اوشین مهمان برنامه ۱۰۰۱ و جناب خان می‌شود + زمان پخش و تیزر بازیگر برنده اسکار در فیلم جدید «بازی‌های گرسنگی» سعید روستایی و پیمان معادی در کن ۲۰۲۵ + عکس واکنش رامبد جوان به شباهت «۱۰۰۱» با «خندوانه» فیلم‌های آخر هفته تلویزیون (۱ و ۲ خرداد ۱۴۰۴) + خلاصه داستان و شبکه پخش یادی از فضل‌الله آل داود، ملقب به بدایع‌نگار آستان قدس رضوی | صدای مردم بی‌صدا بود اولین تریلر انیمیشن «زوتوپیا ۲» منتشر شد + فیلم فیلم‌برداری سریال حضرت «موسی (ع)» به زودی آغاز خواهد شد هنر از یادرفته نقاشی قهوه خانه‌ای؛ در گفت‌و‌گو با محمدرضا حمیدی، از معدود بازماندگان نقاشی قهوه خانه‌ای کشور نقد ادبی و داستان نویسی ایران در گفت وگو با حسین آتش پرور | اگر نویسنده حرفی نداشته باشد، گم می شود تأثیر قطعی برق بر وضعیت چاپخانه‌ها و صنعت نشر کتاب مشهد | نمایشگاه تمام شد، کتاب‌ها چاپ نشد آغاز فروش بلیت کنسرت «ایرانم» علیرضا قربانی با قطعات جدید صفحه نخست روزنامه‌های کشور - چهارشنبه ۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۴
سرخط خبرها

ما همچنان بچه مانده بودیم

  • کد خبر: ۱۳۰۲۶۹
  • ۲۷ مهر ۱۴۰۱ - ۱۴:۴۲
ما همچنان بچه مانده بودیم
هر فصلی بازی خودش را می‌آورد. یک دفعه می‌دیدی همه کاغذباد درست می‌کنند و می‌روند تپه‌های اطراف...
قاسم رفیعا
نویسنده قاسم رفیعا

هر فصلی بازی خودش را می‌آورد. یک دفعه می‌دیدی همه کاغذباد درست می‌کنند و می‌روند تپه‌های اطراف (بیشتر جایی که الان شهرک پردیس ساخته شده است) و بادبادک‌های دست سازشان را هوا می‌کنند. ناگهان سرشک می‌خریدند و لخ (نی) از پنجره همسایه می‌کندند و می‌نشستند به ساختن تنه اش و دنباله اش و میزانش و بعد نخ را که باز می‌کردند و بادبادک می‌رفت، قرقره آسمان و قرقره نخشان لاغر می‌شد.

یک حلقه با کاغذ درست می‌کردند و این حلقه پابه پای نخ می‌رفت به عنوان یک قاصد تا برسد به میزان و....

بازی‌های دیگر حکایت خودش را داشت؛ مثلا فصل گردو‌ها گردوبازی بود.

- از اینجا؟
- بده به خودم.
- از اینجا؟
- بده به خودم.
- از اینجا؟
- بزن بره.

ما خودمان بجل بازی نکرده بودیم، ولی دیده بودیم بزرگ ترهایمان بازی می‌کنند.

دختر‌ها یک گوشه می‌نشستند و یک قل دوقل بازی می‌کردند و خاله بازی. گاهی ما را به عنوان بچه توی بازی شان می‌آوردند.

فقط غذا می‌خوردیم و می‌خوابیدیم و حالا صبح می‌شد و دوباره غذا... مثلا. توی ظرف‌های کوچک خالی و ما هنوز گرسنه بودیم، اما معمولا دختر‌ها به ما کار نداشتند. کم کم بزرگ و ناگهان عروس می‌شدند و ما همچنان بچه مانده بودیم.
بعد ناگهان ویدیو آمد و آتاری، همه میخکوب تلویزیون شده بودیم.

ویدیو غیرمجاز بود. یک نفر ویدیو داشت که شب‌ها کرایه می‌داد. دوتا فیلم هم بیشتر نداشت، اژد‌ها وارد می‌شود بروسلی و شعله. ازبس ملت این فیلم‌ها را دیده بودند، پر از خش وپش بود. ویدیو‌های نوارکوچک خودش خیلی بزرگ و سنگین بود.

شبانه می‌رفتیم ویدیو را کرایه می‌کردیم و از کنار رودخانه می‌آمدیم خانه تا کسی ما را نبیند. می‌نشستیم تا خود صبح چهاربار فیلم‌ها را می‌دیدیم.

گفته بودند یک سطل آب کنارتان باشد که اگر مامور‌ها آمدند، فیلم را بیندازید داخل آب که فیلم پاک شود و جرمتان سبک شود یا آتاری را اجاره و تا خود صبح بازی می‌کردیم و صبح لشمان می‌افتاد.

دیگر ما به کوچه برنگشتیم، دیگر آدم سابق نشدیم.

دیگر عکس‌های هندی توی مدرسه خریدوفروش می‌شد و ما از دیدن لباس‌های رنگارنگ و قیافه‌های خوشگل بازیگران سینمای هند، مات می‌ماندیم و همراش آن‌ها را با دوروبری‌های خودمان مقایسه می‌کردیم.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->