شهر از کجا شروع میشود؟ از جادههای شمال یا جنوب؟ از ایستگاه راهآهن یا فرودگاه؟ احتمالا برای بعضی همین است: اولین معبر ورود به یک شهر؛ یعنی شهر برای آنها از همانجا آغاز میشود. اینکه شهر از کدام سمتوسوی جغرافیایی آغاز شود، بُعد فیزیکی ماجراست. شهر به نظر من از جایی آغاز میشود که قصهها و خاطراتش در ذهن آدمها شکل گرفته است.
همین مشهد خودمان؛ برای من از حاشیه شمالی خیابان گازشرقی آغاز میشود. جایی که قصههای کودکی من و بخش مهمی از خاطرات دوران کودکی در همان جا شکل گرفت و با تک تک سلولهای مغز من پیوند خورد. جایی که چشمم را به جهان باز کردم و با مفهوم زندگی؛ مرگ و تولد آشنا شدم.
اینکه بگوییم یک روز را به نام مشهد توی تقویم بگذاریم، اتفاق نمادین خوبی است، اما همه چیز نیست. به نظرم روز واقعی یک شهر هیچ جایی در تقویمها ندارد، بر عکس توی دل آدمهاست؛ جایی که خاطرات و اتفاقات خوب و حال و احوال خوب ما در آن جان گرفته.
ایمان دارم برای بسیاری از مردم ایران روز مشهد یعنی همان اولین لحظه دیدن گنبد طلای امام رضا (ع)، روز مشهد یعنی اولین بار عطر اسپند و کندر در جایی از حرم به مشامشان خورده و برای همیشه مشهد را با همان عطر به یاد میآورند یا حتی روز مشهد برای کسی احتمالا توی پارک کوهسنگی رقم خورده، جایی که عاشق شده و بعد همه زندگیاش به یک نگاه گره خورده و تغییر کرده است.
همین چند روایتی که در ادامه میخوانید نشانی دقیقی میدهند به ما که مشهد توی هیچ تقویمی جا نمیگیرد. مشهد توی دل آدمهاست. توی خاطراتشان. مشهد برای آدمها چیزی فراتر از یک تقویم و حتی جغرافیاست.