به گزارش شهرآرانیوز، محمدعلی شاه قاجار، نوه امیرکبیر بود؛ پسر تاج الملوک و مظفرالدین شاه. اما در زمینه مملکت داری هزار پشت با جد مادری اش بیگانه مینمود. تا پیش از سلطنت، از ترس محبوبیت عمویش نزد مشروطه خواهان و نصب او به سلطنت، ادعای هواداری از مشروطه طلبان را داشت و خودش را رفیق قافله نشان میداد، اما جوانی او که به تعلیم و تربیت نزد آموزگار روسی اش گذشته بود، بیش از هر چیز او را در نگاه مردم به شریک دزد مینمایاند تا رفیق قافله. او به ظاهر از مشروطه طلبان حمایت میکرد، اما در باطن با خط مشی پدرش مخالف بود و مردم را شایسته دخالت در امور مملکت داری نمیدانست.
همین که در روز تاج گذاری اش نمایندگان مجلس شورای ملی را دعوت نکرد، آشکارا بنیان مشروطه را نادیده گرفت و اعلام کرد قوانین این مجلس را امضا نخواهد کرد. کمی بعد هم، نهایت واکنش و مدارای او برابر اعتراضات و شورشهای مردمی، گردن نهادن به بخش کوچک وظایفی بود که از سوی مشروطه به او محول میشد. اما در ابتدای روزگاری که محمدعلی شاه تازه داشت طعم سلطنت را میچشید، مجلس نوپای شورای ملی درحال جان گرفتن بود و از گوشه وکنار کشور، انجمنهای متعدد با رویکردهای گوناگون علیه یکدیگر قد علم کرده بودند.
در این اوضاع، سیدمحمدعلی طباطبایی، رهبر تراز اول مشروطه، به شاه هشدار داد ایجاد نظم و امنیت در وضعیت فعلی برعهده اوست. شاه نیز با ابلاغ نامهای به انجمن ها، اعلام کرد ادامه فعالیت آنان مشروط به تنظیم نظام نامه قانونی است؛ اما در عمل، محتوای تلگرافهایی که به شاه میرسید، نشانی از آرامش و تسلط بر اوضاع نداشت. در صورت تسلیم نشدن حکومت برابر مردم، حمله به تهران از سوی آزادی خواهان حتمی بود.
بنابراین، شاه اعلام کرد با مجلس گفتگو خواهد کرد، اما زبان آتشین او در ۲ تیر ۱۲۸۷، توپهایی پی درپی بود که به فرمان کلنل ولادیمیر لیاخوف روسی به سمت ساختمان مجلس پرتاب میشد. پس از این روز، حکومت نظامی و دوره استبداد صغیر در تهران آغاز شد؛ مطبوعات تعطیل شدند و چهرههای سرشناسی مانند جهانگیرخان صوراسرافیل کشته شدند. شاه بی پروا از علت حمله به مجلس سخن گفت و اعلام کرد انجمنها و مطبوعات عامل آشوب بودند، سلطنت از سوی خدا به او تفویض شده و نیروی نظامی در حیطه اختیار اوست و این شاه است که تشخیص میدهد چه چیز درست یا غلط است.
بدین ترتیب، مراجع در شرایط خفقان آلود آن روزها وارد ماجرا شدند و با اعلام حکم محاربه برای کسانی که با مشروطه مخالفت و به مسلمانان تعرض میکنند، مردم را علیه شاه قرار دادند. آتش جنگی یازده ماهه میان حکومت استبدادی قاجار و مردم مشروطه خواه آغاز شد و در نهایت با لشکرکشی مردم از نقاط مختلف ازجمله تبریز، اصفهان و رشت به پایتخت، تهران در محاصره کامل قرار گرفت. در پایان جنگی سه روزه، محمدعلی شاه از کاخ سلطنتی گریخت و به سفارتخانه روسیه پناه برد.
سپس در ۲۴ تیر ۱۲۸۸ مجلسی با عنوان مجمع عالی در بهارستان تشکیل شد و پانصد نفر شامل نمایندگان دور اول مجلس، تجار، اشراف، سرداران و... به خلع شاه رأی دادند و ولیعهد را جانشین کردند. تلاشهای محمدعلی شاه برای بازگرداندن قدرت بی نتیجه ماند، پس به اوکراین امروزی و بعدتر ایتالیا گریخت و در همان جا از دنیا رفت.
این شاهزاده صفات مخصوص به خود داشت؛ اول آنکه تیراندازی ماهر بود، دوم آنکه کمتر عیاشی میکرد و زنان زیادی نداشت و سوم آنکه همیشه تنگدست و بی پول بود. گهگاهی با گرفتن وام احتیاجاتش را برطرف میکرد. به طلبکارانش وعده اعطای مقام میداد و در نهایت کسانی که او را در زمان ولایتعهدی دیده بودند، هیچ آثاری از لیاقت و کفایت در او مشاهده نکردند.
محمدعلی میرزا، خست، لئامت، سفاهت و قساوت قلب را به منتهای درجه رسانده بود. تمام خدام و رعیت را فدای خود میخواست. به هرکس احتیاج پیدا میکرد، با ملایمت کامل رفتار میکرد و به محض رفع احتیاج، انگار او را هرگز نمیشناخت. با اشخاص پست و نانجیب که سبب خانه خرابی مردم بودند، وثوق مییافت و به رمال و فال گیر و جادوگر اعتقاد داشت. خود را مسلمان میدانست، اما مسجد و معبد را به توپ میبست.