قدر گل بلبل شناسد، قدر پیغمبر علی
توی ادبیات، ضربالمثلها یا بیتها و مصرعهای کنایه آمیزی هست که لابد قرنهاست سر زبانها افتاده و معروف شده.
خیلی از این بیتها و مصرعها هم برشهای کوچکی از یک شعر بلند است که این بخشَش خوشاقبال بوده و سر زبان افتاده، ولی یک بیتِ پس و پیشش را هم کسی نمیداند.
انگار همین برش یک حرفی داشته که ایرانیها از همان قدیم فکر کردهاند باید گفته شود، ولی حالا چهار کلمه قبلتر و بعدترش شاعر چه گفته، برای کسی مهم نیست!
این مقدمه را گفتم که بگویم مادربزرگِ مادری ما گاهی وقتها یک آسهایی از اینجور مَثَلها رو میکند که کسی توقعش را ندارد.
یعنی یک ضربالمثل مشهور را چنان به ترکیب پس و پیشش میریزد روی دایره که نمیفهمی واقعاً همین بوده یا نه.
مثلاً هزار بار گفتهاند که «سالی که نکوست، از بهارش پیداست».
بعد ایشان یک بار رو میکنند که از پسِ این مصرع پرکاربرد، یک مصرع پرکاربرد دیگر هم وجود داشته که حالا لابد همه یادشان رفته. از اینقرار که «سالی که نکوست از بهارش پیداست/ خواهر که نکوست از بَرارش پیداست».
یعنی که نهتنها سال خوب از بهار معلوم میشود، که شخصیت خواهر و برادر هم یک ربطهایی به همدیگر دارد!
یا آسِ مشهور دیگر ایشان، تکملهای (!) است بر مَثَل مصطلح «قدر زر زرگر شناسد، قدر گوهر گوهری». ایشان این مَثُل را این طور تکمیل میکنند که «قدر زر زرگر شناسد، قدر گوهر گوهری/ قدر گل بلبل شناسد، قدر پیغمبر (ص)، علی (ع)»؛ و البته همیشه این تکملهها، طوری است که آدم نمیفهمد الان این بیت، مال همان شاعر اولیه است یا خیالات و قریحههای اهالی روستای پدری ما اینها را ساخته و پرداخته است.
انصاف بدهید که این دومی احتمالاً به صواب نزدیکتر است. نیست؟