ترافیک سنگین پیرامون حرم امام‌رضا(ع) در روز انتخابات (۸ تیر ۱۴۰۳) خبر جدید تأمین‌اجتماعی برای بازنشستگان | مبلغ متناسب‌سازی حقوق بازنشستگان تأمین‌اجتماعی به‌زودی پرداخت می‌شود (۸ تیر ۱۴۰۳) زلزله نسبتاً شدیدی اردبیل را لرزاند (۸ تیر ۱۴۰۳) آیا مبتلایان به آستیگمات چشمی با لیزیک درمان می‌شوند؟ آیا تنهایی خطر سکته مغزی در سالمندان را افزایش می‌دهد؟ جزییات ربودن مرد جوان توسط ۲ شرور خطرناک اعترافات تکان دهنده مردی که پسرش را به قتل رساند مجازات قانونی پرداخت نکردن شارژ ساختمان چیست؟ آیا رسانه‌های اجتماعی نوجوانان را افسرده می‌کند؟ دستگیری اعضای باند جعل و فروش مدارک تحصیلی دانشگاه آزاد سرقت‌ میلیاردی باند زنان سارق با نوشیدنی بیهوشی در مشهد! لوازم آرایش فاسد شده چه آسیبی به پوست ما می‌زند؟ + جزئیات سقف قیمت بلیت پرواز‌های داخلی اعلام شد ۵ توصیه راهگشا برای کسانی‌ که در آزمایشات پزشکی، دچار اضطراب می‌شوند پیش‌بینی هواشناسی مشهد و خراسان‌رضوی (پنجشنبه، ۷ تیر ١۴٠٣) | کاهش چهار تا هفت‌درجه‌ای دمای روزانه معاون رئیس‌جمهور در آیین میثاق خدمت در مشهد: ۱۹۲ هزار نفر در دولت سیزدهم استخدام دستگاه‌های دولتی شدند + فیلم مبلغ ۳ میلیون تومان علی‌الحساب متناسب‌سازی به حساب بازنشستگان واریز شد + جزئیات (۷ تیر ۱۴۰۳) اعترافات مردی در مشهد که با تحریک دامادش دست به جنایت زده بود + عکس ۴ فایده شگفت‌انگیز نوشیدن آب گرم
سرخط خبرها

شوق داشتن جوجه اردک زشت

  • کد خبر: ۲۳۲۷۰۳
  • ۲۰ خرداد ۱۴۰۳ - ۱۷:۱۵
شوق داشتن جوجه اردک زشت
از تاکسی که پیاده شدم مثل فشنگ پریدم بیرون و خودم را انداختم توی حیاط خانه برادرم. خودم را به سمانه و سمیرا رساندم و آن ها را از این موضوع مسرت بخش باخبر کردم.

 راننده تاکسی نوچ کرد و زیر لب با خودش غری زد. من اما قند توی دلم آب می شد. دوباره راننده اخمی کرد و از توی آینه نگاهی غضبناک به من انداخت. باز هم من بودم و کتابی که توی دستم گرفته بودم و با اشتیاق نگاهش می کردم. اصلا نمی فهمیدم علت این نوچ نوچش برای چیست؟ بار سوم گفت دخترجان چرا صندلی را هل می دهی؟ نشستم سرجایم و سرم را گرم کردم. توی عالم بچگی با پایم صندلی راننده را هُل می دادم از بس که دلم می خواست زودتر برسم و کادوی خانم معلم را نشان دخترهای برادرم بدهم و با غرور بگویم جایزه گرفتم.

از تاکسی که پیاده شدم مثل فشنگ پریدم بیرون و خودم را انداختم توی حیاط خانه برادرم. خودم را به سمانه و سمیرا رساندم و آن ها را از این موضوع مسرت بخش باخبر کردم.

بالاخره خطم آن قدری خوب شد که خانم معلم به جای کشیدن خط پررنگ روی دفتر مشقم طوری که کاغذ پاره شود! یک دفعه آخر کلاس اسمم را صدا زد. من جلو چشمان چهل دانش آموز رفتم پای تخته و جایزه گرفتم.

هر بار که مشقم را خط می زد می گفت مگر می شود یک نفر این قدر بدخط باشد؟ برو از فلانی یاد بگیر. کنار دست آن دوستت بنشین ببین چطوری می نویسد. تو چرا این قدر بدخطی؟ چرا توی هر سطر دفترت فقط سه کلمه جا می شود؟ چرا این قدر بزرگ می نویسی؟ راستش جواب این همه سؤال را خودم هم نمی دانستم. انگاردوست داشتم فکر کنم چهارصفحه مشق نوشته ام. هر چند تعداد کلماتش به بیست عدد هم نرسد.

اما بالاخره از خر شیطان پیاده شدم. آن قدر در خانه برایم خط و نشان کشیدند، آن قدر در باغ سبز نشانم دادند که کوتاه آمدم و قصد کردم رویه ام را تغییر دهم. مانند آن هم کلاسی ام که بالاخره یک بار نمره ۱۰ از ریاضی گرفت و همه بچه های کلاس برایش کف زدند. من هم دلم خواست تغییر کنم. آن جایزه جواب تغییرم بود و چقدر آن تشویق لذت بخش. تا سال ها وقتی انیمیشن «جوجه اردک زشت» را نگاه می کردم باز هم با افتخار به اطرافیان می گفتم این کارتن را که می بینید من کتابش را جایزه گرفته ام.

آن کتاب «جوجه اردک زشت» هنوز هم که هنوز است برایم نماد یک جایزه بزرگ است. در تمام این سال ها جوایز زیادی گرفته ام اما آن کتاب و آن تشویق برایم چیز دیگری بود و هست.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
نظرسنجی
شما به کدام نامزد انتخابات ریاست جمهوری رای می دهید؟
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->