«انصاری» معاونت حقوقی ریاست جمهوری را رسما تحویل گرفت فرماندهان ارشد نیروهای مسلح ایران به وزیر جدید دفاع تبریک گفتند دستگیری مردی که تهدید به قتل ترامپ کرده بود پایان «زلفی گل» در وزارت علوم | همکاران و دانشگاهیان حلالم کنند معاون سیاسی دفتر رئیس‌جمهور منصوب شد | مهدی سنایی به پاستور رفت + حکم انتصاب وزیر امور خارجه: عجله‌ای در مورد مسئله برجام نداریم برای حل مشکلات، چشم به دانش و توانایی داخلی دوخته‌ایم توضیحات عراقچی درباره پاسخ ایران به ترور شهید هنیه عراقچی بر سر مزار شهید امیرعبداللهیان + فیلم همکاری های حقوقی و قضائی میان ایران و اسپانیا انجام خواهد شد سید حسن خمینی: امید، سرمایه بزرگ دولت است که باید از آن مراقبت کرد رئیس‌جمهور در حرم امام‌خمینی(ره): بر سر پیمان با مردم هستیم | دشمن تلاش می‌کند در جامعه تفرقه ایجاد شود + فیلم رئیس‌جمهور و اعضای هیئت دولت برای تجدیدمیثاق با آرمان‌های امام (ره) به حرم امام خمینی رفتند + فیلم عضو ارشد حماس: غزه گورستان متجاوزان خواهد شد مخبر با نخست‌وزیر عراق در بغداد دیدار کرد حمله انصارالله یمن به کشتی یونانی در دریای سرخ سه اولویت اصلی وزارت امور خارجه چیست؟| تاکید عراقچی بر تغییر برجام درخواست تحریم رژیم صهیونیستی از سوی یک مقام ارشد سازمان ملل تاکید عراقچی بر حمله قطعی ایران به رژیم صهیونیستی (۲ شهریور ۱۴۰۳) فوری| صدای چند انفجار در حمص سوریه شنیده شد (۲ شهریور ۱۴۰۳) انفجار بمب و هلاکت یک نظامی صهیونیست در غزه| ۱۲ نظامی دیگر زخمی شدند(۲ شهریور ۱۴۰)
سرخط خبرها

خاطرات حضرت آیت‌الله خامنه‌ای از مبارزات دوران طاغوت و پیروزی انقلاب اسلامی

  • کد خبر: ۲۰۹۹۸۰
  • ۱۵ بهمن ۱۴۰۲ - ۰۹:۵۲
خاطرات حضرت آیت‌الله خامنه‌ای از مبارزات دوران طاغوت و پیروزی انقلاب اسلامی
بخشی از خاطرات رهبر انقلاب اسلامی از مبارزات ایشان در دوران طاغوت برگرفته از کتاب «خون دلی که لعل شد» را در ادامه می‌خوانید.

به گزارش شهرآرانیوز، در سال ۱۳۴۲ شمسی برای تبلیغ در ایام ماه رمضان در اواخر زمستان به زاهدان رفتم که دوباره بازداشت شدم. بعد از بازجویی مرا بیرون بردند و سوار ماشین کردند و به خارج از شهر بردند. هوا تاریک و بسیار سرد بود. فهمیدم جایی که مرا برده‌اند پادگان نظامی است. مرا در بازداشتگاه نگهبانی انداختند. این میهمان جدید برای سربازان غیرمنتظره بود. سربازان از جای خود برخاستند و دور مرا گرفتند و با احترام به من سلام دادند. فرمانده سربازان وقتی آن رفتار را از افراد خود دید سریعا مرا به مکانی انفرادی برد. صبح زود به مقر ساواک منتقل شدم.

در طی این مدت از من بازجویی شد که چند ساعت طول کشید. تعجب کردم وقتی دیدم که بازپرس از دوستان دوران کودکی من است و من در بازی‌های کودکانه‌ی او و برادرانش شرکت می‌کردم. پدر و برخی برادرانش از علما و سادات بودند. عصر بود که مرا به فرودگاه آوردند و به همراه دو مامور در هواپیما نشاندند. بعداَ متوجه شدم که عازم تهران هستیم. این نخستین سفر من با هواپیما بود. در هواپیما به مسائل مختلفی می‌اندیشیدم. به آینده‌ی این نهضت اسلامی که برپا شده... به برپاکننده‌ی نهضت امام خمینی... به آینده‌ای که در انتظار من بود. از فکر به این امور که جز خدای متعال کسی از عاقبت آن آگاه نیست منصرف شدم.

مجله‌ای برداشتم و به ورق زدن آن پرداختم. چشمم به غزلی افتاد که از آن خوشم آمد. من عادت داشتم که هر شعری را می‌پسندیدم، در دفتر خاصی که سفینه‌ی غزل نامیده بودم، می‌نوشتم. دیدم دو مامور همراه من از دو طرف گردن می‌کشند تا ببینند من چه می‌نویسم. وقتی شعر را نوشتم، ذیل آن این عبارات را هم افزودم: «این ابیات را در هواپیمایی که مرا به همراهی دو مامور خوش‌اخلاق از زاهدان به جای نامعلومی می‌برد، نوشتم!» این عبارت، اثر مثبتی بر هر دوی آن‌ها گذاشت.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->