به گزارش شهرآرانیوز، زن ۲۷ ساله به کارشناس اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد گفت: در خانوادهای متدین و باایمان بزرگ شدم. پدرم خادم مسجد بود و اطرافیانم به خاطر اینکه تکدختر خانواده بودم خیلی مرا دوست داشتند. پدرمبا آنکه اوضاع مالی خوبی نداشت، همه امکانات رفاهی و آموزشی را برایم فراهم میکرد.
زمانی که در ۱۵ سالگی وارد دبیرستان شدم، رحمت به خواستگاریم آمد. او ۱۰ سال از من بزرگتر بود، ولی به قول مادرش دنبال عروسی کمسن و سال بودند تا او را به دلخواه خودشان تربیت کنند.
به همین دلیل من در خانه مادرشوهرم زندگی میکردم و آنها از همه فراز و نشیبها و جزئیات زندگی ما خبر داشتند. مدام مرا نصیحت میکردند. تا ساعتها باید به حرفشان گوش میدادم و به میل و خواسته آنها رفتار میکردم به گونهای که حتی خودم نمیتوانستم رنگ لباس یا نوع لوازم منزلم را انتخاب کنم، چون معتقد بودند هنوز به سن درک و فهم نرسیدهام.
این رفتارها ادامه داشت تا روزی که رحمت برایم یک گوشی تلفن هوشمند خرید تا به قول خودشان به صورت کنترلشده از فضای مجازی استفاده کنم. اما وقتی میدیدم دیگران آزادانه نظر میدهند یا خودشان در موضوعات مختلف تصمیم میگیرند، دچار نوعی سرخوردگی و عصبانیت شدم تا اینکه روزی در همین گشت و گذارهای مجازی متوجه خیلی از موضوعاتی شدم که هیچ اطلاعی از آنها نداشتم.
در این میان فقط به خاطر هیجان، شاید هم تمسخری ناآگاهانه، به پیامهای عاشقانه مردی پاسخ دادم که مدتی بود پیامهایش بر صفحهنمایش گوشی تلفنم نقش میبست. ولی نمیدانستم که شوهرم گوشی مرا هک کرده و از همه پیامهایی که در شبکههای اجتماعی ارسال میکنم، خبر دارد.
زمانی هم که ماجرا را فهمیدم، به خاطر همه تحقیرها و نیش و کنایههایی که در طول ۱۰ سال زندگی مشترک تحمل کرده بودم، تصمیم به انتقام از رحمت گرفتم و به ارسال پیامهای پوچ و بیهوده شدت بخشیدم. با خودم فکر میکردم شوهرم در نهایت به خاطر ۲ فرزندم مرا میبخشد یا برای ارسال چند پیامک سرزنشم میکند.
اما ماجرا به گونهای پیش رفت که این انتقام کور به نابودی آشیانهام انجامید. رحمت که غرور خود را لگدمالشده میدید، نهتنها مرا زیر مشت و لگد گرفت، بلکه پیامها را به خانوادهام نشان داد و رسوایی بزرگی به بار آمد.
او مرا در خانه پدرم رها کرد و پیام داد که دیگر این زندگی رنگ تباهی به خود گرفته و من نمیتوانم به زندگی مشترک ادامه بدهم. من هم با توصیههای اشتباه مهریه و نفقهام را به اجرا گذاشتم و از آنجا به بعد وکیل و دیگران برایم تصمیم گرفتند.
من میخواستم با رحمت صحبت کنم تا مرا به خاطر این اشتباه احمقانه ببخشد، ولی وکیلم اجازه نمیداد. از سوی دیگر هم شوهرم به خاطر این رفتارها و شکایتها بیشتر عصبانی شد.
بررسیهای کارشناسی و روانشناختی این پرونده با دستور سرگرد احمد آبکه رئیس کلانتری طبرسی شمالی به گروه مشاوران زبده دایره مددکاری اجتماعی سپرده شد.
منبع: همشهری