پردیس سینمایی ویلاژتوریست مشهد تعطیل شد! (۱۱ دی ۱۴۰۳) انتشار فصل دوم «بازی مرکب» با دوبله فارسی فاطمه هاشمی درباره تابوشکنی جوکر بانوان: می‌‎خواستم در کاری پرچالش برای مدیران حضور داشته باشم! آخرین خبر‌ها از ساخت سریال‌های زیرخاکی و پایتخت مستند دریاشوب روی آنتن شبکه سه + زمان پخش تقاضای عفو الهه محمدی و نیلوفر حامدی درگذشت آنگوس مک‌اینز، بازیگر کانادایی، در هفتادوهفت‌سالگی فیلم سینمایی باد وحشی با بازی نوید محمدزاده در مرحله پیش‌تولید لیلا حاتمی، امین حیایی و حامد بهداد؛ پرکارترین بازیگران احتمالی فجر ۴۳ گزارشی از نمایشگاه «نقش خیال دوست» در نگارخانه رضوان مشهد سریال انیمیشن گروه لندی در راه تلویزیون + زمان پخش جشنواره مردمی فیلم عمار و حضور پررنگ فیلم‌سازان مشهدی اهدای جایزه جشنواره دسینه آرژانتین به انیمیشن پیانو پاپان دعواهای برد پیت و آنجلینا جولی پس از ۸ سال فیلم سینمایی ایستاده در غبار در شبکه نمایش + زمان پخش اسامی آثار نهایی بخش «مرور تئاتر ایران» جشنواره تئاتر فجر اعلام شد انتشار ۲ رمان «ناقوس نیمه‌شب» و «آوای باد» صفحه نخست روزنامه‌های کشور - سه‌شنبه ۱۱ دی ۱۴۰۳ مجید درخشانی، آهنگساز و نوازنده پیشکسوت تار، روی صحنه می‌رود مراسم بزرگداشت مسعود کیمیایی در تهران برگزار شد
سرخط خبرها

چاپلوس ۷ صبح

  • کد خبر: ۱۵۰۲۸۸
  • ۲۵ بهمن ۱۴۰۱ - ۱۹:۲۱
چاپلوس ۷ صبح
ساعت هفت صبح معمولا مسافران مترو دانشجویان یا دانش آموزان دبیرستانی هستند که به دانشگاه و مدرسه می‌روند یا کارمندان شرکت‌ها و ادارات هستند که به قصد رفتن به محل کار سوار شده اند.

ساعت هفت صبح معمولا مسافران مترو دانشجویان یا دانش آموزان دبیرستانی هستند که به دانشگاه و مدرسه می‌روند یا کارمندان شرکت‌ها و ادارات هستند که به قصد رفتن به محل کار سوار شده اند. اغلب هم، چون هنوز یخشان باز نشده سعی می‌کنند بخشی از باقی مانده خواب دیشب را در قالب چرتی در مسیر جبران کنند. توی یکی از ایستگاه ها، اما دو مرد جوان خوش پوش با کت و شلوار آراسته به زحمت گلدانی بزرگ که درختچه‌ای زیبا در خود جای داده بود را از بین جمعیت وارد واگن می‌کنند. با عذرخواهی و خواهش سعی می‌کنند برای درختچه جایی در وسط واگن باز کنند.

مرد مسن‌تر بعد از نفس گرفتن رو به مرد جوان‌تر گفت: برگاش کثیفه اون آب پاش رو بده. مرد جوان از کیف رودوشی اش یک افشانه آب پاش کوچک درآورد و بعد شروع کرد به پاشیدن آب روی برگ‌های درختچه! بخشی از آب‌ها پاشید روی لباس یکی از مسافران و همین باعث شد که مرد معترض شود و بگوید: «آقااااا داری چیکار می‌کنی مگه مترو جای گلدون و درخت و این کاراست؟» مرد مسن‌تر دستش را گذاشت روی سینه و گفت: «آقا من معذرت می‌خوام، می‌بخشید واقعا.»

مرد جوان‌تر در حالی که داشت با یک دستمال کاغذی آرام برگ‌های درختچه را تمیز می‌کرد گفت: «آقا شرمنده! با ماشین بودیم. ماشینمون خراب شد وقت نبود گفتیم سریع‌تر برسیم. مجبور شدیم با مترو ببریمش.» پیرمردی که کمی دورتر ماجرا را نگاه می‌کرد گفت: «آخه کله صبح کجا می‌خواین ببرین این گلدون گنده رو. خوب وامیستادید بعد می‌بردید.» مرد مسن‌تر گفت: نه دیگه حاجی نمی‌شد. اگه تا هفت و نیم نرسیم اونجا طرف اومده تو دفترش و دیگه دیره! باید قبل از اینکه برسه این گلدون اونجا باشه. پیرمرد گفت: آها پس ماجرا غافل گیری کله صبحه.

مرد کله اش رو تکون داد و گفت: یه جورایی؛ و بعد رو به مرد همراهش گفت: خوب حالا کارت رو بنویس بچسبونیم. مرد جوان‌تر از توی کیفش یک کارت سفید با حاشیه طلایی و ماژیکی درآورد و گفت: بیا آقا شما بنویس. مرد مسن‌تر گفت: اخه من خطم اصلا خوب نیست. مرد جوان‌تر رو به مسافرانی که اطرافشان بودند کرد و پرسید: آقا کی خطش خوبه اینجا؟ یکی از پسران نوجوانی که گویا دانش آموز بود گفت: من خطم بد نیست. مرد جوان کارت و ماژیک را داد به پسر و گفت: بیا بی زحمت بنویس جناب مهندس شادیان انتخاب شایسته شما را برای مدیریت جدید تبریک عرض می‌کنیم. پایینش هم بنویس ابریشمی -افق بالا گستران خاوران میانه.

دو ایستگاه بعد هر دو مرد با عجله گلدان درختچه را گرفتند و با عجله پیاده شدند.

هرگونه شباهت اسمی در این نوشته اتفاقی است و اسامی مولد تخیل نویسنده است.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->