اکران آنلاین «مستند قصه‌ها» پرتره‌ای از هوشنگ مرادی کرمانی استوری به مثابه تست بازیگری | درباره بازیگر خردسال نقش سالار معمولی در «پایتخت ۷» دوبلور‌های انیمیشن فوتبالیست‌ها مهمان برنامه ۱۰۰۱ می‌شوند ترخیص علی دهباشی از بیمارستان کمدی «در مدت معلوم ۲» در مسیر تولید انیمیشن ناگفته نماند، در راه فرانسه دلیل توقیف سریال ۸۷ متر، از زبان کیانوش عیاری میزبانی مبلمان شهری از آرایه های خلاقانه هنری | گزارشی از بخش آذین بندی جشنواره هنر‌های شهری نوروز ۱۴۰۴ مشهد آموزش داستان نویسی | تداوم حافظه (بخش پنجم) نقش هایی از «شاهنامه» بر یکی از گران ترین ساعت های جهان وقتی هنوز نامحرمیم مستند شگرد در راه روسیه دیدار رئیس قوه قضائیه با عنایت بخشی، بازیگر پیشکسوت سینما و تلویزیون + فیلم و تصاویر سریال خوشه‌های خشم ساخته می‌شود صحبت‌های علی عطشانی از همکاری با «وال کیلمر» و اولین تجربه کارگردانی اش در هالیوود انتقاد تند مهران غفوریان به حملات جدید غزه + عکس سازندگان فیلم کیک محبوب من به حبس محکوم شدند ساخت فیلم مرگ سرگردان با کارگردانی مایکل سارنوسکی نخل طلای افتخاری کن برای رابرت دنیرو
سرخط خبرها

ماجرای دختر فیلسوفی که قصد ادامه تحصیل دارد

  • کد خبر: ۱۳۳۱۹۶
  • ۱۵ آبان ۱۴۰۱ - ۱۵:۲۳
ماجرای دختر فیلسوفی که قصد ادامه تحصیل دارد
همان طور که فیلسوف جوان مشغول مطالعه در پدیدار‌های هستی و اندیشه ورزی درباره ماهیت آن‌ها بود، به چاه آبی رسید که درکنار دهی قرار داشت.

در گذشته‌های نه چندان دور، فیلسوف جوانی که علاوه بر تأملات نظری و تدقیقات فلسفی، به مطالعات میدانی و مکالمات تطبیقی نیز علاقه داشت، برای تأمل در ذات هستی و پاسخگویی به حس پرسشگری خود با هدف گردشی حکمی فلسفی به خارج از شهر رفت.

همان طور که فیلسوف جوان مشغول مطالعه در پدیدار‌های هستی و اندیشه ورزی درباره ماهیت آن‌ها بود، به چاه آبی رسید که درکنار دهی قرار داشت. به کنار چاه رفت و مقداری آب از چاه کشید و نوشید. در این هنگام زن جوانی که کوزه‌ای بر دوش داشت، برای برداشتن آب به چاه نزدیک شد. فیلسوف جوان به زن جوان نزدیک شد و پس از سلام واحوال پرسی گفت:‌ای زن! از تو پرسشی دارم.

زن جوان گفت: بفرما! فیلسوف جوان گفت: زنان را مکار و حیله گر معرفی می‌کنند، درحالی که به نظر من زنان این طور نیستند. نظر تو چیست؟ زن جوان نخست نگاهی به فیلسوف جوان کرد. سپس از چاه مقداری آب بالا کشید و داخل کوزه اش ریخت.

آن گاه شروع به دادوفریاد و جیغ وهوار کرد و گفت: کمکم کنید! به دادم برسید! فیلسوف جوان که گرخیده و چسبانده بود، گفت: خانم! من که چیزی نگفتم. من آبرو دارم. من شاگرد دکتر دینانی هستم. دادوبیداد نکنید. به خدا شوخی کردم. غلط کردم که شوخی کردم و تلاش کرد زن جوان را ساکت کند. در این هنگام صدای روستاییان که برای کمک به زن جوان به لب چاه می‌آمدند، به گوش رسید.

زن جوان فوری کوزه آب را برداشت و آن را روی سر خود خالی کرد. روستایی‌ها از راه رسیدند و علت کمک خواستن زن جوان را پرسیدند. زن جوان گفت: من توی چاه افتاده بودم و کمک خواستم و این مرد سر رسید و مرا نجات داد. روستایی‌ها از فیلسوف جوان تشکر کردند و به ده برگشتند. زن جوان رو به فیلسوف جوان کرد و گفت: مکر را دیدی؟

فیلسوف جوان پس از آنکه نفسی به راحتی کشید، گفت: بلی دیدم. وی بلافاصله افزود: اگر مبانی نظری من و مبانی عملی تو درکنار هم قرار بگیرد، زوج موفقی خواهیم شد و کار‌های بزرگی خواهیم کرد. با من ازدواج می‌کنی؟ زن جوان گفت: من مشغول تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد فلسفه و شاگرد دکتر اعوانی هستم و با تو اختلاف مشرب فکری دارم. صرف نظر از این، قصد ادامه تحصیل دارم و مایل به ازدواج با تو نیستم. به این ترتیب هردو خاموش شدند و مانند گذشته به طور مجزا و مجرد به تأمل و تدقیق و تفکر در پدیدار‌های هستی پرداختند.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->