اختتامیه بیست‌وششمین جشنواره بین‌المللی قصه‌گویی خراسان رضوی برگزار شد همه چیز درباره فصل دوم بازی مرکب ( اسکوییدگیم ) + بازیگران و تریلر و خلاصه داستان هوش مصنوعی باید در خدمت هنر باشد | گفت‌و‌گو با علیرضا بهدانی، هنرمند برجسته خراسانی هوران؛ اولین رویداد گفت‌و‌گو محور بانوان رسانه در مشهد| حضور بیش از ۵۰ صاحب‌نظر در حوزه زنان+ویدئو نگاهی به آثاری که با شروع زمستان در سینما‌های کشور اکران می‌شوند شهر‌های مزین به کتاب | معرفی چند شهرِ کتاب در جهان که هرکدام می‌تواند الگویی برای شهرهای ما باشد معرفی اعضای کارگروه حقوقی معاونت هنری وزارت ارشاد + اسامی واکنش علی شادمان، بازیگر سینما و تلویزیون، به رفع فیلترینگ + عکس چرا فیلم علی حاتمی پوستر فجر شد؟ صفحه نخست روزنامه‌های کشور - پنجشنبه ۶ دی ۱۴۰۳ فیلم‌های آخرهفته تلویزیون (۶ و ۷ دی ۱۴۰۳) + زمان پخش و خلاصه داستان پوستر چهل و سومین جشنواره فیلم فجر را ببینید + عکس «فراهان» با نوای اصیل ایرانی در مشهد روی صحنه می‌رود گلایه‌های پوران درخشنده از بی‌توجهی‌ها استادی که فروتنانه هنرجو بود | درباره مرحوم بشیر محدثی‌فر، نقاش تصاویر شهدا پاییدن یک ذهن مالیخولیایی | نگاهی به فیلم «تعارض»، اثر محمدرضا لطفی «ناتوردشت» با بازی حجازی‌فر و مولویان در تدارک فیلم فجر
سرخط خبرها

نقدی بر نواندیشی دینی معاصر

  • کد خبر: ۱۷۵۳۳۶
  • ۳۱ تير ۱۴۰۲ - ۱۳:۱۷
نقدی بر نواندیشی دینی معاصر
اینکه فقیهان ما به فقه، بیشتر از کلام و تفسیر و فلسفه و تفسیر اعتنا داشته اند، گرچه در کلیت آن دست کم در سده‌های اخیر درست است، ربطی به این نکته مهم ندارد که فقه سهمی محوری نه تنها در ساخت تمدن اسلامی بل در شکل دادن منظومه دینی اسلامی دارد.

تأملات نظری نواندیشان دینی به ویژه آنچه در حوزه فلسفه معرفت دینی و هرمنوتیک متون دینی ارائه داده اند، در دو دهه گذشته، توانسته است تأملاتی را  از سوی متولیان فقه و الهیات به صورت واکنش، سبب ساز شود. اما این تلاش‌ها ربطی به فرایند اصلاح فکر دینی ندارد. نهایتا تأملاتی نظری و  باور‌هایی است که از حاشیه جغرافیای گفتمان دینی اسلامی نمی‌تواند راه به هسته درونی برد و دست آخر اگر بخواهیم با  ادبیات فرقه نگاری اسلامی کلاسیک سخن گوییم، در حد یک گرایش فرقه‌ای باقی می‌ماند. ممکن است تأثیراتی داشته باشد، اما هیچ گاه توان وارد شدن در یک دیالوگ با مرجعیت و منابع مشروعیت دینی را پیدا نمی‌کند.

اینکه فقیهان ما به فقه، بیشتر از کلام و تفسیر و فلسفه و تفسیر اعتنا داشته اند، گرچه در کلیت آن دست کم در سده‌های اخیر درست است، ربطی به این نکته مهم ندارد که فقه سهمی محوری نه تنها در ساخت تمدن اسلامی بل در شکل دادن منظومه دینی اسلامی دارد. سبب آن هم اهمیت محوری شریعت است در اسلام و اینکه اسلام، دین سنت و اجماع و سیره مسلمین و شریعت به عنوان شیوه زندگی است و از آغاز با رفتار فردی و اجتماعی مؤمنان و زیست مؤمنانه در جامعه دینی، پیوند خورده بوده است، بنابراین این فقیهان نبوده اند که فقه را محوریت دادند، بل این محوردیت فقه بوده است که فقیهان را بر کرسی ریاست دینی نشان داده و به آنان دستی برتر داده است و این نکته‌ای است که کمتر بدان توجه می‌شود.

با این همه چنین نیست که فقه بدون پشتوانه‌های نظری و الهیاتی شکل گرفته باشد. همان طور که گفتم، رساله شافعی پاسخی به معتزله و جهمیه بود و از آرای آنان بی تأثیر نبود. شافعی بدین ترتیب علم اصول فقه را در تقابل با کلام معتزلی بنیاد نهاد، با این وصف بعد‌ها فقیهانی دست برتر را داشتند که در علم اصول، تفوق خود را نشان می‌دادند. غزالی بدین ترتیب به دلیل نوشتن آثار اصولی اش و ازجمله المنخول و المستصفی، مرجعیت دینی پیدا می‌کرد. غزالی در مقام متکلم کما اینکه می‌دانیم به استادی نظامیه انتخاب نشد.

او به دلیل تفوقش در فقه و اصول مدرسی، نظامیه را به چنگ آورد، بنابراین در تمدن اسلامی این فقیهان بودند که نماینده تفکر دینی بودند، منتها فقه آنان برپایه علم اصول تبدیل می‌شد به نظام و دستگاهی برای تفکر دینی. فقه درواقع برپایه علم اصول، قرآن و اسلام را هم فقیهانه می‌دید و هم خود گسترش نظری می‌یافت. اما از دیگرسو، علم اصول خود برپایه علم کلام استوار بود و به همین دلیل است که در آغاز بیشتر ادبیات اصولی را متکلمان فراهم کردند و ابواب اصولی بخشی از ابواب کتاب‌های جامع کلامی بود (نمونه المغنی عبدالجبار)؛ که برای فقیه دانش کلام خود را در منظومه علم اصول نشان می‌داد.

فقیهان برجسته معمولا متکلمان و اصولیان برجسته‌ای هم بودند؛ بنابراین فقه بر بنیاد‌های نظری استوار بود. اصول فقه، منظومه‌ای است مبتنی بر قرائتی خاص از منابع دینی که علم کلام، مبانی آن را جایی دیگر توضیح داده است. هندسه معرفت دینی در اسلام درست است که فقیهانه است، اما این فقه برپایه علم اصول و کلام استوار است و مبانی نظری اش را از آن دو می‌گیرد. علم اصول، علم منطق استدلال فقهی است و برای گسترش دامنه فقه به کار می‌آمده است.

اسلام، دیانت شریعت است و شریعت متکی است بر سنت، بنابراین علم اصول و کلام تنها می‌توانند پایه‌های نظری گسترش فقه را فراهم کنند و برای عمل و سنت مشهور در امت تئوری پردازی کنند، اما نمی‌توانند جانشین آن شوند. اسلام برخلاف مسیحیت کلیسا ندارد و الهیات کلیسا جانشین فقه نیست.

تصور عمومی مسلمانان و فقیهان و عالمان دین، این بوده است که نجات در باور داشتن به نظامی الهیاتی فراهم نمی‌شود، بلکه تنها با عمل صالح و عمل به سنت مسلمین است که جماعت دینی شکل می‌گیرد و نجات تضمین می‌شود، بنابراین هر نواندیشی باید از همین فقه آغاز شود و باید در چارچوب آن باقی بماند.

اگر شما تئوری جدیدی درباره وحی و نبوت داشته باشید، این تئوری به سادگی نمی‌تواند هندسه معرفتی عمل به سیره مسلمین در مقام فقه و شریعت را تغییر دهد. درواقع فقه در برابر نظامات الهیاتی جدید، جان سختی نشان می‌دهد. یک متکلم هرگونه تفسیر تازه یا تئوری جدیدی هم که در مباحث جزئی علم کلام ارائه دهد، درنهایت آن الهیات پیچیده ارتباطی با اصل ایمان ندارد و درواقع ایمان اسلامی با انواع مختلفی از منظومه‌های الهیاتی می‌تواند سازگار افتد.

مهم درواقع فقه است که عهده دار تعریف جامعه دینی است. فقه ناظر به اجتهادات است و ظنون در مقام استنباط حکم شرعی و علم اصول مبانی و ملاکات صحت ظنون و عمل به آن‌ها را در مقام کشف حکم شرعی و در مقام عمل به تکلیف تبیین می‌کند و بازمی بینید که درنهایت همه چیز به همان تکلیفی برمی گردد که در علم کلام، ترجمان نسبت میان رب و عبد قلمداد شده است و فقه عهده دار تبیین آن تکلیف است.

اینجاست که معتقدم هر نواندیشی در دین در اسلام باید از فقه آغاز شود و در چارچوب فقه شکل بگیرد. برای چنان اجتهادی علاوه بر اجتهاد درون فقهی که همواره از لحاظ ظرفیت‌های درون فقهی آفاق تازه‌ای را‌ می‌تواند درنوردد، اجتهاد در اصول و کلام ضروری است، اما این اجتهاد نمی‌تواند بیگانه با فقه باشد.

فقیه در مقام متخصص در امر فقاهت، می‌تواند این اجتهاد را از اصول و از همان جا که شافعی آغاز کرد، از نو آغاز کند، اما به پرسش‌های قدیمی، پاسخ‌های جدید دهد و ظرفیت‌های تازه را از نو بررسی کند. بسیاری از نواندیشان دینی بی آنکه به پرسش‌های مختلف فقیهان و اصولیان توجه کنند، تنها پاسخ‌های آنان را‌ می‌بینند، درحالی که بسیاری از آنچه فقیهان در مقام پاسخ ارائه کرده اند، با عنایت به پرسش‌های متفاوت و ظرفیت‌های گوناگون بوده است.

نگاهی به ادبیات اصولی به خوبی گواه این است که بسیاری از مشکلات نظری که نواندیشان دینی درباره مبانی نظری و اصولی فقه مطرح می‌کنند، قبلا مورد توجه فقیهان بوده است؛ گرچه آنان از میان پاسخ‌های محتمل، یک پاسخ را که با مبانی کلامی خود سازگارتر می‌دیده اند، انتخاب کرده اند، بنابراین همان فقیهان می‌توانند از نو اجتهاد در اصول را از همان سرچشمه‌ها آغاز کنند و پاسخ‌های تازه‌ای را جویا شوند.

چنین اجتهاداتی نو در اصول و فروع که فقیهان با پایگاه مرجعیتی دینی شان سامان می‌دهند، طبعا تأثیرش به دلیل جایگاه فقهی و مرجعیت سنتی آنان نه تنها عمیق‌تر است، بلکه به دلیل آنچه در نوشته حاضر بیان کردیم، به دلیل تاریخی برخلاف نواندیشان دینی در تداوم سنت و نه در گسست از آن، تعبیر و تفسیر می‌شود.

پ. ن: منظور ما در این نوشته از نواندیشان دینی، نمایندگان واقعی این جریان است و نه تشکل‌ها و گرایش‌های سیاسی که بدون داشتن کارنامه‌ای قابل اعتنا در نواندیشی دینی، خود را به این جریان منتسب می‌کنند.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->