکلات خود پرداخت و از مستأجری و نداری و بیکاری و نشستن به خاک سیاه برای او تعریف کرد و گفت: اگر پولی به من قرض بدهی یا کاری برایم جور کنی، خیلی ممنون می‌شوم.

دوست اقتصادی گفت: ۱۰ میلیون تومان کم است یا زیاد؟ دوست فرهنگی گفت: کم است. دوست اقتصادی گفت: اگر یک تخته دراز وجود داشته باشد و به تو بگویم ۱۰ میلیون تومان بگیر و از این طرف تخته به آن طرف تخته برو، می‌روی؟ دوست فرهنگی گفت: بله که می‌روم.

دوست اقتصادی گفت: حالا اگر این تخته مثل یک پل، پشت بام دو ساختمان سی طبقه را به هم وصل کرده باشد و به تو بگویم ۱۰ میلیون تومان بگیر و از این طرف تخته به آن طرف تخته برو، چی؟ دوست فرهنگی گفت: نه که نمی‌روم. دوست اقتصادی گفت: حالا اگر ساختمان مقابل دچار آتش سوزی شده باشد و فرزند تو در آنجا گرفتار آتش سوزی شده باشد و به تو بگویم ۱۰ میلیون تومان بگیر و از این ور تخته به آن ور تخته برو، چی؟ دوست فرهنگی گفت: بلی.

در این صورت حاضرم هرچه دارم، بدهم و از روی تخته عبور کنم. دوست اقتصادی گفت: می‌دانی این یعنی چی؟ دوست فرهنگی گفت: شما که میدانی بفرما. دوست اقتصادی گفت: این یعنی نسبیت عام. یک میلیون تومان در حالت اول زیاد است، در حالت دوم کم است و در حالت سوم چیزی نیست.

دوست فرهنگی گفت: چه جالب! ولی که چه؟ دوست اقتصادی گفت: یعنی نمی‌توانم به تو پول قرض بدهم، اما اگر دوست داری، می‌توانم تو را به عنوان مشاور در امور فرهنگی خود منصوب کنم و از تو در امور فرهنگی مشورت بگیرم. دوست فرهنگی گفت: وقتی دلیلی به اندازه کافی بزرگ داشته باشی، راه هر کاری را پیدا خواهی کرد، پس اینکه خواستار موفقیت باشی، کافی نیست.

باید لایه‌های عمیق‌تر آن را بشکافی تا انگیزه اصلی خود را پیدا و قدرت فوق العاده ات را فعال کنی. دوست اقتصادی گفت: یعنی چی؟ دوست فرهنگی گفت: هیچی و از فردای آن روز کار خود را به عنوان مشاور امور فرهنگی آغاز کرد و منشأ خدمات بسیاری شد.

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.