هنوز جمله طرف مقابلش به پایان نرسیده بود، خودش را آماده میکرد که پاسخی کوبنده بدهد، جوری که در گفتگو، طرف مقابل دیگر فرصت بیان نظر و عقیده اش را نداشته باشد. از نظر خودش حاضرجواب بودن نوعی مهارت بود و همیشه به دیگران هم توصیه میکرد: «اجازه نده طرف مقابل حرفش را ادامه بدهد، همان اول اگر پاسخش را بدهی و بنشیند سر جایش، تو در گفتگو برنده ای، وگرنه قافیه را باختهای و تا آخر باید شنونده هر انتقاد و اعتراضی باشی.»
خودش هم همین کار را میکرد، البته تفاوتی نداشت مشاجره و انتقادی در میان باشد یا گفتگو بر سر یک موضوعی که ممکن است اختلاف نظری پیش بیاید یا حتی وقتی درباره موضوعی در میان جمع سر صحبت باز میشد، آن قدر درباره اش حرف میزد و آسمان ریسمان میبافت که مجال صحبت کردن را به دیگران نمیداد.
عادتی خسته کننده که میل به صحبت کردن را از دیگران گرفته بود و به تصور خودش مهارتی داشت که هر کسی نداشت. این سبک رفتاری را شاید در معاشرتهای روزمره مان در برخی افراد ببینیم. عادتی آزاردهنده که اجازه بیان نظر از دیگران را سلب میکند و هر کسی که مقابلشان نشسته باشد، محکوم به خاموشی است.
پرگویی و زیاده گویی یکی از صفاتی است که نه تنها مهارت نیست، بلکه رفتاری ضداجتماعی تلقی میشود. صفتی که دیگران را از معاشرت با چنین فردی دل زده میکند و گاهی شخصی که چنین صفتی دارد، به دلیل سکوت کردن دیگران در مقابلش تصور میکند برنده همیشگی گفت وگوهاست. درحالی که اندک سخن گفتن و بسیارشنیدن و اندیشیدن فرصتی برای رشد و تعالی آدمی است.
چنان که در سیره بسیاری از بزرگان میخوانیم شنونده خوبی برای مردم بوده اند و گاهی در کلام مختصر پاسخی میداده اند و گاهی نیز شیوه شان سکوت و خاموشی بوده است. مهارتی که مانند بسیاری از فضایل اخلاقی دیگر نیازمند تمرین و ممارست است. سکوتی که نه تنها عجز در کلام را میرساند، بلکه نشانه فهم و دانایی است.
امام رضا (ع) دراین باره میفرمایند: «چه نیکوست آن خاموشى اى که از روى درماندگى [در سخن گفتن]نباشد، و براى پرگو لغزش هاست.
(الاختصاص: ص۲۳۲)»