«هل من ناصرٍ ینصرنی؟» جملهای است مشهور به نقل از امام حسین (ع) در آخرین لحظات روز عاشورا، زمانی که یاران حضرت شهید شدند و او تنها ماند و ندایی بدین مضمون سر داد: آیا یاوری هست که مرا یاری دهد؟ البته گفته میشود این عبارت نقل به معنا بوده و بدین شکل در کتابهای تاریخی وارد نشده؛ اما عباراتی شبیه به آن و با همین مضمون نقل شده است.
اما آیا امام حسین (ع) برای نجات و رهایی خود از شر دشمنان در جست وجوی یاور بود؟ واضح است که چنین نیست؛ زیرا چنانچه هر کس برای دفاع و یاری رساندن به امام مظلوم در آن صحنه حضور مییافت تنها لحظاتی زنده میماند و در نهایت نوبت به حضرت اباعبدا... الحسین (ع) میرسید که وارد میدان شود و شهادت پرثمرش رقم خورَد.
پس علتش چه بود که حضرت چنین ندایی سر داد؟ با اندک تأملی میتوان دریافت که اباعبدا... (ع) همچون جد بزرگوارش رسول ا... (ص) دغدغۀ روشنگری و رستگاری بشریت داشت و قصدش این بود که حتی الامکان افراد بیشتری را بر کشتی نجاتش نشاند تا ایشان را از توفانهای پرفراز و نشیب روزگار عبور دهد و به سلامت به سر منزل سعادت رساند.
اما آیا هم اکنون و در این عصر، امام زمان (عج) در پس پردۀ غیبت برای فرج و نجات بشر از ظلم و فساد و رنج و هلاکت ندای «هل من ناصرٍ ینصرنی؟» را سر نمیدهد؟ آیا امام عصر (عج) یاورانی نمیخواهد تا با قیامش دین خدا را یاری رسانند و در سامان دهی کار خلایق دستی بر آتش داشته باشند؟ آری، درست است که اگر خداوند اراده فرماید میتواند فرشتگان و امدادهای غیبی اش را به یاری حضرت رساند و کارش به احدی از انسانها درنیفتد؛ اما در این صورت کسی جز انسانهای نیک سرشت و پاکدامن که طالب هدایت شدن و هدایت کردن هستند از قافله خادمان و عاشقان حضرتش عقب خواهند ماند و متضرر خواهند شد.
تا اینجا پاسخها روشن است، چرا که آن کس که خواهان یاری امام زمان خویش برای هدایت بشر و سامان دهی حیات دنیا و آخرت آن هاست خود میتواند غافل از انجام وظایف بندگی خویش در پیشگاه حضرت حق باشد. به عبارت دیگر آن کس که خود به کرّات مرتکب میشود به گناهان روزمره یا قصور میکند در انجام واجبات الهی و قوانین شریعت را که منطبق با زیست اخلاقی بشریت است غالبا تبعیت نمیکند پس چگونه میتواند شایستگی یاری امام زمانش را داشته و نزد حضرتش محبوب باشد؟!
بنابراین باید چارهای اندیشید؛ باید مقدمات ظهور را فراهم ساخت؛ باید از تزکیۀ خود شروع کرد و آن را به جامعه سوق داد؛ باید عاشق کمال مطلق شد و به آنچه منتهی به این کمال میشود عشق ورزید و در راه رسیدن بدان از جان گذشت و دغدغهمند و طالب حقیقی تعجیل در فرجش شد؛ و بر طولانی شدن غیبتش اشک ریخت و بی تاب شد؛ همچون مضطر و مستأصلی واقعی ناله سر داد و از مقربان درگاه حضرت حق راههای تسریع به وصال و تعجیل در ظهورش را جویا شد؛ آن قائم بالحق را که خود از سر رأفت و فضیلتش همواره نگران حیات امت و دعاگوی ایشان است با تمام وجود طلبید و بر فراغش گریست.
همان امام همامی که فرمود: ما در رعایت حال شما هیچ کوتاهی نمیکنیم و یاد شما را از خاطر نمیبریم وگرنه محنت و دشواریها شما را فرا میگرفت و دشمنان شما را از بن و ریشه قلع و قمع میساختند.
(بحارالانوار، ج ٥٣، ص ٧٢)