فضیلت دعای کمیل اجرای توافقنامه تجارت ایران با کشور‌های اوراسیا از ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴ جهش قیمت جهانی طلا اسلامی: با برق هسته‌ای ناترازی‌ها را برطرف می‌کنیم | کارشکنی‌های دشمنان و تبلیغات منفی علیه برنامه هسته‌ای ایران قانون ته‌لنجی به رسمیت شناخته شد افزایش قیمت‌ها در بازار مسکن و خروج خریداران | آینده مسکن به کجا می‌رود؟ (۲۱ فروردین ۱۴۰۴) افت قیمت خودرو‌های خارجی (۲۱ فروردین ۱۴۰۴) | ریزش ۵۰ میلیونی لاماری هیبرید تلاطم بازار خودرو‌های داخلی فروکش کرد (۲۱ فروردین ۱۴۰۴) + جدول قیمت مذاکرات؛ اقتصاد ایران شرطی نشود پرواز دوباره نرخ طلا در مشهد (۲۱ فروردین ۱۴۰۴) سناریو‌های پیش روی قیمت طلا بر اساس نتیجه مذاکرات ایران و آمریکا زمان برگزاری حراج شمش طلا مشخص شد + جزئیات نقش تعاونی‌ها در تحقق شعار سال | سرمایه‌های کوچک در خدمت تولید صنعت خراسان رضوی در صف انتظار تسهیلات بانکی قیمت امروز ارز، طلا، سکه و ارز دیجیتال (۲۱ فروردین ۱۴۰۴) | دلار به ۱۰۱ هزار تومان رسید رئیس کمیسیون اصل نود در نامه‌ای به رئیس‌جمهور: افزایش حقوق در سال جدید از فروردین‌ماه اعمال شود دو روز مهم هفته آینده برای بازار طلا و ارز (۲۱ فروردین ۱۴۰۴) کف قیمتی دلار چه عددی است؟ | پیش‌بینی سرنوشت‌ساز از نرخ ارز در بازار با پالس شروع مذاکرات قیمت طلای جهانی امروز (۲۱ فروردین ۱۴۰۴) اعلام شد | قیمت طلای جهانی صعودی شد پیش‌بینی تورم اجاره مسکن در ۱۴۰۴ | نیاز کشور ساخت سالانه یک میلیون مسکن است رالی بیت‌کوین هم‌زمان با رشد تاریخی بازار‌های سهام آمریکا (۲۱ فروردین ۱۴۰۴) قیمت امروز میوه و صیفی جات در مشهد (۲۱ فروردین ۱۴۰۴) | گریپ فروت کیلویی چند؟ جهش ۵۵ درصدی هزینه‌های تولید خودرو | چرا شورای رقابت باید فرمول قیمت‌گذاری را به روز کند؟ مهم‌ترین اخبار بورسی کدال امروز (چهارشنبه ۲۰ فروردین ۱۴۰۴) افزایش ظرفیت ترانزیت ریلی در مسیر راه آهن ایران و بلاروس پیش بینی قیمت ارز و دلار (پنجشنبه ۲۱ فروردین ۱۴۰۴) پیش بینی قیمت طلا و سکه (پنجشنبه ۲۱ فروردین ۱۴۰۴) رشد قیمت خودرو‌های خارجی (۲۰ فروردین ۱۴۰۴) آغاز قطع ۱۲ ساعته آب مشترکان پرمصرف
سرخط خبرها

چگونه به روش حرفه‌ای طلا بخریم؟

  • کد خبر: ۱۸۹۹۰۸
  • ۲۹ مهر ۱۴۰۲ - ۱۶:۳۲
چگونه به روش حرفه‌ای طلا بخریم؟
به همسرم گفتم: این دفعه می‌خوام برای تولدت طلا بگیرم. خندید و گفت: تو از بس برای من طلا نگرفتی، یادت رفته طلا چی هست؟
مهدی محمدی
نویسنده مهدی محمدی

به همسرم گفتم: این دفعه می‌خوام برای تولدت طلا بگیرم.

خندید و گفت: تو از بس برای من طلا نگرفتی، یادت رفته طلا چی هست؟

از این حرفش ناراحت شدم و برای اینکه ثابت کنم به صورت حرفه‌ای می‌توانم طلا بخرم، خودم را در کمترین زمان ممکن به نزدیک‌ترین طلا فروشی سر کوچه رساندم. سرم را به شیشه چسباندم و به فروشنده مغازه اشاره کردم تا در را برایم باز کند.

همان طور که طلا‌ها را نگاه می‌کردم، گفتم: این گردالو‌ها چنده؟

تا گفتم گردالو، چشمش گرد شد و گفت: گردالوها؟

گفتم: بابا منظورم همین دایره زردهاست.

نفس عمیقی کشید و گفت: عزیزم، دایره چیه؟ اون‌ها النگو هستن.

گفتم: یعنی همه این دایره‌ها اسمشون النگوست؟

با سرش تأیید کرد و گفت: بله. همه این دایره‌ها النگو هستند. اگر برای همسرتون می‌خواین هدیه بخرین، یک مدل انتخاب کنین تا من وزن کنم. اگه اندازه یا مطابق میلیشون نبود، دوباره بیاین تا عوض کنم.

به یکی از طلا‌ها اشاره کردم و گفتم: این النگو رو می‌خوام، ولی به احتمال خیلی زیاد برای دست خانمم کوچیک باشه.

جواب داد: اون برای دست همه خانم‌ها کوچیکه.

خندیدم و گفتم: اگه برای دست همه کوچیکه، چرا این همه النگوی کوچیک رو آوردین مغازه بفروشین؟

گفت: واسه اینکه اون‌ها النگو نیستن، اسمشون حلقه‌اس.

شما که گفتین این دایره‌ها همشون اسمشون النگوست.

مغازه دار گفت: من از شما معذرت می‌خوام. اون دایره بزرگای طلایی رنگ النگو هستن. اون دایره کوچیکا هم حلقه و انگشتر.

گفتم: پس اون دایره بزرگ‌های سفید چی ان؟

اون‌ها هم النگو هستن، ولی طلای سفیدن.

گفتم: ببخشین این قدر سؤال می‌پرسم. اون دایره خیلی بزرگه که فقط یک دونه دارین و این قدر می‌درخشه چیه؟

اون دیگه مهتابی مغازه مونه.

عه. مگه مهتابی یک خط مستقیم نیست.

گفت: آره هست. ولی این مدلی و گردش هم هست. شما مهتابی می‌خوای هدیه ببری؟

گفتم: نه، مهتابی لازم ندارم. از همین النگو‌ها یک دونه خوشگلشو خودتون بدین. راستی النگو‌ها کیلویی چنده، انگشتر‌ها کیلویی چنده؟

فرق نمی‌کنه، همه طلا‌ها چه النگو، چه انگشتر، یک قیمت دارن. ضمن اینکه گرمی باید حساب بشن و اجرت و مالیات هم اضافه می‌شه.

یکی انتخاب کردم و گفتم: این خوبه. همینو لطفا حساب کنین.

وقتی توی ماشین حساب قیمت را محاسبه کرد و به من اعلام کرد، گفتم: حالا من برم بیرون یک دوری بزنم، برمی‎گردم.

همان طور که داشتم از مغازه بیرون می‌رفتم، سرم را برگرداندم و گفتم: راستی اگر دوست دارین شما م با من بیایین بریم یک دوری بزنیم.

فروشنده گفت: «شما راحت باشین. من قبلا دورامو زدم» و با اینکه ساعت هنوز ۷ شب نشده بود، برق‌ها را خاموش کرد و آماده شد برای تعطیل کردن مغازه.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->