از زمانی که شعار «نه غزه نه لبنان، جانم فدای ایران» در سال ۱۳۸۸ بر سر زبان مخالفان جمهوری اسلامی افتاد، هر روز شاهد نقض آن در کلام و مواضع این افراد هستیم؛ چرا که نه تنها نسبت به غزه و لبنان و محور مقاومت دلسوز نبوده و نیستند و نه تنها نسبت به ایران و ایرانیان نیز دلسوزی نکرده، بلکه علیه انسان و انسانیت قد عَلَم کرده اند.
امروز و بعد از طوفان الاقصی، مسئله فلسطین و محور مقاومت دیگر نه به ایران گره خورده نه لبنان و نه حتی خود غزه، بلکه به انسانیت گره خورده است. در روزهایی که شاهد راهپیماییهای سراسری آزادی خواهان جهان در کشورهای مختلف با جمعیتهای زیاد هستیم و معتقد ند «هم غزه، هم لبنان، عالَم فدای انسان»، هنوز هم عدهای که نانشان در کاسه انکار انسانیت و اصول انسانی چرب میشود، به مذمت دفاع از انسان و انسانیت در فلسطین میپردازند و همان حرفهای گذشته شان را در رسانه هایشان پمپاژ میکنند.
مسئله غزه دیگر فقط مسئله مسلمانان نیست، مسئله همه انسان هاست، مسئله انسانیت است. اگر کسی نسبت به آنچه توسط رژیم صهیونیستی در غزه روی میدهد، بی تفاوت باشد یا جانب رژیم غاصب را بگیرد، نشان میدهد حتی اصول انسانیت را هم زیر پا گذاشته است و واقعا به این گزاره صهیونیستی که «ما یهودیان نژاد برتر هستیم و دیگران برده ما هستند»، ایمان دارد.
اینها همانهایی هستند که برای نظامیان به هلاکت رسیده رژیم صهیونیستی در طوفان الاقصی دایه دلسوزتر از مادر شده بودند و دم از انسانیت میزدند؛ اما در برابر جنایات این رژیم علیه زنان و کودکان در غزه کر و کور شده اند.
اگر از همه اتفاقاتی که در غزه روی میدهد، چشم بپوشیم، نمیتوان بر ظلمی که بر انسانیت در رسانههای غرب و غرب زدگان تحمیل میشود، چشم فرو بست. فقط گوشهای از ظلمی که بر انسانیت روا داشته میشود، این است که هر ساعت پنج کودک در غزه به شهادت میرسد که به طور میانگین این عدد در هر شبانه روز به ۱۲۰ کودک میرسد؛ با این حال صدایی از مدافعان آن شعار کذایی و طرف داران حقوق بشر به گوش نمیرسد.
اما کودکان غزه هراسی از رژیم صهیونیستی و بمباران هایش و از طرف داران کر و کور آن ندارند. نشانه اش آن است که نام خود را بر روی دستانشان مینویسند تا امدادگران پس از شهادت، آنها را شناسایی کنند و سندی باشند بر مظلومیت انسانیت در غزه و وحشیگری ناانسانها در رژیم صهیونیستی.