مشاهده سه قلاده یوزپلنگ در جاجرم خراسان شمالی مدارس کدام شهرستان‌های خراسان رضوی فردا (شنبه ۱۵ دی ۱۴۰۳) تعطیل است؟ تلف شدن یک گوسفند توسط پلنگ در نیشابور پاپ فرانسیس: همیشه برای برقراری صلح و دوستی در جهان تلاش می‌کنم شکارچی زخمی از حمله خرس در لرستان پیدا شد (۱۴ دی ۱۴۰۳) توضیحات سازمان هواپیمایی کشوری در خصوص اعتراض مسافران به شرکت‌های هواپیمایی کیش و کاسپین کدام شهر امروز (۱۴ دی۱۴۰۳) آلوده‌ترین نقطه کشور بود؟ + عکس حکم اعدام محیط‌بان کرمانی صادر شده است؟ مدارس در ۴ شهر خراسان جنوبی، فردا (شنبه، ۱۵ دی ۱۴۰۳) غیرحضوری شدند خارج کردن ۱۰۰ بسته موادمخدر از بدن یک جوان ۲۲ ساله کمک ۱۸ هزار میلیارد تومانی خیران در حوزه سلامت در خراسان رضوی عاملان زورگیری ۱۰ هزار دلاری در مشهد به دام افتادند (۱۴ دی ۱۴۰۳) تصادف در مسیر زابل به زاهدان| یک نفر کشته و ۱۷ تن مجروح شدند (۱۴ دی ۱۴۰۳) صدور گواهی ولادت الکترونیکی شد (۱۴ دی ۱۴۰۳) بارش برف و کولاک در برخی از جاده‌های خراسان رضوی (۱۴ دی ۱۴۰۳) وزیر بهداشت: ۸۰ درصد پزشکانی که مهاجرت می‌کنند، مجبورند طبابت را کنار بگذارند اثرات خوش قلبی بر کاهش اضطراب و افزایش شادی | حال نیک و احوال نیکو آرزو‌های شکستنی شانزدهمین جلسه رسیدگی به پرونده چای دبش برگزار شد معاون وزیر بهداشت خبر داد: رشد شاخص امید به زندگی در ایران هشدار درباره عدم واکسیناسیون ۱۵ تا ۲۵ هزار کودک در کشور پژمان‌فر: ۳۴ درصد تخت‌های ۲ بیمارستان بزرگ مشهد در اختیار بیماران سایر استان‌هاست راه‌های کنترل چربی خون فعالیت بدنی چه تاثیری بر ادراک کودکان دارد؟ پیش‌بینی هواشناسی مشهد و خراسان رضوی (پنجشنبه، ۱۳ دی ۱۴۰۳) | دمای مشهد به ۱۱ درجه می‌رسد صدای مردم شنیده شد | افتتاح غیررسمی مدرسه علی پیوندی در حاشیه شهر مشهد قتل هولناک شوهر | مثله با ساطور تصمیم اشتباهی که حق مادری را می‌گیرد زمان طلایی تشخیص تنبلی چشم آیا نور مقصر اصلی ابتلا به سرماخوردگی در زمستان است؟ آیا آنتی‌بیوتیک‌ها خطر زوال عقل را افزایش می‌دهند؟ آیا سویه جدید کرونا به کشور رسیده است؟
سرخط خبرها
(٥٢) روزنوشتهاي شهري

مسافر سنت در هزاره سوم

  • کد خبر: ۲۱۶۳۹
  • ۲۹ اسفند ۱۳۹۸ - ۱۶:۲۹
مسافر سنت در هزاره سوم

با دانشگاه دخترم چه كنم؟

شنبه- مردي ميانسال با رويي خوش جلوي من را مي گيرد، سؤال دارد؛ مستأجر كسي بودم و كاملا به من اعتماد داشت و توي زندگي اش راه داشتم. يكبار كه جيبم خالي و دستم تنگ بود شيطان فريبم داد و قدري پول از خانه اش برداشتم! حالا مدتهاست كه پريشان و مضطربم، مي ترسم از اين كرونا بميرم و مديون باشم، چه كار كنم؟ مي گويم اولا خوشحال باش كه توبه كرده اي و پشيماني، ثانيا تا دير نشده پول را برگردان! مي گويد مي ترسم و خجالت مي كشم! ادامه مي دهم: البته لازم هم نيست كه او از نام تو مطلع شود، كسي را پيدا كن كه برود پول را به او بدهد و حلاليت بخواهد و فقط بگويد كه كسي به شما بدهكار بوده و اين را فرستاده، او را ببخشاييد، موقع خداحافظي اضافه مي كنم: فقط عجله كن!

يكشنبه- از راننده ماشين اينترنتي مي خواهم نزديك يك عابر بانك توقف كند تا قدري پول بگيرم براي پرداخت كرايه، وقتي از عابربانك استفاده مي كنم و برمي گردم و داخل ماشين مي نشينم دست دراز مي كند و به من اسپري ضدعفوني كننده و دستمال كاغذي مي دهد تا دستانم را تميز كنم! خيلي خوشحالم كه اين قدر وسواس و دقت در ميان مردم فراگير شده است.

دوشنبه- توي پياده رو سر چهارراه زني كه صورت خود را با فيلتر هوا پوشانده كنار ديوار ايستاده و برگه اي مقوايي در دست گرفته است؛ بي سرپرست و ناشنوا هستم!
مثل هميشه دچار ترديد مي شوم، نمي دانم در اين موارد بايد به افرادي كه نمي شناسيم كمك كرد يا نه؟

سه شنبه-كنار دكه روزنامه فروشي مشغول تماشاي تيترهاي صفحه اول روزنامه ها هستم كه كسي سلام مي كند، مردي است با شخصيت و محترم كه ظاهر آراسته و مرتبي دارد. مرا كنار مي كشد و از خيانت همسرش مي گويد و شرح مي دهد كه دخترش او را از خيانت مادر باخبر كرده و اصرار دارد توي گوشي مستندات را نشانم دهد! هم مي دانم كه كاري از دستم بر نمي آيد و هم مي فهمم كه درددل كردن قدري آرامش مي كند، مرد همچنان حرف مي زند و من به دختري فكر مي كنم كه خيانت مادر را به پدر گزارش داده است و حال پريشان و آينده پريشان تر اين دختر! مرد ادامه مي دهد؛ خانواده ام گفتند كه اين قدر مهر نكن و من نپذيرفتم، سرم نمي شد و حالا همه زندگيم را دارم قسط مهريه مي دهم!

چهارشنبه- سر كوچه كه مي رسم پيرمردي معتاد دارد با ميله اي توي سوراخ صندوق صدقات را زير و رو مي كند تا پولي بيرون بكشد! از اين كه هيچكس به او اعتراض نمي كند متعجب شده ام، جلو مي روم و از او مي خواهم دست از صندوق بردارد، با ديدن عبا و عمامه من اصلا جا نمي خورد و در حالي كه زير لب غُر مي زند كنار مي رود و زماني كه دورتر مي شود مي شنوم كه بد و بيراهي هم مي گويد!
حالا نوبت رهگذران است كه به من چشم غره بروند و شاكي باشند، تعجب مي كنم، خانمي با صداي بلند مي گويد: زورشان به اين پيرمرد بدبخت رسيده! مي روم توي فكر، راست نمي گويد؟ آيا من براي نهي از منكر زورم به بالاتري ها مي رسد؟ به آنها كه مثل اين پيرمرد معتاد و درمانده ضعيف نيستند هم مي توانم چيزي بگويم؟
و حالا كه زورم به آنها نمي رسيد آيا بايد با سكوت از كنار اين پيرمرد مي گذشتم؟ با خود مي گويم كاش لااقل يك اسكناس ده هزار توماني به او داده بودي! هر چه دور و برم را نگاه مي كنم خبري از پيرمرد نيست!

پنجشنبه- وقتي سوار ماشين مي شوم راننده تاكسي مسافر جديد سوار نمي كند و از كنار جواني كه همان مسير من را با صداي بلند اعلام مي كند بي اعتنا مي گذرد، حدس مي زنم كه مي خواهد چيزي بگويد! حدسم درست است، مي گويد: دخترم را زود شوهر دادم تا هوس دانشگاه رفتن نكند ولي حالا بعد از چند سال زندگي و يك بچه پنج ساله مي خواهد به دانشكاه برود! پايش را توي يك كفش كرده و هيچكس حريفش نمي شود، شوهرش هم راضي نيست ولي زورمان نمي رسد! حالا نمي دانم چه كنم.
از او مي پرسم: اگر مجبورش كنيد تسليم شما بشود آيا هميشه حسرت و شوق در دلش نخواهد داشت؟ تا كجا مي توانيد با اجبار و زور توي خانه نگهش داريد؟ آيا كسي مي تواند تضمين بدهد كه آن احساس خسارت و محروميت از چيزي كه خواسته بود در سالهاي آينده به زندگيش ضربه نمي زند؟
او هم سؤال مي كند: آيا تضميني وجود دارد كه بعد از قبولي در دانشگاه هوس اشتغال نداشته باشد و به مرور زندگيش آسيب ديگري نبيند؟ نه من براي سؤال او پاسخي قطعي دارم و نه او براي پرسشهاي من جوابي دارد! به مقصد رسيده ام و بايد خداحافظي كنم و پياده شوم!

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->