مرتضی اخوان | شهرآرانیوز؛ صدای آسمانخراش صربتبار سالن را برمیدارد، او همان مرد آرامی است که بیرون زمین کسی صدایش را نمیشنود. سرمربی تیم بسکتبال آویژه صنعت پارسا به دعوت شهرآراورزشی برای گفتوگویی به دفتر تحریریه آمد و از ریزودرشت زندگی حرفهایاش گفت. سرجان ایوانوویچ، معتقد است «موفقیت بدون هیچ تلاش و کار سختی شدنی نیست» و او برای رسیدن به این مهم تیمش را هر روز آماده نبرد میکند. او در بخش اول گفتگو، درباره کودکی، زندگی حرفهای و ورودش به رشته بسکتبال میگوید و در بخش دوم صحبتهایش پاسخگوی انتقادهای جدی به برخی مسائل و عملکردهای تیمش است.
من در کودکی هم بهنظر خودم آدم آرامی بودم، چون از ابتدا در یک خانواده ورزشی بهدنیا آمدم و بهدنبال ورزش بودم. مادرم بازیکن حرفهای هندبال و برادر بزرگترم بازیکن راگبی بود. موقعی که بچه بودم، انرژی زیادی داشتم، اما هر روز و هر دفعه ورزشهای جدیدی را انتخاب میکردم و انجام میدادم. در آن زمان در صربستان برخی جنگها در کشورمان وجود داشت و شما فقط دو راه پیش پا داشتید؛ یا میرفتید ورزش میکردید یا در خیابانها میجنگیدید.
من هیچوقت این هدف را نداشتم که بخواهم بازیکن مطرحی شوم یا از این کار پول دربیاورم. تنها هدف من از بسکتبال این بود که همیشه میخواستم بازی را ببرم. من استعداد خیلی خوبی داشتم، ولی بیشتر موفقیتهایم در بسکتبال بهدلیل تلاش و پشتکار بوده است. خوششانس بودم که در صربستان که مهد بسکتبال است، به دنیا آمدم.
پست من گارد رأس بود و گاهی هم فوروارد شوتزن یا شوتینگگارد بازی میکردم. از شاخصههای بازی من این بود که هم امتیازآور خوبی بودم و هم بازی را خوب سازماندهی میکردم.
من واقعیتگرا هستم. من بهترین بازیکن دنیا نبودم، ولی در کاری که میکردم، خوب بودم. اینجا نیستم که بخواهم فکر کنم چه اتفاقاتی در گذشته افتاده است، بلکه همیشه به آینده فکر میکنم و اینکه اکنون چه کاری میتوانم بکنم که از همه بهتر باشد.
اولینباری که من به ایران آمدم، هنوز بازیکن بودم. فکر میکنم پانزده سال پیش باشد. در آن موقع برای تیم شهرکرد بازی میکردم. برادران جمشیدی در آن تیم بازی میکردند. آنموقع محمد جمشیدی هفدهساله بود و الان کاپیتان تیمملی ایران است. من ۳۳ سال داشتم و تلاش میکردم بهعنوان بازیکن بزرگتر به او یاد بدهم چطور باید بازی کند. وقتی مربی شدم، بازهم ارتباطمان قطع نشد و با او ارتباط داشتم، بهویژه با علی جمشیدی، برادر بزرگترش. هشت سال پیش که در مشهد تیمی بهنام ثامن تشکیل شد، علی جمشیدی برای آن تیم بازی میکرد و من کمکمربی بودم. این اولین فصلی بود که بهعنوان مربی در مشهد شروع به کار کردم. در تیم ثامن با افراد زیادی از مشهد آشنا شدم و ارتباطاتم را با آنها حفظ کردم. بعد از آن چهار سال پیش بود که باشگاه آویژه به من پیشنهاد همکاری داد و من به مشهد آمدم و از این بابت بسیار خوشحالم.
باید اول از همه بگویم بهنظرم مردم ایران و صربستان خیلی شبیه به هم هستند. مردم هر دو کشور، آدمهای احساسی هستند و خیلی به زندگی و خانواده اهمیت میدهند. اولینباری که به اینجا آمدم، احساس غریبی و اینکه خارجی هستم، به من دست نداد. احساس کردم دوستان زیادی در اینجا دارم. میزبانی ایرانیها بهنظرم بسیار عالی است و من از این بابت قدردان ایرانیها هستم و به آن افتخار میکنم. این شانس من بوده است که اینجا باشم و همیشه ممنونم از اینجا و خوشحالم.
اول از همه باید بدانیم که ما هر فصل با تیمی جدید شروع کردیم. اگر بخواهیم به پنج بازیکن اصلی که شروعکننده بازیهایمان هستند، نگاه کنیم، شاید یکیدو نفر فصل قبل در تیم ما بودند و بیشتر آنها نبودند. بههرحال، ساختن یک نتیجه خوب نیازمند کار زیاد است. در شروع فصل برخی لحظات سخت را پشتسر گذاشتیم. بازیهایی را باختیم که در برنامهمان نبود، ولی بعد از تمرینات و کارهای تاکتیکی که داشتیم، آمادگی تیم به سطح خوبی رسید و توانستیم نتایج خوبی بگیریم. در سه فصل قبلی، ما همیشه در میانه جدول بودیم. در دو فصل قبلی بهدلیل کرونا، همه بازیهایمان را در تهران انجام میدادیم و آخر فصل خوبی نداشتیم.
اما در این فصل ما شرایط دیگری را تجربه میکنیم. بازیهای بسیار زیادی را در مشهد انجام میدهیم و اولین هدفمان این بود که در جمع هشت تیم برتر باشیم که الان به این هدف رسیدیم. الان همه ما میخواهیم یک قدم جلوتر بگذاریم و این تیم را به جمع چهار تیم برتر برسانیم. میدانید که این کار خیلی سخت است. تیمهای بزرگی برای رسیدن به چهار تیم بالا وجود دارند؛ شهرداری گرگان، مهرام، کاله، ذوبآهن، نفت آبادان. اگر بخواهیم به جمع چهار تیم بالا صعود کنیم، باید یکی از این تیمها را ببریم. ما به خودمان باور داریم و این رؤیای ماست که به جمع چهار تیم برتر ایران برسیم. بهتر است صبر کنیم ببینیم چه اتفاقی میافتد.
من این حرف را قبول دارم. دفاع چیزی است که میتوانید روی آن کار کنید و آن را به مرحلهای که خوب است، برسانید. اما درباره شوتزدن باید ببینید شما بازیکنانتان چه بازیکنانی هستند و چقدر اعتمادبهنفس دارند، بهویژه وقتی بازی وضعیت سختی دارد و پایاپای پیش میرود و لحظات استرسزایی را میگذراند. برای مثال، بازیکنی که روی خط پرتاب آزاد ایستاده، یک خط، یک توپ و یک حلقه است که مربی نمیتواند برود و پرتاب را انجام بدهد. اما ما تمرینات شوت بسیار زیادی را پشتسر میگذاریم و میخواهیم به بازیکنانمان این باور را بدهیم که میتوانند موفق باشند. اگر شما به آمار بازی برگردید، میبینید ما در نیمفصل اول بیشتر آمار امتیازات بازیهایمان حدود شصت امتیاز بود، اما در پنجشش بازی گذشته، این عدد بین ۷۰ تا ۷۵ است و پیشرفت محسوسی داشتیم.
من نمیتوانم همه را راضی نگه دارم. بعضی آدمها هستند که نظر متفاوتی نسبت به من دارند و من به آنها احترام میگذارم. من با هر دو دسته بازیکنم، چه جوان و چه باتجربه سخت کار میکنم. قطعا بازیکنان جوان میتوانند خیلی بدوند و از نظر بدنی خیلی چیزها را زودتر قبول کنند. اما از لحاظ ذهنی قطعا ضعیفترند و نیاز دارند تجربه بیشتری کسب کنند. بازیکنان مسنتر دقیقا برعکس این حالت هستند. شاید از نظر بدنی نتوانند خیلی کارها را انجام بدهند، اما از نظر ذهنی وضعیتی فوقالعاده دارند که به کارشان میآید. خوشحالم از وقتی به مشهد آمدم، هر فصل یکیدو بازیکن به تیمملی بزرگسالان دادهایم. این یعنی کاری که ما در این سالها انجام دادیم، درست بوده است. صالح فروتن، نوید خواجهزاده، عماد سلمانی، مرتضی طاهری، حسن علیاکبری و... بهنظرم این برترین موفقیت است. ما تیمی نیستیم که فقط بخواهیم به نتیجه فکر کنیم، بلکه باید به فکر آینده بسکتبال کشور هم باشیم.
از تیمملی جوانان برای کمکمربی پیشنهاد داشتم که، چون سرمربیگری نبود، قبول نکردم. درباره تیمهای سوپرلیگ صحبت نمیکنم، چون حرفهای نیست؛ اما برخی پیشنهادها داشتم. در آنموقع قراردادم با پارسا تمام شده بود و میخواستیم برای فصل آینده باهم صحبت کنیم. من بهعنوان یک مربی بیشتر به هدفهایم برای تیم اهمیت میدهم تا بخواهم به پول اهمیت بدهم. هر موقع که من با مدیران این تیم صحبت میکنم، از آنها میپرسم هدفتان چیست و چطور میتوانیم تیم را بهتر کنیم و بعد درباره مسائل مالی قرارداد صحبت میکنیم. در آن زمان هدفمان با باشگاه یکی بود و میخواستیم جزو پنجشش تیم بالای جدول باشیم و من به همین دلیل هدایت دوباره تیم را پذیرفتم.