با رجوع به آموزههای دینی، با تصریحات بسیار شفاف درباره عقل برخورد میکنیم؛ مثل تعبیر «دین ندارد آن که عقل ندارد!»؛ به عبارت دیگر در آموزههای وحیانی، عقل، پایه ایمان و پرستش است و نهتنها ایمان و پرستش بدون عقل رسمیت ندارد، بلکه فقط از مجرای عقل، شدنی خواهد بود. حکمای اسلامی بعدها تبیین کردند دستگاه معرفت الهی مبتنیبر شناخت و آگاهی، کار خود را پیش میبرد. انبیا و دستگاه رسالت مخاطبشان قوه عاقله انسان است و درمقابل، دستگاه ابلیس با قوه واهمه سروکار دارد.
نتیجه آنکه خروجی تعقلات و تأملات فکری که بهواسطه عقل کسب شده است، ایمان و خروجی توهمات، کفر است. اینکه قرآن میفرماید: خدا با عقل شما کار دارد، لازمهاش تعامل با دستگاه عاقله بشر، استدلال و احتجاج است، درحالیکه ابلیس با قوه واهمه آدمی، کارش را پیش میبرد و اعمال زشت را برای انسان تزیین میکند. گاه تعارضهایی در برخی منابع تحریفشده دینی در توجیهات عقلی هست؛ مثل تثلیث در مسیحیت. چنین اموری در اسلام نهتنها نیست، بلکه باطل است.
دین قواعد بنیادین زندگی بشر را در اختیار انسان و تصدیق و مصداقیابی آن را برعهده عقل میگذارد، لذا به اندازهای که عقل دچار حجاب و نقص در تشخیص باشد، دچار خطا در شناخت آن قواعد کلی هم میشود؛ مثل انسان تحصیلکردهای که قواعد ساخت وسیلهای صنعتی را میداند، اما در اندازهگیری و مشاهدات عینی و مبتنیبر حواس دچار نقص است، لذا به نتیجهای که باید، نمیرسد. نسبت بین عقل و دین، نیز چنین است؛ چراکه کارکرد عقل در زندگی مؤمنان، تصدیق قواعد شریعت است.
عقل معاش در آموزههای دینی؛ انسان در رویکردهای نوین زندگی معاصر، دنبال امیال و لذتهای خود است. این نگاه، انسان را به اینجا رسانده است که بهجای دغدغهمندی درباره مصلحت نوعی بشر، درپی مصلحت شخصی خودش باشد. در این نگاه، عقل معاش عملا عقل کمککننده به لذات است؛ یعنی همه ابزارهای انسان دراختیار لذات او قرار میگیرد، اما در ادبیات عاقلانهتر غرب و شرق و حتی در متون دینی، عقل معاش آن بعدی است که درپی مصالح دنیوی در حداقلهاست؛ چه شخصی و چه جمعی. انسان مؤمن بهعنوان یک سلول از پیکره جامعه، نیازمند این تدبیر معاش است و از نشانههای مؤمن، موفقیت در تدبیر معاش است؛ یعنی ادراک در مسائل فردی، اجتماعی و خانوادگی و تدبیر در آنها در عین نگاه بلندمدت.
توسعه این نگاه، انسان را از عقل معاش به عقل معاد میرساند؛ یعنی این مصلحتاندیشی به زندگی پس از مرگ، توسعه مییابد. این منطق شکلگیری فعالیت برای مصالح آتیه و غیرنقد، از بدو تولد ذرهذره یاد گرفته میشود؛ مثل کودکی که برای یک خوراکی گریه میکند، اما بهمرور یاد میگیرد که برخی اتفاقات زمانبر است و مثلا باید لذت خوردن بستنی را برای بهبود مریضی کنار بگذارد، اما در نگاه غربی، نقدگرایی و لذتجویی بر همه امور حاکم است و لذت کوتاهمدت و زودگذر به لذت بیشتر در آینده اولویت دارد؛ نگاهی که عقل معاش را هم متأثر کرده است.
عطیه الهی؛ چه در نگاه غیردینی و چه در رویکرد دینی، بخشی از دستیافتههای عقل، خروجی یافتههای بشر است که عقل انسانی محض نام میگیرد و بین مسلمان و کافران مشترک است. بخش دیگری از این ادراک و قوه عاقله، وابسته به نگاه برونانسانی و فرامادی و متافیزیکی است. وقتی از امیرالمؤمنین (ع) پرسیدند اگر عقل این است که خداوند، عبادت و حقایق عالم با آن شناخته میشود، پس آنچه در ادای دین وجود دارد چیست، حضرت فرمودند: «این حالتی است که خروجیهایی دارد، اما فارغ از اشراق و الهام الهی است».
تابلوی مدرسه امامصادق (ع)؛ سرفصل آموزههای امامصادق (ع) این است که «هیچ معرفتی به دست نمیآید، مگر بهواسطه اراده خدا» این یعنی عقل یک ودیعه و موهبت الهی به بشر است که مبنای همه تعاملات خدا با او شده و زبان مشترک خدا با بشر را خلق کرده است. انسان با این عطیه الهی امکان تعامل با خدا را یافته است؛ بعد از آنکه انسان از این عقل زیرساختی بهرهمند شد، میتواند این ودیعه را محور و امام خود قرار دهد و از محوریت دستگاه شهوانی با مدیریت ابلیس، دور شود و به درجات بعدی عقل تا عقل تام دست یابد؛ چون این طرح اسلام است که انسان را بهسمت تکامل عقل پیش ببرد.