اختتامیه بیست‌وششمین جشنواره بین‌المللی قصه‌گویی خراسان رضوی برگزار شد همه چیز درباره فصل دوم بازی مرکب ( اسکوییدگیم ) + بازیگران و تریلر و خلاصه داستان هوش مصنوعی باید در خدمت هنر باشد | گفت‌و‌گو با علیرضا بهدانی، هنرمند برجسته خراسانی هوران؛ اولین رویداد گفت‌و‌گو محور بانوان رسانه در مشهد| حضور بیش از ۵۰ صاحب‌نظر در حوزه زنان+ویدئو نگاهی به آثاری که با شروع زمستان در سینما‌های کشور اکران می‌شوند شهر‌های مزین به کتاب | معرفی چند شهرِ کتاب در جهان که هرکدام می‌تواند الگویی برای شهرهای ما باشد معرفی اعضای کارگروه حقوقی معاونت هنری وزارت ارشاد + اسامی واکنش علی شادمان، بازیگر سینما و تلویزیون، به رفع فیلترینگ + عکس چرا فیلم علی حاتمی پوستر فجر شد؟ صفحه نخست روزنامه‌های کشور - پنجشنبه ۶ دی ۱۴۰۳ فیلم‌های آخرهفته تلویزیون (۶ و ۷ دی ۱۴۰۳) + زمان پخش و خلاصه داستان پوستر چهل و سومین جشنواره فیلم فجر را ببینید + عکس «فراهان» با نوای اصیل ایرانی در مشهد روی صحنه می‌رود گلایه‌های پوران درخشنده از بی‌توجهی‌ها استادی که فروتنانه هنرجو بود | درباره مرحوم بشیر محدثی‌فر، نقاش تصاویر شهدا پاییدن یک ذهن مالیخولیایی | نگاهی به فیلم «تعارض»، اثر محمدرضا لطفی «ناتوردشت» با بازی حجازی‌فر و مولویان در تدارک فیلم فجر
سرخط خبرها

چتر رنگین اردیبهشت

  • کد خبر: ۱۶۳۰۷۳
  • ۱۹ ارديبهشت ۱۴۰۲ - ۱۷:۰۴
چتر رنگین اردیبهشت
حمید سبحانی - عکاس و نویسنده

درست وسط اردیبهشت برخلاف تمام روز‌های گذشته از شروع ماه، از سحرگاه باران تندی می‌بارید و چهره شهر را شسته بود. قطار در یکی از ایستگاه‌های وسط بولوار وکیل آباد توقف کرد و مسافرانی که زیر باران گیر ایستگاه ایستاده بودند تند سوار شدند. لحظات آخر زنی میان سال و لاغراندام که چتری روی سر داشت دوید تا به قطار برسد. قبل از بستن در‌ها سوار شد، اما چتر بازش لحظه آخر بیرون افتاد و قطار حرکت کرد.

چتر که مثل جعبه شش رنگ مداد رنگارنگ بود بر اثر باد حرکت قطار چرخید و قبل از اینکه بیفتد توی مسیر ریل، متصدی ایستگاه رسید و درست روی لبه نگهش داشت. چتر را برداشت و سعی کرد آن را ببندد، اما چتر بسته نمی‌شد. پس یک گوشه ایستاد و چتر را بالای سرش نگه داشت. میان صدای باران و باد، گریه بهانه گیر بچه‌ای به گوشش رسید. متصدی به سمت صدایی رفت که از سوی پله‌ها می‌آمد. پایین پله‌ها دخترکی چندک زده بود وسرش را بین دستانش گرفته بود.

بر اثر بارش باران مشکلی در آسانسور ایجاد شده بود که غیرفعال شده بود و تلاش مادرش برای راضی کردن و از پله بالا آمدن نتیجه نمی‌داد. متصدی از همان بالای پله‌ها دخترک را صدا زد و گفت: هی خانم کوچولو، زرد زردآلود، قرمز هلو... بعد چتر رنگین را توی دستش چرخاند و مثل چارلی چاپلین روی یک پا لی لی کرد. دخترک نگاهش کرد و خندید. متصدی گفت: زود بیا بالا الان قطار می‌آد.

بعد خودش رفت پایین، دست دخترک را گرفت و چتر را بالای سرش نگه داشت و او همراه مادرش تا زیر باران گیر آمدند. چند قطار دیگر آمدند و چندبار ایستگاه از مسافران پر و خالی شد. قطار دیگری رسید. بین مسافران دخترجوانی همراه پیرمردی روی ویلچر آرام از قطار آمدند بیرون. دختر به سختی ویلچر را زیر باران هل می‌داد.

متصدی به سمت آن‌ها رفت و به دختر گفت: ببخشید خانم، اجازه بدید. بعد رفت پشت ویلچر ایستاد و چتر را گرفت سمت دختر جوان و گفت: خانم این چتر رو شما روی سر پدر نگه دارید که بارون نخورند، من ویلچر رو تا پایین پله‌ها می‌آرم. دختر تشکر کرد و متصدی به آرامی ویلچر را هل داد و بعد آرام آرام از روی رمپ مخصوص تا پایین پله‌ها ویلچر را هدایت کرد.

بارش باران ایستاد و کم کم خورشید سعی می‌کرد خودش را از پس ابر‌ها بیرون بکشد. قطاری در ایستگاه توقف کرد و زنی لاغراندام و میان سال میان مسافران پیاده شد. باعجله به سمت خروجی ایستگاه می‌رفت. صدایی که چندبار فریاد می‌زد خانم، خانم، باعث شد بایستد. متصدی ایستگاه به او رسید و گفت: خانم چترتون.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->