۸ هزار ساعت پرواز با جنگنده، «پورعلی» را از مفاخر مشهد کرد نشان مشهدالرضا(ع) می‌تواند به نمادی بین‌المللی برای شیعیان تبدیل شود هر حرکتی در شهر امام رضا(ع) انجام شود نشانی از امام رضاست خدمت من، خدمت به امام رضا(ع) است صابری فر: رویداد نشان مشهد الرضا(ع) می‌تواند به الگویی ملی تبدیل شود مادرشاهیان: کسب دیپلم افتخار مشهد الرضا(ع) مسئولیتی بزرگ برای خدمت بیشتر به زائران بر دوشم نهاد نشان مشهد الرضا(ع)؛ هویت‌بخش خدمت رسانی در شهر مشهد است مهم‌ترین هدف رویداد نشان مشهدالرضا(ع)، الگویابی و الگوسازی است عودت ۱۶۰ میلیارد ریال به شاکیان بابت گران‌فروشی در مشهد از ابتدای سال جاری تاکنون (۱۱ دی ۱۴۰۳) وقتی رفاقت، پیکان نارنجی را به فردوسی رساند جریمه بیش از ۱۷ هزار خودرو فاقد معاینه فنی در مشهد تاکنون (۱۱ دی ۱۴۰۳) ناگفته‌هایی از مزرعه قدیمی «حلوائی» که امروزه بخشی از شهر مشهد است | روستای قنات‌های خشک شده رویداد نشان مشهدالرضا (ع)، نیازمند خلاقیت بیشتر است فرازوفرود‌های ساخت‌وساز، در صدر مشکلات مردمی منطقه ۳ مشهد لزوم اجرای کامل قانون عوارض آلایندگی برای حفظ محیط زیست شهری مشهد ۱۱۰ پیوند کلیه از ابتدای سال ۱۴۰۳ در مشهد انجام شده است مشهد، ایستاده در غبار | ثبت یک روز آلوده دیگر (۱۱ دی ۱۴۰۳) نشان مشهدالرضا (ع) حرکتی جهت الگوسازی برای نسل جدید نشان «مشهد الرضا(ع)»؛ معرف جایگاه مشهد بعنوان پایتخت معنوی ایران دکتر علم‌الهدی در مراسم نشان مشهدالرضا(ع): تربیت سیاسی در جمهوری اسلامی از گهواره شروع می‌شود| شهید رئیسی خود را گزینه بدیل قدرت نمی دانست + فیلم اهدای نشان ویژه مشهدالرضا(ع) به رئیس جمهور شهید | دکتر علم الهدی دیپلم افتخار گرفت + فیلم
سرخط خبرها

جاده‌ها کجا از شهر جدا می‌شوند؟

  • کد خبر: ۱۵۰۰۶۳
  • ۲۴ بهمن ۱۴۰۱ - ۱۶:۱۰
جاده‌ها کجا از شهر جدا می‌شوند؟
هر مسافری که از شهر خارج می‌شود تکه‌ای از شهر را با خودش می‌برد.  او شهر را در گوشه‌ای از قلبش قاب می‌گیرد و می‌رود، تا جایی که شهر در ذهن مسافر زنده باشد، آن جاده به مشهد ربط پیدا می‌کند.

«اکنون ناب پیشروی فهم ناشدنی گذشته‌ای است که آینده را می‌بلعد. در حقیقت، هر احساسی که به ما می‌رسد دیگر خاطره شده است.»
به خاطره اعتمادی نیست الیزا گبرت

جاده‌ها تا کجا جزو شهر هستند و از کجا می‌توان گفت این جاده دیگر ربطی به شهر ندارد؟ به این سادگی نیست که بتوان با یک تابلو «پایان حوزه استحفاظی راهداری مشهد» کلک ماجرا را کند و گفت که این جاده دیگر به مشهد ربطی ندارد. هر مسافری که از شهر خارج می‌شود تکه‌ای از شهر را با خودش می‌برد.  او شهر را در گوشه‌ای از قلبش قاب می‌گیرد و می‌رود، تا جایی که شهر در ذهن مسافر زنده باشد، آن جاده به مشهد ربط پیدا می‌کند.

خروجی و ورودی مشهد از سمت نیشابور همان جایی که روزگاری دکه‌های عوارضی را کاشته بودند و گاهی ساعت‌ها در ترافیکش می‌ماندی تا بتوانی از شهر خارج شوی و انگار که شهر نمی‌خواست رهایت کند و تو در کوچه‌ای یا خانه‌ای کاری ناتمام داشتی و باید در آن ترافیک می‌ماندی و به خودت فکر می‌کردی تا شهر رهایت کند. همان دکه‌هایی که ناگهان یک روز برداشته شدند تا دوربین‌ها جای آدم‌ها را بگیرند و تو در شتاب بزرگراه بروی و از شهر دور شوی. این جاده با کوه‌های خواجه مراد و اباصلت و رباط طرق تاریخی طولانی دارد. این جاده همیشه رونده دارد و انگار در باد صدای شاعری می‌آید که می‌خواند: «.. چنان نشسته کوه در کمین دره‌های این غروب تنگ که راه بسته، راه بسته می‌نمایدت / زمان بی کرانه را تو با شمار گام عمر ما مسنج / به پای او دمیست این درنگ درد و رنج / بسان رود که در نشیب دره سر به سنگ می‌زند رونده باش / امید هیچ معجزی ز مرده نیست / زنده باش»

جاده‌ها در رفتن و آمدن معنای متفاوتی پیدا می‌کنند. آنکه می‌رود حس و حالی دیگر دارد با آنکه می‌آید، اما حتما جایی در جاده مشهد هست که برای عده‌ای شهر تمام می‌شود و برای عده‌ای شروع می‌شود. از سمت جاده نیشابور باید جایی حوالی باغچه مشهد شروع یا تمام شود.

از سوی دیگر شهر جایی حوالی جنوب غربی مشهد وقتی از سمت کلات می‌آیی از آن بالا بالأخره بعد از یکی از پیچ‌ها می‌توانی مشهد را از بالا ببینی که چراغ خانه‌ها و خیابان‌ها از دور سوسو می‌زند.

شهری که چند کوه محاصره اش کرده اند و انگار هر کاری می‌کنند هی از کناره‌ها بزرگ می‌شود و هی روستا‌های اطرافش را می‌بلعد و سال‌ها تلاش می‌کند تا آن روستا‌ها شبیه خودش شود و بعد روستایی دیگر و انگار این اتفاق پایانی ندارد. شهر‌های بزرگ انگار دیکتاتور‌هایی هستند که می‌خواهند همه را شبیه هم کنند.

جاده مشهد از سمت جنوب غربی یا همان سمت سرخس از آن کوهی شروع می‌شود که سال ‎هاست راداری بالای آن گذاشته شده است و دوستی دارم که پدرش بالای کوه کنار رادار محل خدمتش بوده است و حتما جاده‌هایی که به مشهد می‌رسند برای او شکل و تعریفی دیگر دارند، کنار آن جاده چندسالی است که لوله‌هایی بزرگ را روی زمین خوابانده اند که اگر گوشت را روی آن بچسبانی از آن‌ها می‌توانی صدای دریا را بشنوی.

از سمت دیگر شهر، رفتن و آمدن ماجرای خودش را دارد، از سمت شمال یا جاده قوچان یا بزرگراه آسیایی داستان برای من فرق دارد. انگار در این جاده همه چیز با هم گره خورده است.

از یک سو حس شرجی شمال را با خودت داری، از یک سو همیشه می‌توانی وقتی به سمت مشهد می‌آیی آن دور‌ها در حاشیه جاده قله شیرباد را ببینی که انگار در حال گفتگو با برف و زمستان است و از طرف دیگر دود دودکش‌های نیروگاه توس بر تصویر خش انداخته است و از سوی دیگر رنج و خستگی کارگران شهرک صنعتی را می‌توان دید که انگار عصر‌ها مینی بوس‌ها نمی‌توانند این همه خستگی را تحمل کنند و به زور سمت مشهد می‌روند.

من سال‌ها در ساعت‌های مختلف در این جاده از مشهد دور و به مشهد نزدیک شده ام. در آن جاده با سگ‌های حاشیه رفیق شده، در جنازه آن‌هایی که زیر ماشین رفته اند و مرده اند دقیق شده ام و خیره به غروب خورشید در ته نامعلوم افق به این فکر کرده ام بالاخره این شهر تصمیم می‌گیرد روز به روز بزرگ‌تر شود و آن قدر پیشروی کند که شهرک صنعتی تبدیل شود به محله‌ای در دل شهر و همه کارخانه‌ها مجبور شوند از آن جا بروند و دشتی دیگر را به گند بکشند.

قصه جاده‌هایی که به مشهد می‌رسد یا از مشهد می‌رود برای آدمی که گوشه جاده ایستاده است، بریده بریده است، او نمی‌تواند در هیچ قصه‌ای دقیق شود تنها می‌تواند از چهره آدم‌های توی ماشین برای خودش قصه بسازد که آن‌ها می‌روند تا در دل خانه‌ای شاد باشند یا از خانه‌ای می‌آیند که غمگین بوده است.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->