پیکر چهار تن از شهدای حمله رژیم صهیونیستی به خاک ایران پیدا شد حکایت ما مدینه نرفته‌ها بیش از یک میلیون و ۶۰۰ هزار زائر به مشهد مشرف شدند ۱۱۴ میلیون پرس غذا توسط موکب‌های ایرانی در اربعین ۱۴۰۴ توزیع شد قرارگاه ملی مسجد در سطح کشور تشکیل شد سیره پیامبر (ص)؛ الگوی ارتباط مؤثر اندوه حسین (ع) متصل به اندوه رضا (ع) است محمد (ص)؛ پیامبری که درد‌ها را با توحید درمان کرد مراسم جاماندگان اربعین ۱۴۰۴ در سراسر کشور برگزار شد مدارس زیادی در سطح خراسان رضوی فاقد نمازخانه مناسب هستند روایتی از سوگواری متفاوت مشهدی‌ها در محرم و صفر امسال و پس از جنگ تحمیلی ۱۲‎‌روزه سفر کاروانی به عتبات دوباره آغاز شد چه افرادی بدون فیش می‌توانند به حج بروند؟ ۲۰۰ هزار عمره‌گزار ایرانی تا سال ۱۴۰۵ به عربستان مشرف می‌شوند ۳ ویژه برنامه در پنج شب پایانی ماه صفر در حرم مطهر رضوی برگزار می‌شود یک کاسه نبات زعفرانی به یاد «شهید مصطفی چمران» هم‌زمان با سالروز پایان یافتن محاصره پاوه | نور خورشید پس از گرگ‌ومیش پاوه عوامل هلاکت مردم در گفتار اخلاقی امام حسن مجتبی (ع) مظلومیت و غربت امام حسن (ع) در گفت‌وگو با حجت‌الاسلام‌والمسلمین فرحزاد | جلوه کرامت در نهایت غربت درخواست اختصاص اعتبار ویژه از وزیر کشور برای ستاد خدمات زائر در دهه پایانی صفر
سرخط خبرها

یک‌جمعه هم از گذار ایام بپرس

  • کد خبر: ۳۱۶۲۹۹
  • ۲۵ بهمن ۱۴۰۳ - ۲۲:۰۸
یک‌جمعه هم از گذار ایام بپرس
کنترل تلویزیون را برداشتم و شبکه‌ها را یکی پس‌از‌دیگری بالا و پایین کردم. شبکه‌۲ داشت بخشی از زندگی مادر شهید بهروز صبوری را نشان می‌داد.

کنترل تلویزیون را برداشتم و شبکه‌ها را یکی پس‌از‌دیگری بالا و پایین کردم. شبکه‌۲ داشت بخشی از زندگی مادر شهید بهروز صبوری را نشان می‌داد. مادر شهید ایستاده بود کنار ماشین حمل پیکر شهدای گمنام و پرس‌وجو می‌کرد که آیا بین شهدا پیکری از سومار هم آورده‌اید؟ پسرم سومار شهید شده. مردی که بین تابوت‌ها بود گفت نه کسی از سومار بین شهدا نیست.

مادر شهید عکس جوانش را نگاهی کرد و گفت: اینجا هم نبودی بهروز! اینجا هم نبودی مادر! و با تمام وجود اشک می‌ریخت در فراغ جوانش.

همان‌طور که اشک از چشمانم سرازیر شده بود به دنبال من گم‌شده در جهانم افتادم. خداوند چه دیده در این زن؟ می‌گفت: حالم که خیلی بد می‌شد لااقل سالی یکی‌دوبار می‌رفتم سومار و بی‌تابی‌ام که کم می‌شد برمی‌گشتم. آخرین‌باری که رفتم سومار افتادم زمین و گفتم: بهروز به ارواح خاک پدرت به روح خودت قسم دیگه نمیام. کور شدم. پیر شدم. خودت یک فکری بکن! که سه ماه بعد اون منو پیداکرد.

آه از نهادم برخاست از حال‌وهوای این مادر منتظر. پیرزن می‌گفت: نشسته بودم توی قطعه ۲۵ بهشت‌زهرا (س) که خبر پیداشدن پسرم را دادند و گفتند مادر بیابان‌گردی‌ات تمام شد. بهروزت پیدا شده. باور نمی‌کردم ولی این‌بار فرق داشت. درخت‌های بهشت‌زهرا (س) دور سرم می‌چرخیدند و سنگ مزاری در بوشهر نشانم دادند که پسرم در آن بود و بعد هم پیکر را منتقل کردیم تهران. با تمام سختی‌هایی که کشیدم این چشم‌انتظاری و سختی‌ها از عسل هم برایم شیرین‌تر بود؛ و حرف‌های این مادر بهانه سرایش یک رباعی شد:

یک‌جمعه هم از گذار ایام بپرس
از داغ همیشه نابهنگام بپرس

معنای همیشه منتظر بودن را
از مادر یک شهیدگمنام بپرس

راستش وقتی حرف‌های مادرشهید را می‌شنیدم دلم برای خودمان سوخت. ما هم می‌توانستیم در دنیا به دنبال یوسفمان بگردیم و حلاوت وصال را بچشیم. ما هم می‌توانستیم بیابان‌گرد کسی باشیم که خود منجی ماست. ما هم می‌توانستیم منتظر باشیم، اما آن‌قدر غرقیم در دنیای روز‌مره خودمان که حواسمان نیست به جمعه‌های از دست‌رفته. کاش ماهم آن‌قدر دنبال اماممان گشته بودیم و روزی زمین می‌خوردیم و می‌گفتیم آقاجان! به مادرت قسم که پیرشدیم خودت یک فکری بکن و او خودش ما را پیدا می‌کرد در گم‌شدگان دنیا.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->