سقوط مرگبار هواپیما در نزدیکی پاریس؛ سه نفر کشته شدند + فیلم زلزله "ازگله" در استان کرمانشاه را لرزاند (۱۱ تیر ۱۴۰۳) از عوارض خطرناک شب‌کاری چه می‌دانید؟ جزییات جدید از جنایت هولناک در خیابان کارگر جنوبی تهران جزئیات دستگیری شرور مسلح سابقه دار در تهران چرا مردها علاقه‌ای به معلم شدن ندارند؟ لیست جدید لوازم آرایشی غیرمجاز اعلام شد (۱۰ نیر ۱۴۰۳) برخورد خودرو با ستون برق در مشهد یک مصدوم برجای گذاشت جزییات کشف اسکلت انسان در جریان لوله‌کشی + عکس آتش سوزی منزل مسکونی یک مصدوم برجای گذاشت (۱۰ تیر ۱۴۰۳) همه چیز درباره ثبت نام دانش‌آموزان افغانستانی در سال تحصیلی ۱۴۰۳- ۱۴۰۴ + جزئیات از انتشار تصویر مدارک هویتی در فضای مجازی خودداری کنید زوج مواد فروش در شرق مشهد به دام افتادند (۱۰ تیر ۱۴۰۳) چگونه فرزندانی مستقل داشته باشیم دستور رسیدگی خارج از نوبت به پرونده ضرب و شتم نگهبان پارک خورشید مشهد تصادف موتورسیکلت‌ها در اطراف مشهد ۲ فوتی بر جای گذاشت کم‌آبی شدید بدن سبب مرگ می‌شود رمزگشایی از ۲۰ فقره سرقت وسایل از باغ‌ها و کابل‌های فشارقوی برق در شهرستان طرقبه‌شاندیز
سرخط خبرها

آخرین اخبار چهاردهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری

شوق داشتن جوجه اردک زشت

  • کد خبر: ۲۳۲۷۰۳
  • ۲۰ خرداد ۱۴۰۳ - ۱۷:۱۵
شوق داشتن جوجه اردک زشت
از تاکسی که پیاده شدم مثل فشنگ پریدم بیرون و خودم را انداختم توی حیاط خانه برادرم. خودم را به سمانه و سمیرا رساندم و آن ها را از این موضوع مسرت بخش باخبر کردم.

 راننده تاکسی نوچ کرد و زیر لب با خودش غری زد. من اما قند توی دلم آب می شد. دوباره راننده اخمی کرد و از توی آینه نگاهی غضبناک به من انداخت. باز هم من بودم و کتابی که توی دستم گرفته بودم و با اشتیاق نگاهش می کردم. اصلا نمی فهمیدم علت این نوچ نوچش برای چیست؟ بار سوم گفت دخترجان چرا صندلی را هل می دهی؟ نشستم سرجایم و سرم را گرم کردم. توی عالم بچگی با پایم صندلی راننده را هُل می دادم از بس که دلم می خواست زودتر برسم و کادوی خانم معلم را نشان دخترهای برادرم بدهم و با غرور بگویم جایزه گرفتم.

از تاکسی که پیاده شدم مثل فشنگ پریدم بیرون و خودم را انداختم توی حیاط خانه برادرم. خودم را به سمانه و سمیرا رساندم و آن ها را از این موضوع مسرت بخش باخبر کردم.

بالاخره خطم آن قدری خوب شد که خانم معلم به جای کشیدن خط پررنگ روی دفتر مشقم طوری که کاغذ پاره شود! یک دفعه آخر کلاس اسمم را صدا زد. من جلو چشمان چهل دانش آموز رفتم پای تخته و جایزه گرفتم.

هر بار که مشقم را خط می زد می گفت مگر می شود یک نفر این قدر بدخط باشد؟ برو از فلانی یاد بگیر. کنار دست آن دوستت بنشین ببین چطوری می نویسد. تو چرا این قدر بدخطی؟ چرا توی هر سطر دفترت فقط سه کلمه جا می شود؟ چرا این قدر بزرگ می نویسی؟ راستش جواب این همه سؤال را خودم هم نمی دانستم. انگاردوست داشتم فکر کنم چهارصفحه مشق نوشته ام. هر چند تعداد کلماتش به بیست عدد هم نرسد.

اما بالاخره از خر شیطان پیاده شدم. آن قدر در خانه برایم خط و نشان کشیدند، آن قدر در باغ سبز نشانم دادند که کوتاه آمدم و قصد کردم رویه ام را تغییر دهم. مانند آن هم کلاسی ام که بالاخره یک بار نمره ۱۰ از ریاضی گرفت و همه بچه های کلاس برایش کف زدند. من هم دلم خواست تغییر کنم. آن جایزه جواب تغییرم بود و چقدر آن تشویق لذت بخش. تا سال ها وقتی انیمیشن «جوجه اردک زشت» را نگاه می کردم باز هم با افتخار به اطرافیان می گفتم این کارتن را که می بینید من کتابش را جایزه گرفته ام.

آن کتاب «جوجه اردک زشت» هنوز هم که هنوز است برایم نماد یک جایزه بزرگ است. در تمام این سال ها جوایز زیادی گرفته ام اما آن کتاب و آن تشویق برایم چیز دیگری بود و هست.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
نظرسنجی
در دور دوم، شما به کدام نامزد انتخابات ریاست جمهوری رای می دهید؟
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->