به گزارش شهرآرانیوز؛ محمود فتوحی رودمعجنی (زاده ۲ شهریور ۱۳۴۳) در رودمعجن، از روستاهای تربت حیدریه به دنیا آمد. دوره دبیرستان را در شهر خود گذراند و در سال ۱۳۶۸ از دانشگاه تربیت معلم تهران مدرک کارشناسی ادبیات فارسی گرفت. کارشناسی ارشد را در دانشگاه تهران گذراند و دوره دکتری زبان و ادبیات فارسی را در سال ۱۳۷۴ در دانشگاه تهران با نگارش پایان نامه با عنوان «دیدگاههای نقد ادبی در عصر صفوی» زیر نظر دکتر عبدالحسین زرین کوب و دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی به پایان برد.
در سال ۱۳۷۵ در سِمَت استادیاری دانشگاه تربیت معلم تهران آغاز به کار کرد. او از سال ۱۳۸۶ به دانشگاه فردوسی مشهد رفت. فتوحی در سال ۲۰۱۲ به مدت یک سال در مرکز مطالعات اسلام و عرب در دانشگاه ملی استرالیا تدریس کرد. از سال ۱۳۷۶ تا ۱۳۸۱ در هیئت تحریریه «کتاب ماه ادبیات و فلسفه» به سردبیری علی اصغر محمدخانی همکاری داشت.
در فاصله سالهای ۱۳۷۶–۱۳۸۷ سردبیر مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تربیت معلم بود و از سال ۱۳۸۷ سردبیری فصلنامه نقد ادبی را به عهده دارد. فتوحی در سالهای ۱۳۸۹–۱۳۹۱ پس از درگذشت استاد علی محمد حق شناس به ریاست انجمن علمی نقد ادبی ایران برگزیده شد. در همین زمان نخستین همایش ملی نظریه و نقد ادبی در ایران (اسفند ۱۳۹۰) با دبیری وی در دانشگاه فردوسی مشهد برگزار شد.
پژوهشهای محمود فتوحی بیشتر در قلمروهای نظریههای بلاغت، سبک شناسی، تاریخ ادبیات و ادبیات عصر صفوی یا سبک هندی است. فتوحی در شعر نیز دستی دارد و دفتر شعری با نام «سیب پرتابی» ۱۳۸۱ منتشر کرده است. کتاب «سبک شناسی» وی نامزد دریافت جایزه قلم زرین شد.
علاوه بر این، برنده ششمین دوره جایزه ادبی جلال آل احمد و برنده جایزه بیست ویکمین دوره کتاب فصل جمهوری اسلامی ایران شد. شماری از آثار بلاغت تصویر، نقد ادبی در سبک هندی، آیین نگارش مقاله پژوهشی، نقد خیال: بررسی دیدگاههای نقد ادبی در سبک هندی، صور خیال متعالیه: خوانش صدرایی اندیشههای صائب تبریزی، صد سال عشق مجازی: مکتب و طرز واسوخت در شعر فارسی قرن دهم. تازهترین اثر فتوحی کتاب ایرانیان و رؤیای قرآن پارسی است که در ادامه نگاهی به این اثر داریم.
کتاب «ایرانیان و رؤیای قرآن پارسی» روایتی فشرده است از پویایی زبان پارسی دری و پویش هزارودویست ساله آن، که از تلاش برای پایدارسازی و سامان بخشیِ هویت ایرانی آغاز میشود و به سوی بالندگی معنوی و ورجاوندی زبان پارسی دری فرامی رود.
از دیرباز شنیدهایم و همچنان تا به امروز میشنویم که «شاهنامه قرآن عجم است»، «مثنوی قرآن پارسی است»، «کلیات سعدی به منزله قرآن پارسی است»، «دیوان حافظ لسان الغیب پارسی زبانان است».
از سخن شاعر سده چهارم هجری، شهید بلخی، که شعر رودکی سمرقندی را پیرو نُبی (مصحف دینی) قلمداد کرد تا گفتههای اندیشه ورزان معاصر ــ همچون اقبال لاهوری، ملک الشعرا بهار، علی دشتی، محمد معین، مجتبی مینوی، محمدحسین شهریار، داریوش شایگان و عبدالکریم سروش ــ در اشاره به یک متنِ وَرجاوندِ پارسی، همه، گویای این واقعیت است که پارسی گویان، از دیرباز تا به امروز، رؤیای دستیابی به یک متن اَبَرمتن ورجاوند پارسی را در سر پروراندهاند: کتابی پارسی که از شأن فرهنگی و فرهمندی یک متن آسمانی برخوردار باشد.
«مفهوم قرآن پارسی انباشته از کنشها و انگیزههای تاریخی و مفهومی چندلایه و چندوجهی است. نخستین لایه آن تکاپوهای ایرانیان برای گرفتن ترجمه قرآن (متن مقدس اسلام) به زبان پارسی است، لایه بعدی تفسیر آن کتاب است، لایه دیگر تفسیر قرآن در قالب شعر پارسی است، و یک لایه هم سرودن تغزلهای پیشگویانه و رازآمیز پارسی است.
در لایهای دیگر، آن تفاسیر را چونان کتاب زندگی (قرآن) به زبان پارسی میانگارند، یا تغزل رازآمیز را حافظه فرهنگی و لسان قدس ایرانی میپندارند. در لایه ملی گرایانه، 'شاهنامه' را 'قرآن عجم' یا 'کتاب ایران' نام مینهند. این لایههای چندگانه در بستر تاریخ روی هم مینشینند و یک مفهوم پایهای را شکل میدهند.»
این پژوهش شرایط کنونی اندیشه «قرآن پارسی» را در بستر زمان میکاود و دگردیسی آن را تا موقعیت جنینی و شرایط آغازین شکل گیری اش ردگیری، ثبت و تحلیل میکند؛ به دیگر سخن، از قاعده زرین «تبارشناسی» بهره میگیرد، و آن چنان است که وضعیت «مفهوم» را از اکنون میآغازد و نسل به نسل و نقطه به نقطه به سوی گذشته پیش میرود تا به زمان پیدایی مفهوم برسد.
کتاب «ایرانیان و رؤیای قرآن پارسی» در هشت بخش، شامل «دیباچه»، شش فصل و یک «فرجامه» سامان یافته است.
فصل نخست بحثی نظری است که متنهای بزرگ را با عنوان «اَبَرمتن» میشناساند و، براساس دو ساحت «گیتیانه» و «مینوی»، دوگونه ابرمتن، یکی «شاهکار» و دیگری «فره متن»، را از هم متمایز میکند.
«مقدس شدن یعنی اینکه یک پدیده، به دلیل نزدیکی و پیوندش با جهان خدایان، بهتر و ارجمندتر و ورجاوندتر از دیگرچیزهاست. یک متن نیز، وقتی بیشترین پیوند را با ساحات قدسی داشته باشد و بیشترین ارجاع را به عوالم ملکوت و لاهوت بدهد، کیفیات قدسی خواهد داشت؛ درنتیجه، زبان آن متن قدسی نیز مقدس انگاشته میشود. پس میتوان گفت که یک زبان، آن گاه که رسانه بیان مکاشفه و تجربه دینی شده باشد و میزان ارجاع به ساحت قدسی در آن فراوان باشد و گویشوران با آن احساس ارتباط با عوالم قدسی کنند، کیفیات قدسی خواهد یافت. چنین زبانی محمل تجلی نیروهای قدسی و الهی میشود.»
فصل دوم تصویری از وضعیت دو زبان پارسی و تازی در سدههای سوم تا ششم هجری نشان میدهد و میکوشد تا تکاپوی پارسی گویان را برای پایدارسازی زبان بومی خود دربرابر زبان بیگانه گزارش کند و زمینههای فرهنگی و زبانیای را نشان دهد که شعر پارسی را گسترانید و آن را برای تجربههای دینی و مینوی ورزانید.
«یکی از کنشهای دهقان که در 'شاهنامه' و آثار ادبی پارسی از آن بسیار یاد میشود فعل 'سخن گفتن' است که به صورتهای 'گفتار دهقان'، 'گفته دهقان'، 'زبان دهقان'، 'سخنگوی دهقان'، 'نامه دهقان'، 'گزارنده دهقان' در آثار شاعران بزرگ پارسی مانند فردوسی، ناصرخسرو، سنایی، نظامی و دیگران آمده است. دهقان 'شاهنامه' سخنگوی پرمایه، آگاه از تاریخ و سنن ایرانی و آموزگار آیین و آداب ایرانی است. 'شاهنامه' گفتار دهقان را همراه با گفته باستان و یادکرد تاریخ کهن ایرانی آورده است؛ یعنی گفتههای دهقان همه از تاریخ و اخبار و سنن ایران باستان و گذشته تاریخی ایرانیان است. در باور دهقان، زبان بسیار ارجمند است، زیرا حامل فرهنگ، اعتقاد و هویت است.»
فصل سوم یک جستار تاریخی است درباره رؤیای وحی و باور به اعجاز سخن درمیان شاعران و نویسندگان پارسی زبان.
«پایههای دینی و باورهای آسمانی ایرانیان، دراثر شکست از اعراب، گسسته و متزلزل شده بود. دین زردشتی سازمان خود را ازدست داده بود و دین تازه نیز که به زبانی بیگانه باب وحی را میگشود ناآشنا و دورازدسترس مینمود. ایرانیان در سردرگمی اعتقادی یله بودند و درپی آیینی میگشتند که به زبان خودشان قابل فهم باشد، دینی که خدا برای آنان و به زبان آنان فرستاده باشد.»
فصل چهارم از «شاهنامه» چونان یک «اَبَرمتن ملی» سخن میراند و دو سویه هنری و فرهمندی «شاهنامه» را برپایه شواهد تاریخی گزارش میدهد.
«با پیدایی رگههایی از ملی گرایی پیش از انقلاب مشروطه، 'شاهنامه' الگوی تمام عیار شاعران و سرایندگان اواخر دوره قاجار شد. اندیشههای میهن گرایی باستان گرا و دادگری اجتماعی و وحدت ملی، که تجددخواهان درپی گستردن آن بودند، هرسه، از کتاب 'شاهنامه' چونان یک منبع بومی قابل اقتباس بود. میرزا آقاخان کرمانی منظومه 'نامه باستان' را با وزن و لحن و سبک 'شاهنامه' سرود و در پیراستن فرهنگ و تاریخ ایران از خرافهها و جعلیات کوشید.»
فصل پنجم از «مثنوی» با لقب «قرآن پارسی» چونان «اَبَرمتن عرفانی» سخن میگوید و مراحل قدسی سازی «مثنوی» را از زمان خود مولانا تا فرقه مولویه و روزگار ما طرح میکند.
«'مثنوی'، بلافاصله پس از زادنش، ابرمتن انجمنها و حلقههای صوفیانه در سرزمینهای پارسی گویان، به ویژه آسیای صغیر، شد. در قونیه، اندیشه تشبه یک متن معنوی پارسی به قرآن میان یاران و مریدان مولانا به شکل آشکارتری نسبت به روزگاران پیش نمودار شد. این اندیشه که 'مثنوی' قرآن است از زمان خود مولانا، نخست، با طرح ایده شباهت 'مثنوی' با قرآن در خود کتاب 'مثنوی' مطرح شده بود، و پس از او روزبه روز قوت گرفت. پس از مولانا، آرمان قرآن پارسی از زبان مولویان و دوستداران 'مثنوی' آشکارتر شنیده میشود و از شباهت 'مثنوی' و قرآن به این همانی رسید و از آن فراتر رفت.»
فصل ششم دیوان حافظ یا «لسان الغیب» را چونان «اَبَرمتن آزادی و رِندی پارسی» به بحث میگیرد.
«گفتنی است که اصطلاح 'لسان الغیب' در فرهنگ اسلامی بسیار کهنتر از روزگار حافظ است؛ کاربرد آن احتمالا به قرن سوم هجری میرسد، در شعری از حسین بن منصور حلاج که 'لسان الغیب' را دربرابر 'لسان العلم' طرح کرده و میگوید: 'زبان علم برای نطق و هدایت است و زبان غیب از نطق والاتر است. ' در زبان پارسی، اصطلاح 'زبان غیب' را خاقانی شروانی و مولوی بلخی در شعر خود طرح کرده بودند و فریدالدین عطار نیشابوری نیز در 'تذکرةالاولیا' زبان غیب را در وصف زبان صوفیان آورده بود، اما پیش از حافظ، در زبان پارسی، صفت 'لسان الغیب' را برای کسی به کار نبرده بودند.»
و فرجامه نیز، با جمع بندی یافتههای شش فصل پیشین، میکوشد پاسخی دهد به امکان یا امتناع تقدس یافتن ابرمتنهای پارسی.
منبع:نشر سخن