زمان بومی‌سازی کتابخانه‌های هوشمند فرارسیده است «لی‌لی» آماده پخش می‌شود آغاز فعالیت رادیو محرم برای هشتمین سال آغاز اکران «نذر بی‌بی» هم‌زمان با فرارسیدن ماه محرم واکنش تهیه‌کننده سریال «بامداد خمار» به حواشی آقای رئیس جمهور، آینه در کربلاست جایزه اصلی کارلوی واری مستند «نگاهی ناگهانی به چیز‌های عمیق تر» رسید درگذشت «جان لاندو» تهیه‌کننده برنده اسکار حسینیه‌ای به وسعت ایران | بررسی ویژه‌برنامه‌های سیما در محرم ۱۴۰۳ اعجاز ایجاز ادبیات الکترونیک: ادبیات سخت پیما چون قضا از آسمان نزول می‌کند ... | احوال امام حسین (ع) از مرگ معاویه تا رسیدن به کربلا، به روایت نثر‌های کهن فارسی پیام خانه سینما به «مسعود پزشکیان» رییس جمهور منتخب صدور پروانه ساخت «انتخاب من» صفحه نخست روزنامه‌های کشور - یکشنبه ۱۷ تیر ۱۴۰۳ آمار فروش سینما در هفته سوم تیر ماه (۱۷ تیر ۱۴۰۳) | فروش سینما از مرز ۶۰۰ میلیارد گذشت محرم در قاب مستند | معرفی مستند‌هایی با موضوع آیین‌های محرم و عاشورا آثار راه‌یافته به بخش «فیلم» جشنواره منطقه‌ای سینمای جوان مشهد + اسامی امیرحسین مدرس مجری فصل جدید «چهارگاه» شد
سرخط خبرها

در سمت تواَم

  • کد خبر: ۱۶۶۴۵۳
  • ۰۷ خرداد ۱۴۰۲ - ۱۵:۰۸
در سمت تواَم
پشت پنجره فولاد ایستاده ام و مانده ام چه بگویم. صدایی توی ذهنم می‌پیچد؛ «یا رفیق من لا رفیق له»

آسمان شکم انداخته است روی زمین، سرد و عبوس و چهره درهم کشیده! بی تابم و مضطرب. علتش را پیدا نمی‌کنم. برای همین یک جا بند نمی‌شوم و دستم به کاری نمی‌رود. هی طول اتاق را قدم می‌زنم و برمی گردم.

هی می‌ایستم پشت پنجره و به ناکجا آباد مغشوش ذهنم نگاه می‌کنم. باران تاب می‌خورد و خودش را به هر جایی که می‌رسد می‌کوبد، انگار درونم شعله‌ای زبانه می‌کشد. پنجره را باز می‌کنم. به تنها خرمالوی باقی مانده نوک درخت سال خورده میان حیاط نگاه می‌کنم.

برگ هایش ریخته اند و فقط او آن بالا مانده است و دو دستی چسبیده است به انتهای شاخه. حالم حال آن خرمالوست که ترس از افتادن دارد. پنجره را می‌بندم. کبوتری خودش را می‌کوبد به شیشه، دوباره پنجره را باز می‌کنم، اما کبوتر سفید بعد از کمی سردرگمی بلند می‌شود و هراسان توی آسمان زیر باران پرواز می‌کند.

پرنده‌ای میان سینه ام دست و پا می‌زند و در مسیر سینه تا گلویم بالا و پایین می‌رود. طبق عادت دوباره و چندباره گوشی را مرور می‌کنم. اینستاگرام، تلگرام، واتس آپ... این دخمه‌های رنگارنگٍ هزار تو هم خالی است و مرا خالی نمی‌کند. یک کبوتر سفید.

کیفم را بر می‌دارم و چادرم را روی سرم می‌کشم و می‌روم سمت در خروجی! مادرم می‌پرسد: «کجا می‌ری یه دفه تو این بارون! لا اقل چترت رو ببر. بارون میاد سرما می‌خوری؟»
شانس می‌آورم که توی این باران تاکسی گیر می‌آورم. رادیو روشن است و صدایی خش دار و مغموم شعری را دکلمه می‌کند. همراهش می‌شوم و جملاتش را تکرار می‌کنم. «در سمت تواَم، دلم باران، دستم باران، دهانم باران، چشمم باران...»

پبه میانه صحن که می‌رسم پرنده دوباره از سینه ام خود را می‌رساند به میانه گلویم و این بار پر می‌گیرد و می‌رود.

پشت پنجره فولاد ایستاده ام و مانده ام چه بگویم. صدایی توی ذهنم می‌پیچد؛ «یا رفیق من لا رفیق له»

در پاسخش می‌گویم: «هر اسم تو را که صدا می‌زنم //ماه در دهانم هزار تکه می‌شود»

عکس: محمدجواد مشهدی

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->