آخرین وضعیت نیرو‌های غیررسمی آموزش و پرورش (۱۷ دی ۱۴۰۳) زن خیانتکار مدعی شد فیلم خیانت او کار هوش مصنوعی است حرکت امروز قطار مسافری مشهد – سرخس و بالعکس لغو شد + علت (۱۷ دی ۱۴۰۳) تاثیر منفی آلودگی هوا بر بیماری آلزایمر و سلامت مغز بررسی نقش زنان و مادران در اقتصاد خانواده  ورود سامانه بارشی به کشور طی امروز (۱۷ دی ۱۴۰۳) پوشش ۸۰ درصدی فلورایدتراپی برای سلامت دانش‌آموزان اعتبار جدید برای پرداخت معوقات پرستاران | اضافه‌کار پرستاران با فرمول جدید از آذرماه محاسبه می‌شود حق بیمه مربوط به احتساب سوابق خدمت سربازی چگونه محاسبه می‌شود؟ تصادف در محور نیشابور- مشهد پنج مصدوم برجای گذاشت + جزئیات(۱۶ دی ۱۴۰۳) شب شعر و خاطره «پهلوان قاسم» در مشهد برگزار شد مدارس کدام شهرستان‌ها فردا (دوشنبه ۱۷ دی ۱۴۰۳) غیر حضوری است؟ هزینه ۱۰۰۰ میلیارد تومانی هر روز تعطیلی مدارس انتصاب محمدعلی کریمی به سمت مشاور عالی و سرپرست حوزه مدیرعامل صندوق بازنشستگی کشور + سوابق توضیحات دادستان رشت در مورد گروگان‌گیری اعضای یک خانواده به مدت ۲ سال رئیس کل دادگستری خراسان رضوی تأکید کرد: لزوم ساماندهی برنامه‌ها و اقدامات حول خدمت بهتر به مردم تأکید وزیر دادگستری بر توسعه مناسبات حقوقی‌قضایی با عربستان سالانه چه تعداد کودک وارد بهزیستی می‌شوند؟ رشد صعودی شاخص تعداد سالمندان کشور، بعد از سال ۱۴۲۰ رتبه‌بندی معلمان فاقد رتبه پایان یافت | بررسی پرونده معلمان باقی‌مانده تا یک ماه آینده نسل مضطرب یادی از دکتر محمداسماعیل تشید، پدر بیهوشی نوین ایران | اعتبار بیهوشی که جان گرفت پیام پزشکیان به مراسم گرامیداشت صدمین سال تأسیس مؤسسه رازی فرصت طلایی فرزندآوری را از دست ندهید سازمان جهانی بهداشت اطلاعیه‌ای درباره همه‌گیری ویروس جدید نداشته است زندگی در سرزمین قصه‌ها | آموزش مهارت‌های مهم زندگی به کودکان در قالب قصه‌گویی ماجرای گروگان‌گیری یک خانواده ۹ نفره در رشت چه بود؟ + عکس امکان ادامه تحصیل دانشجویان ایرانی دانشگاه‌های سوریه و لبنان در کشور فراهم شد تمایل ۱۰ درصدی ایرانی‌ها به اهدای عضو راه‌اندازی ۱۵ رشته ویژه بانوان در دانشگاه‌های خواهران همه چیز در مورد سال نو ۱۴۰۴ + حیوان، رنگ، زمان تحویل سال و مناسبت‌ها درمان سریع خشکی پوست دست
سرخط خبرها

قیافه مشت‌خورده خیابان

  • کد خبر: ۲۲۶۱۰
  • ۱۶ فروردين ۱۳۹۹ - ۰۹:۵۴
قیافه مشت‌خورده خیابان
قاسم فتحی روزنامه نگار
دیگر هواخوردن و بیرون‌رفتن جای خیلی دوری نیست. وسیله نمی‌خواهد، آمادگی نمی‌خواهد. اُتوماتیک در خانه را که باز می‌کنم و کفش‌های جفت‌شده را می‌بینم می‌شود هواخوری. فنِ دستشویی را هم همین‌طوری محض تنهانبودن روشن می‌کنم. حتی شنیدن صدای بچه همسایه‌بالایی که نصف‌شب‌ها بلند می‌شود و لابد شیر می‌خواهد هم حال دیگری دارد. مطمئنم رفتن و نشستن روی پله طبقه دوم که رنگ افتاده رویش، بازکردن در انباری و وَررفتن با کالسکه خراب بچه، گیره‌زدن قبض‌های برق به تابلوی اعلانات و... همه این‌کار‌ها توی این‌مدت هواخوری است. بیرون رفتن است، طبیعت است، کله‌بادخوردن است. بدبختی بزرگی‌ست که اواخر دهه سوم زندگی آدم پنجره خانه‌اش را باز کند و با لذت صدای قِر قِر موتور گذری توی کوچه را تا انتها بشنود. بدون‌شک بعد از این‌که از مستعمره این ویروس خارج شویم خیلی‌چیزهایمان بالغ می‌شود، لذت‌بردن‌مان بالغ می‌شود. دیدنمان، شنیدمان.
واقعاً کجا و در چه موقعیتی می‌توانستیم این‌قدر خودمان را رصد کنیم؟ یا به‌قول سال بِلو در گفتگو با پاریس‌ریویو: «شاید حقایقی در کناره‌های زندگی جا مانده باشد.» که جامانده است، خیلی‌هم جامانده است. حتی در نزدیک‌ترین و بی‌اهمیت‌ترین مسیر‌ها خیلی‌چیز‌ها جامانده و تغییر کرده.
مثلاً توی این‌مدت سفرِ طولانی‌ام شده گزکردن خیابانِ «دانشگاه». هنوز همان خیابان سابق است، ولی مشت‌خورده، قیافه‌اش دفُرمه‌شده؛ یعنی همه ما مشت‌خورده‌ایم. دستم که برسد خیابان را یک‌بار از روی کاشی‌های مسیر نابینایان و یک‌بار هم از یک‌ورِ دیگرش می‌روم و برمی‌گردم. همان‌طور که دارم سیر می‌کنم می‌بینم مرضی که آمده همه را انداخته بیرون باغ. خودت بیرون، دوستانت بیرون، خانواده‌ات بیرون؛ پخش‌وپلا هرکسی به یک‌طرف. شهر انگار افتاده حاشیه یک‌جاده قدیمی که تا نصفه‌هایش خاکی است، شده شبیه شب‌جمعه‌های روستایی با ۵۰ خانوار که توی مسجدش فقط یک خادم و دوسه‌تا پیرمرد نشسته‌اند به دعا خواندن. جلوتر قفل دکانی را می‌بینم که وقتی تکانش می‌دهم ردش روی زمین پیداست، دکانی که همیشه بوی برشتگی ازش می‌آمد حالا بوی رطوبت می‌دهد و عکس بستنی قیفی روی کرکره مغازه‌اش مات شده. هر خیابان این شهر را تا هرجا که بروی همین است. کسی نیست که با تو از هیچ دری حرف بزند و رشته‌ی کلام را دستش بگیرد. جلوتر کارتن‌خوابی را می‌بینی که خیلی محسوس و ملموس از کنج همیشگی‌اش آمده جلوتر. از دیوار فاصله گرفته، یک‌فاصله بسیار قابل‌توجه. لِنگ‌هایش را باز کرده. حالا همه پیاده‌رو شده بِستر گرم و نرمش؛ یقه باز، ریش‌ها تراشیده، دستمال سفیدی هم انداخته روی کارتن زیر سرش. ایستادم به نگاه کردن. لِنگ ظهر است. کمی که تکان می‌خورد مجله «جدول» و خودکارِ بیکِ لای شیار یکی از کاشی‌ها را هم کنار مخده مقوایی‌اش پیدا می‌کنم و می‌گذرم..
گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->