نمایش فیلم‌های جشنواره «سینما حقیقت» در خراسان رضوی آغاز شد بیش از ۱۰ میلیون ایرانی در پاییز ۱۴۰۳ به سینما رفتند | زودپز همچنان در صدر! رونمایی از نخستین تیزر انیمیشن «ساعت جادویی» + فیلم خیز هنرمندان مشهدی‌ برای ساخت ۶ مجموعه تلویزیونی ۲۹ مجموعه سینمایی، میزبان چهل و سومین جشنواره فیلم فجر داستان‌های کهن را با ابزارهای نو تعریف کنیم کیانوش عیاری و منوچهر محمدی پروانه ساخت گرفتند سریال سرزمین مادری با کیفیت 4K-HDR روی آنتن تلویزیون+ زمان پخش اولیویا هاسی، ستاره فیلم‌های رومئو و ژولیت و کریسمس سیاه درگذشت آمار فروش سینما‌های خراسان‌رضوی در هفته گذشته (۸ دی ۱۴۰۳) «خیام‌خوانی» پرواز همای و گروه بوشهری «لیان» در تبریز + فیلم آمار فروش نمایش‌های روی صحنه تئاتر در مشهد طی هفته گذشته (۸ دی ۱۴۰۳) زمان پخش فصل سوم بازی مرکب مشخص شد + خلاصه داستان فیلم کوتاه کُر در راه جشنواره فیلم سولوتورن مجید صالحی با «تاکسیدرمی» در راه فجر چهل و سوم + عکس خون‌آشامی‌ها در رأس گیشه آمریکای شمالی انیمیشن داستان اسباب بازی ۵، در راه سینما
سرخط خبرها

در سوگ علی شاملو صفوی

  • کد خبر: ۱۰۲۵۷۱
  • ۲۶ اسفند ۱۴۰۰ - ۱۴:۳۷
در سوگ علی شاملو صفوی
حسین باغگلی - معاون فرهنگی اجتماعی شهردار مشهد

ساعت ۱۹ روز هفتم اسفند منتظرش بودم. دفعه قبلی به دلیل جلسه‌ای پیش بینی نشده قرارم با ایشان لغو شده بود؛ بنابراین سعی داشتم حتما به موقع جلسه قبلی را تمام کنم که این بار شرمنده اش نشوم. معمولا خوش قول بود و قرار‌ها را به موقع می‌آمد، اما آن شب با حدود بیست دقیقه تأخیر رسید.

عذرخواهی کرد و توضیح داد که از ماشین پیاده شده است و درحالی که سوئیچ در ماشین بوده است، در قفل شده و وسایل و عبا و عمامه اش داخل ماشین جا مانده و تلاشش برای حل مسئله هم بی نتیجه مانده است. ماشین را در خیابان رها کرده بود و با یک پیراهن در هوای سرد زمستان راهی دفتر ما شده بود.

گفتگو را آغاز کردیم و مثل همیشه و با دغدغه همیشگی مسئله مطالعه و ضرورت اقدام‌های مؤثر درباره افزایش سرانه مطالعه را مطرح کرد. گله داشت از روش‌های سنتی بی تأثیر در علاقه مندکردن افراد به مطالعه و معتقد بود که دیگر در وضعیتی نیستیم که هر کتابی ارزش یک بار مطالعه را داشته باشد. همکار جوانش را که او را همراهی می‌کرد، معرفی کرد و برایم جالب بود که تلاش می‌کرد در حضور همکارش از توان و انگیزه او برای تحول در عرصه مطالعه و کتاب خوانی تعریف کند.

مربی بودنش را کاملا درک می‌کردم. گویا ایشان هم آگاه شده بود که یکی از درگیری‌های این روز‌های من رویارویی با معتادان متجاهر است. با خنده و شوخی درباره تجربه‌های این روز‌ها صحبت کردیم و مثل هربار که با او ملاقات داشتم و کتابی را برای مطالعه معرفی می‌کرد، این بار کتابی با عنوان «ویلن زن روی پل» را به من هدیه داد.

با روش خودش کتاب را معرفی کرد و باز هم مثل همیشه کاری کرد که اواخر جلسه دوست داشتم زودتر جلسه تمام شود و مطالعه کتاب را آغاز کنم. او برای من جزو اندک افرادی بود که اگر کتابی را معرفی می‌کرد، بدون شک آن کتاب را سریع تهیه و مطالعه می‌کردم.

باور داشتم که ملاک هایش برای انتخاب و معرفی کتاب خوب، بسیار عالی است و حتما علاوه بر محتوا، به جذابیت قلم نگارنده، به روزبودن و... هم توجه جدی دارد. ادامه گفت وگوهایمان به پیشنهاد‌هایی برای توسعه مطالعه در دو گروه بانوان و نوجوانان گذشت و قرار شد طرح ویژه‌ای را برای سال جدید (بعد از تعطیلات نوروز) اجرایی کنیم.

همان شب و بعد از رفتن او تا ساعت حدود ۱۰ شب کتاب را می‌خواندم و دائم در ذهنم می‌گذشت که مخاطب شناسی و معرفی مطلوب و جذاب چقدر در انگیزه بخشی به مخاطب مؤثر است. در این زمینه واقعا استاد بود. آن قدر کتاب جذاب بود که به رغم اینکه وقت نداشتم، از کمترین زمان‌ها برای مطالعه کتاب استفاده کردم و دو روز بعد مطالعه کتاب را تمام کردم.

کتاب آن قدر مفید بود که سی جلد از آن را خریدم و به دیگر دوستان و مسئولانی که درگیر این موضوع بودند، هدیه دادم. چندبار می‌خواستم به او پیامک دهم و از او برای این موضوع (معرفی کتاب) تشکر کنم، اما با توجه به مشغله زیاد، هربار موفق نمی‌شدم و سرانجام به خودم گفتم حالا دیر نمی‌شود، جلسه بعدی به او خواهم گفت و احساسم را حضوری به او نشان خواهم داد.

اما دیروز ظهر وقتی دوستی مشترک خبر تصادف و فوت او را داد، فهمیدم که دیگر دیر شده است و خیلی هم دیر شده است....

آری، خیلی دیر شده است. علی جان! کاش آن روز به تو پیام می‌دادم و از این همه دوستی و برادری ات تشکر می‌کردم. کاش برایت می‌نوشتم که دوستی با تو برای همه دوستانت غنیمت است و در هر جلسه‌ای که با تو نشستم، با کتابی که معرفی کردی یا هدیه دادی، بر روح و جانم تأثیر عمیق گذاشتی.

شهر مشهد و جامعه فرهنگی فرصت ادامه همراهی با تو را از دست داد و دریغ که پرشدن خلأ حضور تو در عرصه فرهنگ و به خصوص کتاب و مطالعه بسیار دشوار است.

کاش می‌شد این احساس را به همه منتقل کرد و با فریاد گفت: «بیایید مراقب باشیم تا دیر نشده، همین امروز احساسمان را به یکدیگر بگوییم....»

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->