آغاز اکران آثار منتخب هجدهمین جشنواره سینما حقیقت در سینما ویلاژتوریست مشهد + جدول اکران پوستر جشنواره چهل و سوم فیلم فجر اصلاح می‌شود آغاز فصل دوم برنامه برمودا + زمان پخش یک خبرنگار تئاتر درگذشت + علت اختتامیه بیست‌وششمین جشنواره بین‌المللی قصه‌گویی خراسان رضوی برگزار شد همه چیز درباره فصل دوم بازی مرکب ( اسکوییدگیم ) + بازیگران و تریلر و خلاصه داستان هوش مصنوعی باید در خدمت هنر باشد | گفت‌و‌گو با علیرضا بهدانی، هنرمند برجسته خراسانی هوران؛ اولین رویداد گفت‌و‌گو محور بانوان رسانه در مشهد| حضور بیش از ۵۰ صاحب‌نظر در حوزه زنان+ویدئو نگاهی به آثاری که با شروع زمستان در سینما‌های کشور اکران می‌شوند شهر‌های مزین به کتاب | معرفی چند شهرِ کتاب در جهان که هرکدام می‌تواند الگویی برای شهرهای ما باشد معرفی اعضای کارگروه حقوقی معاونت هنری وزارت ارشاد + اسامی واکنش علی شادمان، بازیگر سینما و تلویزیون، به رفع فیلترینگ + عکس چرا فیلم علی حاتمی پوستر فجر شد؟ صفحه نخست روزنامه‌های کشور - پنجشنبه ۶ دی ۱۴۰۳ فیلم‌های آخرهفته تلویزیون (۶ و ۷ دی ۱۴۰۳) + زمان پخش و خلاصه داستان پوستر چهل و سومین جشنواره فیلم فجر را ببینید + عکس «فراهان» با نوای اصیل ایرانی در مشهد روی صحنه می‌رود
سرخط خبرها

پسرک پشت پنجره

  • کد خبر: ۱۴۸۵۳۵
  • ۱۳ بهمن ۱۴۰۱ - ۱۷:۱۶
پسرک پشت پنجره
از دوردست صدای شلیک گلوله به گوش می‌رسد و فریاد‌های نامفهوم مرگ برشاه و صدای رسای ا... اکبر.

پسرک پشت پنجره نشسته است. از آنجایی که او نشسته کوچه‌ای دیده می‌شود و پس کوچه ای. از دوردست صدای شلیک گلوله به گوش می‌رسد و فریاد‌های نامفهوم مرگ برشاه و صدای رسای ا... اکبر. دودی سیاه آسمان را فرا گرفته. در کوچه خلوت صدای پای جوانی که می‌گریخت و فریادی که می‌پیچد:
- ایست! ایست!

جوان نفس زنان وارد پس کوچه می‌شود. پسرک از پشت پنجره فریاد می‌زند، اما صدایی از حنجره اش شنیده نمی‌شود. یا آن قدر فریاد‌ها بلند است که صدای پسرک به جایی نمی‌رسد. مأمور سبیل از بناگوش در رفته که رد و پی کوچه‌ها و محله‌ها را بهتر از هرکسی می‌داند. به سختی هیکل چاقش را به اول کوچه می‌رساند و در حالی که به سختی نفس نفس می‌زند به دنبال جوان وارد کوچه می‌شود و چند دقیقه بعد جوانک را کشان کشان با خود می‌برد. پنجره و چشم‌های اشکبار کودک.

فردا دوباره همین اتفاق، پنجره، پسرک، صدای گلوله و فریاد مرگ بر شاه و.. جوانکی می‌دود و از کوچه اصلی به پس کوچه می‌پیچد و مأمور که تله مفت و مجانی برای خود یافته وارد کوچه می‌شود و کشان کشان جوانک زخمی را با خود می‌برد.

شب می‌شود و در خانه باز می‌شود. یک ویلچر درب و داغون به سختی بیرون می‌آید و پسرک معلولی به سختی خود را بیرون می‌کشد. بعد یک چرتکه و یک قوطی رنگ. پسرک معلول به سختی سوار ویلچر می‌شود و کوچه به کوچه می‌گردد. هر جا کوچه بن بستی را می‌بیند خیلی درشت روی دیوار می‌نویسد «بن بست».

با طلوع خورشید او هم خسته و درمانده با لباس‌های پر از رنگ قرمز به خانه برمی گردد.

غروب صدای گلوله می‌آید. صدای مرگ بر شاه و دودی که از دور در چشم‌های خسته پسرک موج می‌زند.

جوانی از دست مأمور چاق فرار کرده است. حالا به جلو کوچه رسیده است. می‌خواهد وارد کوچه شود، اما چشمش به نوشته کج و کوله روی دیوار می‌افتد. بن بست. راهش را کج می‌کند و از سمتی دیگر می‌گریزد.
مأمور چاق نفس زنان از راه می‌رسد. نمی‌تواند ادامه بدهد. کلاهش را از سر بر می‌دارد و به زمین می‌زند.

لبخندی خسته بر روی لب‌های پسرک پشت پنجره نشسته است.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->