سفر کاروانی به عتبات دوباره آغاز شد چه افرادی بدون فیش می‌توانند به حج بروند؟ ۲۰۰ هزار عمره‌گزار ایرانی تا سال ۱۴۰۵ به عربستان مشرف می‌شوند ۳ ویژه برنامه در پنج شب پایانی ماه صفر در حرم مطهر رضوی برگزار می‌شود یک کاسه نبات زعفرانی به یاد «شهید مصطفی چمران» هم‌زمان با سالروز پایان یافتن محاصره پاوه | نور خورشید پس از گرگ‌ومیش پاوه عوامل هلاکت مردم در گفتار اخلاقی امام حسن مجتبی (ع) مظلومیت و غربت امام حسن (ع) در گفت‌وگو با حجت‌الاسلام‌والمسلمین فرحزاد | جلوه کرامت در نهایت غربت درخواست اختصاص اعتبار ویژه از وزیر کشور برای ستاد خدمات زائر در دهه پایانی صفر برپایی بیش از ۷۰۰ موکب برای دهه پایانی صفر در خراسان رضوی | ۵۷۵ موکب در مشهد فعال می‌شوند مشهد میزبان بزرگ‌ترین اجتماع مذهبی ایرانیان در دهه پایانی ماه صفر | تشرف بیش از ۷ میلیون زائر به حرم مطهر امام رضا(ع) + فیلم هزار کاروان پیاده در مسیر مشهدالرضا (ع) برنامه‌ریزی برای خدمات‌رسانی به زائران دهه آخر ماه صفر در خراسان رضوی استقرار ۱۵۰ موکب مردمی در ۵ محور اصلی اطراف حرم امام‌رضا(ع) طی دهه آخر صفر ۱۴۰۴ یادی از شهید مهندس حمیدرضا شریف‌الحسینی | نخبه‌ای که شهید خاک وطن شد راز ماندگاری حال خوش عبادت راهکارهای عملی افزایش حضور قلب در نماز | چگونه در نماز حضور قلب داشته باشیم؟ از فلکه آب تا «الرمادیه ۲» | ناگفته‌های مترجم مشهدی صلیب سرخ در اردوگاه اسرای ایرانی آغاز فعالیت حوزه علمیه خراسان رضوی در دهه پایانی ماه صفر ۱۴۰۴
سرخط خبرها

رخصت خدمت در آستان حضرت دوست

  • کد خبر: ۱۳۷۵۰۴
  • ۱۰ آذر ۱۴۰۱ - ۱۹:۱۶
رخصت خدمت در آستان حضرت دوست
در کمدم را باز می‌کنم و کت وشلوار سورمه‌ای رنگ و پرافتخار خادمی حضرت را بیرون می‌آورم؛ کمی از رنگ ولعاب افتاده است، اما زیباترین و ارزشمندترین لباس فرمی است که تاکنون داشته ام.
علی رنجکش
نویسنده علی رنجکش

ظهر جمعه که می‌شود، کم کم حس وحال عجیبی تمام وجودم را فرامی گیرد. به قول امروزی ها، هوایی می‌شوم؛ هوایی آستانی که حدود شش سالی است مرا جمعه شب‌ها درگیر حلاوت شیرین خودش کرده است.

بعد از غسل زیارت، در کمدم را باز می‌کنم و کت وشلوار سورمه‌ای رنگ و پرافتخار خادمی حضرت را بیرون می‌آورم؛ کمی از رنگ ولعاب افتاده است، اما زیباترین و ارزشمندترین لباس فرمی است که تاکنون داشته ام.

آماده که می‌شوم، خانواده جمع می‌شوند دم در و جمله همیشگی «التماس دعا»، آخرین جمله‌ای است که بدرقه راهم می‌شود.

خط ۲۱۰ اکثر اوقات تنها وسیله‌ای است که مشتاقانه، مرا از خیام شمالی به میدان بسیج و حرم مطهر می‌رساند. در طول مسیر، زائران زیادی به هنگام سوار شدن می‌پرسند: «آقای راننده! کجا می‌روی؟ حرم می‌روی؟» و با پاسخ مثبت راننده، مشتاقانه سوار می‌شوند؛ و اشتاق علی قربک فی المشتاقین.

بیشتر اوقات سعی می‌کنم از باب الجواد (ع) وارد شوم؛ دری که ویژه حاجات بزرگ سائلانی است که با هزاران آرزو با چشمان اشکبار ملتمس، تنها جگرگوشه حضرت رضا (ع) می‌شوند. آخر بین این پدر و پسر، راز‌های عاشقانه‌ای نهفته است که فقط او را باب المراد و باب الکرم می‌دانند.

آهسته و کوتاه قدم برمی دارم و کنار حوض پر از آب می‌ایستم. مثل دیگر زائران، دست بر سینه ادب و احترام، اذن دخول می‌خوانم؛ «السلام علیک یا علی بن موسی الرضا المرتضی!»

صحن باصفای گوهرشاد با آن عظمت و صلابت تاریخی اش، جای مناسبی است برای خواندن زیارت امین ا... و نماز زیارت.

بعد از زیارت و اذن خدمت گرفتن از، ولی نعمتمان حرکت می‌کنم به طرف محل کار؛ میهمانسرای باصفای غدیر؛ مکانی که توفیق خدمت در آن را دارم، در کشیک هفتم شب‌های شنبه هرهفته.

تکریم و راهنمایی عزتمندانه زائران و مجاورانی که با ذوق و شوق تمام وارد سالن پذیرایی می‌شوند، برای خودش هزاران داستان مختلف عاشقانه دارد.

پیرمرد و پیرزن سال خورده‌ای که با دستان پینه بسته دست در دست هم برای اولین بار با چشمان اشکبار وارد می‌شوند، دنیایی از دلدادگی و عشق و ارادت را با خود به همراه دارند. به احترامشان خم می‌شوم و آن‌ها را از در ورودی به سمت سالن و میز هدایت می‌کنم.

پیرمرد کم بیناست و از اهالی اطراف مشهد. می‌گوید: «الهی خیر ببینی جوون! این اولین باری است که میهمان آقا شده ایم. ان شاءا... فردای قیامت هم سر سفره آقا میهمانشان باشیم.»

و پیرزن درحالی که اشک هایش را با گوشه چادر رنگی اش پاک می‌کند، می‌گوید: «خدا خیرشون بده مادر! من و حاجی مون در روستای حسن آباد، اطراف چنارون، زندگی می‌کنیم. بعد از مدت‌ها امروز قسمت شد به پابوسی آقا بیایم. سر نماز بودیم که خادمی با دادن برگه‌های فیش غذا، مهربانانه گفت: پدرجان! مادرجان! شما امشب میهمان آقا هستید، بفرمایید! خدا خیرتون بده! ممنون آقامون هستیم. ممنون.» و دوباره چشمانش پراشک می‌شود.

آنان را با دل‌های پرمهرشان تنها می‌گذارم. منظره بی نظیری است. با چه ذوقی غذا را میل می‌کنند و درپی هر لقمه، دستانشان را از سر شکر به طرف بالا بلند می‌کنند. در آخر هم بخشی از غذایشان را برای تبرک در ظرفی می‌ریزند تا با خود ببرند برای اطرافیانشان.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->