حضور سه میلیون پناهجوی افغان در پاکستان ممنوعیت ضبط نشست‌های امنیتی به دستور نتانیاهو آخرین اخبار از روند بررسی و پیشنهاد اعضای هیئت دولت چهاردهم (۲۶ تیر ۱۴۰۳) مراسم عزاداری شب عاشورا با حضور رهبر معظم انقلاب برگزار شد+تصاویر علت شنیده شدن صدای تیراندازی در حرم شاهچراغ شیراز چه بود؟ | وضعیت حرم آرام است+ فیلم (۲۵ تیر ۱۴۰۳) پزشکیان: نباید به نام امام حسین (ع) تابع هوای نفس و غرور و تکبر شویم‌ واکنش مهدی چمران به شایعه فساد پُست فروشی در شهرداری تهران ۸ ملوان ایرانی محبوس در زندان‌های قطر آزاد شدند (۲۵ تیر ۱۴۰۳) وقوع حادثه جدید دریایی در سواحل یمن (۲۵ تیر ۱۴۰۳) بشار اسد به درخواست دیدار اردوغان با او واکنش نشان داد عاشورا در عراق تعطیل رسمی اعلام شد حمله موشکی حزب‌الله لبنان به تجهیزات جاسوسی ارتش اسرائیل (۲۵ تیر ۱۴۰۳) تعداد شهدای نوار غزه به مرز ۳۹ هزار نفر رسید (۲۵ تیر ۱۴۰۳) اعضای جامعه کارگری و کانون‌های بازنشستگی با پزشکیان دیدار کردند+ فیلم مقتدی صدر: شاید ترور ترامپ فیلم تبلیغاتی باشد! وزیر تندرو نتانیاهو تهدید به انحلال کابینه اسرائیل کرد اتحادیه اروپا تحریم های یکجانبه علیه ایران را تمدید کرد بازگشایی سفارت جمهوری آذربایجان در تهران سرپرست وزارت امور خارجه عازم نیویورک شد مقام روسی: ترامپ را برنده انتخابات آمریکا بدانید
سرخط خبرها

خاطرات حضرت آیت‌الله خامنه‌ای از مبارزات دوران طاغوت و پیروزی انقلاب اسلامی

  • کد خبر: ۲۰۹۹۸۰
  • ۱۵ بهمن ۱۴۰۲ - ۰۹:۵۲
خاطرات حضرت آیت‌الله خامنه‌ای از مبارزات دوران طاغوت و پیروزی انقلاب اسلامی
بخشی از خاطرات رهبر انقلاب اسلامی از مبارزات ایشان در دوران طاغوت برگرفته از کتاب «خون دلی که لعل شد» را در ادامه می‌خوانید.

به گزارش شهرآرانیوز، در سال ۱۳۴۲ شمسی برای تبلیغ در ایام ماه رمضان در اواخر زمستان به زاهدان رفتم که دوباره بازداشت شدم. بعد از بازجویی مرا بیرون بردند و سوار ماشین کردند و به خارج از شهر بردند. هوا تاریک و بسیار سرد بود. فهمیدم جایی که مرا برده‌اند پادگان نظامی است. مرا در بازداشتگاه نگهبانی انداختند. این میهمان جدید برای سربازان غیرمنتظره بود. سربازان از جای خود برخاستند و دور مرا گرفتند و با احترام به من سلام دادند. فرمانده سربازان وقتی آن رفتار را از افراد خود دید سریعا مرا به مکانی انفرادی برد. صبح زود به مقر ساواک منتقل شدم.

در طی این مدت از من بازجویی شد که چند ساعت طول کشید. تعجب کردم وقتی دیدم که بازپرس از دوستان دوران کودکی من است و من در بازی‌های کودکانه‌ی او و برادرانش شرکت می‌کردم. پدر و برخی برادرانش از علما و سادات بودند. عصر بود که مرا به فرودگاه آوردند و به همراه دو مامور در هواپیما نشاندند. بعداَ متوجه شدم که عازم تهران هستیم. این نخستین سفر من با هواپیما بود. در هواپیما به مسائل مختلفی می‌اندیشیدم. به آینده‌ی این نهضت اسلامی که برپا شده... به برپاکننده‌ی نهضت امام خمینی... به آینده‌ای که در انتظار من بود. از فکر به این امور که جز خدای متعال کسی از عاقبت آن آگاه نیست منصرف شدم.

مجله‌ای برداشتم و به ورق زدن آن پرداختم. چشمم به غزلی افتاد که از آن خوشم آمد. من عادت داشتم که هر شعری را می‌پسندیدم، در دفتر خاصی که سفینه‌ی غزل نامیده بودم، می‌نوشتم. دیدم دو مامور همراه من از دو طرف گردن می‌کشند تا ببینند من چه می‌نویسم. وقتی شعر را نوشتم، ذیل آن این عبارات را هم افزودم: «این ابیات را در هواپیمایی که مرا به همراهی دو مامور خوش‌اخلاق از زاهدان به جای نامعلومی می‌برد، نوشتم!» این عبارت، اثر مثبتی بر هر دوی آن‌ها گذاشت.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->