آمار بد موسیمانه در استقلال| مربی سیاه‌پوست در آستانه اخراج؟ استقلال در باتلاق تساوی‌ها ویدئو| خلاصه بازی تیم‌های استقلال و چادرملوی اردکان (۶ دی ۱۴۰۳) نتیجه بازی استقلال و چادرملوی اردکان (۶ دی ۱۴۰۳) | هتریک در ناکامی! درویش: اگر می‌خواهید فوتبال اصلاح شود به تاج رای ندهید شکایت سپاهان از رضا درویش توافق فاتح تریم با الشباب سرمربی کوبایی تیم ملی بوکس، وارد ایران شد باقری دوباره تأکید کرد: به‌صورت موقت سرمربی هستم میزبانی بسکتبالیست‌های آسمان ولایت از پالایش نفت آبادان ترکیب احتمالی استقلال مقابل چادرملو | بازگشت مدافع مازاد به ترکیب اصلی؟ لتسکیه بهترین داور جهان شد تاریخ و ساعت بازی پرسپولیس و خیبر خرم آباد | رونمایی از دستپخت کریم باقری تیر فدراسیون فوتبال به سنگ خورد تاریخ‌نگاری حضور تیم‌های مشهدی در مسابقات فوتبال باشگاهی کشور/ قسمت ۱۸۵ تیم‌والیبال سپهرصدرا بازهم باخت | همچنان در قعر چاه! واکنش امیر علی‌ اکبری به نگهداری و بازی کردن با «شیر» + فیلم غیبت ۳ بازیکن پرسپولیس در تمرین امروز (۵ دی ماه ۱۴۰۳) اراک، میزبان سوپرجام ایران میلان در آستانه زلزله زمستانی
سرخط خبرها

یک روایت بیش‌ از حد وفادارانه

  • کد خبر: ۲۱۸۰۲۶
  • ۲۸ اسفند ۱۴۰۲ - ۱۶:۳۳
یک روایت بیش‌ از حد وفادارانه
چندوقت پیش رفته بودم پیش فرزند مرحوم پهلوان احمد وفادار. به آن هیکل و آن هیبت می خورد که تا یک جایی مسیر پدرش را آمده باشد. که آمده بود ولی بعد رهایش کرده بود.

چندوقت پیش رفته بودم پیش فرزند مرحوم پهلوان احمد وفادار. به آن هیکل و آن هیبت می خورد که تا یک جایی مسیر پدرش را آمده باشد. که آمده بود ولی بعد رهایش کرده بود.

سرزنده بود و خوش مشرب و البته صاحب خصیصه ای بسیار کمیاب، واقع بینی فوق العاده معتدل و لطیف. او نه برخلاف دوستداران کشتی مثل پهلوان تختی، درباره پدرش غلو می کرد و نه دلش می خواست ویژگی های عجیب وغریب و تخیلی به پدرش نسبت بدهد. فرزند، هم زمان که منتقد پدرش بود، بسیار او را دوست داشت. می دانست دارد درباره چه کسی حرف می زند. می دانست موقعیت پدرش چیست و از قضا همین آگاهی ستایش آمیز بود.

دارم درباره فرزند پهلوانی حرف می زنم که صاحب بازوبند ابدی پهلوانی ایران بود و مرحوم تختی را شکست داد. این مقام و مرتبه در سرزمین پهلوان خیزی چون ما اصلا چیز کمی نیست. پهلوان وفادار می توانست نمدها از این موقعیت بسازد که نساخت. پسرش هم می ‎توانست دست کم با حماسه سرایی و مظلوم نمایی برای خودش کاری بکند. مثلا می گفت مردم برای پدرش از خانواده و همه چیز مهم تر بودند.

برای همین وقتی حقوقش را می گرفت به خانه نرسیده تمام می شد. همه انگار می دانستند او کی حقوق می گیرد و خودشان را می رساندند سر راهش. اصلا محمدرضا می گفت پدرش در اواخر عمر با تنگ دستی زندگی می کرد، اما خلاف باورها و اصولش قدمی برنمی داشت. این احتمالا برای همه، ویژگی عادی یک پهلوان نامدار است، اما تکلیف خانواده اش چه می شود؟ کسی می تواند خودش را بگذارد جای همسر پهلوان؟ بچه ها در زندگی ورزشی پدر چه حقی دارند و کجای این موقعیت ایستاده اند؟

محمدرضا وفادار که ته تغاری خانواده است و پدرش را از ابتدا در شمایل ریش سفید و پیشکسوت باشگاه و گود زورخانه و این ها دیده ، نه عملکرد پدرش را زیرسؤال می برد و نه او را مقصر می داند. محمدرضا به روش پدر احترام می گذارد، نظر خود را هم می گوید و درنهایت پهلوان وفادار بزرگ را در ظرف زمانه خودش قضاوت می کند. در واقع او تمام ویژگی های مثبت و منفی پدر را بدون کوچک ترین سانسوری ردیف می کند و از گفتنشان هم ابا نداشت. نمی ترسید. حالا حساب کنید عده ای که نه پهلوان بودند و نه نامدار و نه حقوقشان نرسیده به خانه تمام می شد چطور موقع حرف زدن از خود همه کاری می کنند که عیبی گفته نشود و زمین خوردن ها و ناشیگری ها را بیندازد گردن دیگران و مرد یکه تاز موفقیت های ابدی جلوه کنند.

محمدرضا وفادار آخر گپمان به من گفت هیچ وقت یادش نمی رود پدرش هروقت کارتون پسرِ شجاع را می دید از اول تا آخرش اشک می ریخت و کلی فحش هم بار آقاگرگه می کرد. از گریه ها او یک نتیجه درخشان گرفت اینکه: آدم بزرگ تر که می شود انگار خودش را می گذارد جای شخصیت های مظلوم و گول خورده و یاد عمر رفته می کند. من تازه می فهمم این ارتباط یعنی چی، این غریبی و تنهایی شکننده پدرم چه معنایی داشت.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->