خادم | شهرآرانیوز «وقتی از هویت ایرانی سخن میگوییم، به چه چیزی اشاره میکنیم؟ آیا این هویت در طول تاریخ پرفرازونشیب ایران دست نخورده باقی مانده است یا آنکه به تدریج عناصری بر آن افزوده یا از آن کاسته شده است؟»
این بخشی از معرفی کتاب «تداوم هویت ایرانی: تاب آوری یک میراث فرهنگی» است که در پشت جلد این کتاب تازه منتشر شده آمده و جهت نمایی است برای خواننده تا بداند در این اثر باید با چه چیزی روبه رو شود. مسئلهای مهم و بحث برانگیز که دهه هاست ادامه داشته و از اهمیتش نه تنها کاسته نشده که افزون هم گشته است.
پنجشنبه سوم اسفند ماه، سی وهشتمین نشست از سلسله نشستهای رونمایی، بررسی و نقد کتاب خردسرای فردوسی مشهد، به این اثر که نوشته دکتر فرشته داوران، پژوهشگر ایرانی مقیم امریکا و ترجمه دکتر مسعود تقی آبادی است اختصاص داشت.
علاوه بر مترجم کتاب، دکتر محسن مدیرشانه چی استاد بازنشسته علوم سیاسی دانشگاه آزاد اسلامی مشهد، دکتر محمدجعفر یاحقی استاد زبان و ادبیات دانشگاه فردوسی مشهد و سیدمهدی سیدی نویسنده، تاریخ پژوه و شاهنامه پژوه سخنرانان این نشست بودند که به دبیری دکتر حامد مهراد برگزار شد. آنچه در ادامه میآید گزیدهای از سخنان آنان است.
محسن مدیرشانه چی، استاد علوم سیاسی
این اثر، سترگ و ارزشمند است و ترجمه بسیار روانی هم دارد. کمتر کتابی در این موضوع در این سالها و دههها به ارزشمندی و جامعیت این کتاب دیده ام. این کتاب یک دور تاریخ ایران است و قابلیت آن را دارد که در چند جلسه و توسط صاحب نظران مختلف بررسی میشد. از کارهای شگفت انگیز و قابل تأمل نویسنده کتاب این است که از قریب ۴۰۰ منبع استفاده کرده است.
این کار توصیفی است، یعنی وارد داوری و نظریه پردازی نشده است، اما تحلیل و نقد در آن هست. بحثهای جامعه شناختی تاریخ، فلسفه تاریخ، تاریخ تحلیلی، تاریخ اجتماعی و اقتصادی، بحثهای مرتبط با زبان و ادب فارسی، تعاملات تاریخ با زبان و ادبیات همه به خوبی در کتاب آمده است. ما چند عرصه تداوم در تاریخ داریم؛ یکی از اینها زبان است.
هیچ زبانی نداریم که این پیوستگی را داشته باشد که در آن زبان هزار و صد سال پیش را در نظم و نثر دقیقا و بدون کمترین اشکال بتوانیم بفهمیم. زبانهای دیگر حداکثر تا ۴۰۰ یا ۵۰۰ سال پیش قابل فهم است، قبل از آن با این نام زبان دیگری بوده است. تداوم تاریخی موضوع دیگری است. تاریخ ایران خودش را بازسازی کرده و دیگران و بیگانگان را در خودش حل و هضم و آنها را ایرانی یا مسلمان کرده است. این تداوم تاریخی همیشه هم مثبت نبوده است. عناصری در تاریخ ما هست که بیشترش منفی است و آن عناصر منفی هم مرتب خودش را بازسازی میکند.
مثلا در صد و اندی سال اخیر، ما در آسیا و مشرق زمین نخستین کشوری بودیم که به توسعه سیاسی، به جامعه مدنی، احزاب و پارلمان و تفکیک قوا رسیدیم، اما به سرعت و پس از یک سال و اندی از میان رفت و برگشتیم به همان استبداد قدرت، یعنی سلطنت مشروطه با حفظ اسم مشروطه به مطلقه تبدیل شد. در کودتای سوم اسفند باز سلطنت مطلقه شد. البته این بار نیامدند مجلس را به توپ ببندند، اما مجلس به تعبیر خود کسانی که بر مسند کار بودند شد یک اسطبل و طویله.
دهه بیست قرار بود برسیم به مشروطیت، باز کودتا شد و باز سلطنت مطلقه در ذیل نام سلطنت مشروطه به کارش ادامه داد و همین طور که جلو بیاییم این سیر و تداوم تاریخ ادامه دارد. استبداد در تاریخ ایران استمرار داشته و بازتولید شده و این وجه حاکم بر تاریخ ایران بوده است. دورههای آزادی و دموکراسی؛ چه در مفهوم جدیدش که پس از مشروطه مطرح شد و چه در مفهوم گذشته اش که تساهل و تسامح شاهانی مانند کریم خان زند بوده، دولتهای مستعجل و بسیار کوتاه بوده اند. پرانتزی بوده و باز برمی گشتیم به همان استبداد.
یکی دیگر از عناصر پایدار و پایایی که تاریخ ایران و هویت ما را میسازد، دین و مذهب بوده است که از پیش از اسلام و از دوران مهر و میترائیسم (حالا در آن زمان مؤید استبداد نبود) و عصر موبدان و پیوند آنان با شاهان همین طور ادامه داشته تا هزار سال اسلام سنی و ۵۰۰ سال اسلام شیعه. البته بعضی معتقدند شاید تحولات سالهای اخیر ایران را مانند مغرب زمین به رنسانس خودش برساند.
از عناصر مثبتی که خودش را بازسازی کرده اگر بخواهم مثالی بزنم میتوانم به احیای آیینها و رسوم و جشنهای تاریخی اشاره کنم که از هزاران سال پیش در تاریخ ایران بوده و تکرار میشده و تداوم داشته است. هرگاه هم به عللی به محاق میرفته باز سر برآورده و تداوم تاریخی را در بستر ایران شکل میداده است.
محمدجعفر یاحقی، استاد زبان و ادبیات فارسی
پژوهشگرانی که از ایران به اروپا و امریکا میروند کارهای خوبی ارائه میکنند. شاید، چون جوهر را از ایران میبرند و روش شناسی و قالب کار را از آنها میگیرند و کارشان خیلی خوب درمی آید. معمولا این طور کارهای ناب در قالب رسالههای دکتری انجام میشود -که متأسفانه در ایران ما این طور نیست-، اما این کتاب که اثری پژوهشی است بیشتر درخور تقدیر است. مسئله نام «پرسیا»، «پرشیا» یا «پارس» مسئلهای است که دوگانگیهایی ایجاد کرده است.
مورخان یونانی برای اولین بار این اصطلاح را برای ایران به کار بردند، چون با شاهان هخامنشی که در منطقه پارس بودند بیشتر سر و کار داشته اند. متأسفانه الان در کتابهای اروپایی بیشتر از همان نام «پرشیا» استفاده میکنند و ایران را بیشتر به همان نام میشناسند. چند سال پیش در لندن بودم و مرحوم احسان یارشاطر این بحث را مطرح کرد که ما در تحقیقات آکادمیک باید از «پرشیا» استفاده کنیم. برای اینکه تا میگوییم ایران، یک کشور جوانِ تازه متولد شده مانند کشورهای حوزه خلیج فارس برای غربیها تداعی میشود.
یعنی کشوری که از زمان اکتشاف نفت و صد، صد و پنجاه سال اخیر مطرح شده است. اما وقتی میگوییم «پرشیا» تمام آن شکوه هخامنشی و تاریخ باستانی را به یادشان میآورد. به ویژه که نام زبان ما هم فارسی یا «پرشن» است. ایشان پیشنهاد کرده بود در کتابها و تحقیقاتمان همان نام را استفاده کنیم تا گسستگی ایجاد نشود. در صورتی که کلمه ایران کلمه جدیدی نیست. ۸۰۰، ۹۰۰ بار در شاهنامه این کلمه با صورتهای مختلفش به کار رفته است. کمتر شاعری هست که کلمه ایران را در شعرش استفاده نکرده باشد. بسیاری از شاعران عرب زبان هم از کلمه ایران استفاده کرده اند.
فرهنگ ایران هر جا رفته و با هر چه روبه رو شده جاذب بوده و از آن رنگی گرفته است. همین ترکیب فرهنگهای مختلف در طول تاریخ است که هویت واقعی آن را ساخته است و آن را تبدیل کرده به چیزی که همه چیز است، اما هیچ کدام از آنها نیست. خودش یک هویت مستقل است. شاید این ناشی از آن روحیه مدارایی است که ایرانیان داشته اند. همین مدارا و تساهل باعث شده در اثر نوساناتی که در طول تاریخ داشته است نشکند و نابود نشود و خودش را نجات بدهد.
سیدمهدی سیدی، شاهنامه پژوه
این کتاب را که خواندم نویسنده اش را تحسین کردم که یک تنه کار یک آکادمی را کرده است. کاری که گروهی باید سالهای سال انجام دهند تا بعد بتوانند بگویند ما میخواهیم با بررسی تاریخ و فرهنگ و ادب بگوییم ایرانیان چه کردند و فرهنگشان چه بود و الی آخر... ترجمه کتاب هم بسیار نثر روانی دارد. توجه به هویت ایرانی راه درستی است که شروع شده است.
ملت ما بدون اینکه تئوریزه کنند مشغول این هستند تا بدانند ایرانی یا هویت یعنی چه. به ویژه در دهههایی که هویت ما با تهدید روبه رو شده، ملت دو دستی چسبیده اند به هویت خودشان و خوب هم جلو میروند. این مسیر پیش میرود و اسمش حالا هر چه باشد؛ چه ایرانشهر چه هویت ایرانی یا هر چه. دانشگاههای ما باید تعریفی از ایرانی بدهند.
ایرانی بودن به چیست؟ به چه کسی میگوییم ایرانی؟ به زادگاه مربوط است یا محل فوت و مدفن، یا به زبان؟ چه ویژگی باید باشد تا بگوییم که کسی ایرانی است؟ مثالی بزنم؛ ابونصر فارابی زادگاهش فاراب بوده که الان در قزاقستان قرار گرفته، مدفنش در دمشق است و زبانش عربی. پس چه چیز ابونصر فارابی ایرانی است؟ ما خیلی راحت میگوییم ابونصر فارابی یا زکریای رازی ایرانی است. حس میکنیم چیز مشترکی در فارابی و رودکی و فردوسی و همه شان هست که میگوییم ایرانی هستند. نمیدانم تعریفش چیست.
من خودم، چون با جغرافیای شاهنامه کار کردم به نظرم همان جغرافیای شاهنامه واقعا ایران است. چون در مقدمه شاهنامه ابومنصوری هم آمده است که ما ایران داریم و انیران. مثلا هند، ترکستان، بالای خزر و جامعه عربی ایران نیست و بقیه اش ایران است. این در شاهنامه هست. من نوروز را بهترین شاخص برای ایران میدانم. هر جا دیدید نوروز دارد برگزار میشود و به آن بها میدهند میشود آنجا را جزو حوزه ایرانی محسوب کرد. شاید ملاکهای دیگری هم داشته باشیم. دین و فرهنگ و زبان را نمیتوانیم به تنهایی ملاک ایرانی بودن بدانیم؛ بنابراین موضوع کتاب و هویت موضوع روز ماست و بسیار مهم است.
مسعود تقی آبادی، مترجم کتاب
همان طور که در کتاب هم به آن پرداخته شده است تاریخ ایران در بستر آکادمی غرب نوشته شده است. فقدان و کمبود اطلاعاتی درباره گذشته ما، فضایی را ایجاد کرده است که غرب از دریچه قدرت دست به سرقت تاریخ واقعی پیشینی ما بزند. غرب جاهایی شرق را میکُشد، دستاوردهایی که شرق دارد مصادره به مطلوب میکند، برای همین میآید خودش را در مبدأ خیر، دموکراسی، شهرنشینی، حتی مبدأ عشق رمانتیک جلوه میدهد. اما شرق را که ایران مصداق بارز آن تلقی میشود به عنوان مکانی تاریک و عاری از اندیشه و فرهنگ و تاریخ جلوه میدهد که سرچشمه هیچ اتفاقی نیست.
در حالی که مهمترین اتفاقات و تحولاتی که در طول تاریخ صورت گرفته چه در ایران و چه در شرق برگرفته از رخدادهایی است که جوامع تاریخی شرقی رقم زده اند. مثال بارزش در روایات تاریخی آمده که اولین کشتیران واسکادوگاماست در صورتی که اولین بار کشتیرانی در شرق و توسط بن ماجد انجام شد. یا مباحثی از این قبیل. میخواهم بگویم که نوع روایت تاریخیای که درباره ایران وجود دارد در واقع اسیر قوم مداری و اروپامحوری است و همین باعث میشود نقل روایات تاریخی از دریچه غرب انجام شود.
اهمیت این کتاب از این جهت برجسته میشود که در فضایی که تنگناهای روایات تاریخی وجود دارد، میتواند آغازی باشد بر اینکه ایران را به عنوان بخشی از شرق به صدا درآورده است.
از مباحثی که در این کتاب مطرح است، نوع تاریخ نگاری و روشی است که این کتاب به آن میپردازد و آن هم در واقع رویکرد جامعه شناسی تاریخی است. رویکردی بسیار قوی که به نظرم در فضای آکادمی بیشتر باید به آن پرداخته شود. این رویکرد معتقد است که تداوم و استمرار در طول تاریخ هر جامعهای وجود داشته است، به همین دلیل اگر تحولی هم صورت گرفته و کند هم بوده اند نشان از گسست نیست.
رویکرد جامعه شناسی تاریخی یکسری اسطورهها و رمزگان فرهنگی را مثال میزند و میگوید اینها از ابتدای شکل گیری هر جامعهای وجود داشته اند و جاهایی راه حیات و استمرار جامعه را تضمین میکرده اند. به همین دلیل به رغم تحولاتی که در طول تاریخ با آن مواجه میشوند باز هم آن رگههای ژنتیک ابتدایی خودشان را حفظ میکنند. استمرار در لایههای زیرین هویت ما وجود دارد.
تداوم تاریخی و فرهنگیای که اسطورهها و نمادها سرشار از آن است، علی رغم سه دوره گسستی که با آن مواجه بودیم؛ یعنی حمله اسکندر، هجوم اعراب و یورش مغول، ما را در یک چهارچوب سرزمینی از دیگری متمایز میکند. همین که بفهمیم از چه اسطورههایی تشکیل شده ایم و چه اسطورههایی در زندگی ما جاری و ساری هستند نشان میدهد ما کیستیم.
این کتاب نشان میدهد که ما ایرانیها چگونه هویت فرهنگی خودمان را از راههای مختلف حفظ کرده ایم. نویسنده کتاب باور دارد که ما در دورههای مختلف هیچ زمانی عاری از شعرا، عرفا، ادبا و افراد خردمند نبوده ایم که اندیشهها و کارهای آنها همچنان تا امروز پابرجاست.