آزیتا حسین زاده عطار | شهرآرانیوز؛ محمدرضا رفائی زوارزاده تهیه کننده و کارگردان و تدوینگر پیشکسوت مشهدی بوده که از هشت سالگی وارد عرصه تئاتر و نمایش شده است. او از سال ۷۱ تا ۸۶ بیش از ۵۰۰ برنامه و فیلم ساخته است. از ویژگیهای بارز فیلم هایش، فیلم برداری با یک دوربین و با کمترین هزینه است.
او در سال ۷۷ سریال «کوی خاوران» را با موضوع روایت انقلاب اسلامی در مشهد ساخته و در دهه ۸۰ هم سریال «فصل شکیبایی» اش با موضوع مسائل فرهنگیان و زمین خواری در اطراف مشهد در تلویزیون نمایش داده شده است. با وجود اینکه خیلیها از مشهد به عنوان قطب اصلی انقلاب کشور یاد میکنند، بعد از سریال «کوی خاوران» دیگر فیلمی درخور وقایع تاریخی و حتی انقلاب مشهد ساخته نشده و در صدا وسیما به تصویر کشیده نشده است.
با او درباره وضعیت تولید فیلمهای هویتی و تاریخی و انقلابی در مشهد و صداوسیمای خراسان رضوی و کارهایش درباره رویدادها و چهرههای هویتی این شهر گفتوگو کردیم.
«کوی خاوران» را سال ۷۷ ساختم. بیست سال بعد از انقلاب. مثل تمام فیلم هایم، طرح آن هم یک صفحهای بود. اصولا تحقیق محور هستم و برای کارهایم تحقیق میکنم. در «کوی خاوران» به شروع انقلاب اسلامی در مشهد توسط زنها پرداختم که آغاز شد و تا ۲۲ بهمن ۵۷ این حضور ادامه داشت. بعد از آن طرح را به فیلم نامه نویس دادیم. هم زمان از دوستی خواستم تحقیق جامعی در بازه زمانی پیش از دهه ۴۰ تا این دهه و موضوعهای مربوط به حضرت امام (ره) و شروع انقلاب انجام دهد.
این تحقیق هشت ماه طول کشید و در نهایت ۴۰۰ صفحه آچار تحقیق تایپ شده تحویل من داد، که حاصل آن همان ۱۳ قسمت ۵۵ دقیقهای سریال «کوی خاوران» شد. آن تحقیق الان در کتابخانه صدا و سیمای خراسان موجود است. من در آن فیلم کلا وقایع انقلاب مشهد را به خانمها ربط داده بودم و این را به تصویر کشیدم که بار سنگین وقایع انقلاب بر دوش خانمها پیش میرفت و به نتیجه رسید. تحقیقات هم همین را به ما ثابت کرد.
نام این سریال قرار بود «انقلاب اسلامی ایران در مشهد» باشد. اما بعد به «کوی خاوران» رسیدیم، چون تمام اتفاقات این فیلم در یک محله رخ داده است. انتخاب نام خاوران برای این است که اینجا مشهد است و در شرق ایران قرار دارد. قرار بود قسمت دوم آن را هم بسازیم به نام «کوی قائم» که نمودی از ایستادگی مردم در آن روزها بود، اما به دلایلی ساخته نشد. ماجرا با جنگ شروع میشد و در انتهای آن پسر و دختری به هم علاقهمند میشدند و فیلم تمام میشد.
من زمان انقلاب ۲۱ سال داشتم. وسط خیابان با شور و حرارت شعار میدادیم. گلوله گاهی از کنار گوشمان میگذشت و تانکها مقابلمان بودند. خانه ما پشت باغ نادری بود و من متولد حوالی میدان شهدا بودم. بخشی از فیلم «کوی خاوران» تصویرهایی بود که به چشمم دیده بودم و بخشی دیگر ماحصل تحقیقات بود. شاید ۲ درصد آن را هم از آرشیوها استخراج کرده بودم، چون امکان بازسازی موضوع بخش کودکان بیمارستان یا سخنرانی شهید هاشمی نژاد را نداشتم.
همان دهه ۷۰ هم به فیلم و سریالی مجوز نمیدادند. ولی من خیلی پیگیر شدم. به هرحال مشهد قطب اصلی انقلاب در کشور است. اتفاقاتی که در انقلاب مشهد رخ داد منحصربهفرد بود و در قم، تهران و تبریز ماجرای انقلاب طور دیگری روایت شد. اما همه آن شهرها روزی مختص وقایع انقلابشان در تقویم کشور دارند و متأسفانه مشهد با اینکه قطب اصلی در انقلاب اسلامی ایران است، روزی مختص انقلابش در تقویم ندارد. در تقویم روز ۱۹ دی ماه مشخص است، اما روز ۹ و ۱۰ دی گم شده است. برادر من شهید محمد جعفر رفائی زوارزاده دو سال از من کوچکتر بود و در همان واقعه ۱۰ دی تیر خورد و شهید شد.
اگر قرار باشد فیلمی درباره این ۴۶ سال ساخته شود باید درباره آن حرفهایی که زده شد و انجام ندادند هم ساخته شود. باید درباره شعارهایی که در انقلاب دادیم و هنوز زمان میخواهد تا عملی شود هم فیلم بسازیم. در کل تاریخ ما شاهد بودیم آن کسی که نسبت به حرفش صادق بود، حرفش در جهان پایدار شد. درباره آثار هویتی یا انقلابی مشهد، اینکه کار ساخته نمیشود یک بحث است و اینکه چرا واقعیتهای تاریخی آن طور که باید نوشته نمیشوند، یک بحث دیگر است.
بله. من یک کار مستند در دهه ۷۰ داشتم که آن را بعد از طرح «کوی خاوران» ارائه دادم. نامش «یاران رهبری» بود و میخواستم داستان مهاجرت آیت ا... خامنهای از مشهد را کار کنم. این کار هم با وجود چند بار پیگیری اجازه نگرفت. گفتند در حال بررسی آن هستیم و هیچ وقت دیگر جواب نگرفتم.
در سال ۷۲ طرحی به نام «موسیقی مقامی خراسان» کار کردم. استاد عثمان محمددوست آن زمان زنده بود و استادان مختلف موسیقی آنجا بودند. طرح در تهران در شورای عالی موسیقی صدا وسیما مطرح شد. آن زمان استاد کلهر هم آن را تأیید کرد. روی طرح نوشته بود این طرح حتما کار شود؛ حتی برای آرشیو. من در آن طرح مخاطب را به این مهم رساندم که چطور موسیقی مقامی خراسان سینه به سینه بین استادان گشته است و وقتی تو مینشینی پای موسیقی استادی مانند مرحوم عثمان محمد پرست روحت پرواز میکند.
میخواستم در موسیقی مقامی خراسان به این برسم که اشعار موسیقی مقامی از کجا آمده است و چقدر به هویت خراسان وزن میدهد. کار به درد دانشجوها و محققان علاقهمند به آن موضوع هم میخورد. وقتی برای برآورد طرح آنجا رفتم آقایی به نام چگینی که الان فیلم ساز است گفت؛ این چه طرحی است؟ گفت یک خانم دیگری رفته با استاد عثمان صحبت کرده و ما همان را کار میکنیم.
سه ماه بعد تهیه کننده من از شبکه ادب و هنر با من تماس گرفت و گفت برنامه تو با یک شکل دیگر در شبکه در حال پخش است. یک دکور کاهگلی الکی برای کار زده بودند و خوانندههای خراسانی را در آن برنامه دور هم جمع کرده بودند.
ما خیلی اتفاقات را دوست داریم واقعی و قشنگ جلوه دهیم، اما الان متأسفانه در وقایع تاریخی و حتی واقعیتهای انقلاب هم دست برده میشود. حتی پادشاهان و حاکمان خودشان برای حفظ موقعیت خود، تاریخ را مخدوش و خراب میکردند و از کاتبان میخواستند حرف آنها را بنویسند. برای همین به جرئت میتوانم بگویم ۸۰ درصد تاریخ ما واقعی نیست.
حتی خیلی از تاریخ نگاریهای صدر اسلام هم واقعی نیست. فقط کافی است عقل و فکر کنار برخی واقعیتها قرار گیرد تا ایرادهای کار برخی تاریخ نویسان مشخص شود. در ساخت روایتهای تاریخی هم همیشه آن بخش از واقعیت اصلی گم میشود. حتی شده مسئلهای سینه به سینه میرسد ولی خیلی چیزها بیان نمیشود و در همین حواشی یک سری در حاشیه قرار میگیرند.
من مشهد، زادگاهم را دوست دارم. این ماندن در شهر خودم در سریال دوم من نمود کرد. در سال ۸۴ سریالی ساختم به نام «فصل شکیبایی» که باز هم طرحی یک صفحهای بود. ماجرایش مربوط به کارمندان آموزش و پرورش میشد که بازنشسته شده بودند و قرار بود زمینی در الهیه مشهد به آنها داده شود. اما داماد رئیس اداره آموزش و پرورش پولها را برداشته و به خارج از کشور فرار کرده بود.
بله درست است. در میانه راه من را به مرحلهای رساندند که به تنگ آمدم. آن فیلم را در آن سال با هزینه دقیقهای ۱۰۰ هزار تومان ساخته بودم. همان زمان کوچکترین فیلم در تهران دقیقهای ۳ میلیون تومان بود. قرار بود برای فیلم ۷۵ میلیون تومان بدهند در حالی که ۸۰ میلیون تومان هزینه کرده بودم. آن فیلم را در خیابان سناباد در مدت زمان چهار ماه با ۲۰۰ هنرپیشه فیلم برداری کرده بودم. در شش ماه تدوینش هم تمام شده بود.
فکر کردند من قرار است بشوم مدیر صداوسیما و مدیر آن زمان کاری کرد که قلع و قمع شوم. داستان را به هم زدند و کلی در ماجرا دست بردند. سی میلیون از دستمزدم را به من پرداخت نکردند. حتی به خاطر آن فیلم ناچار شدم منزلی را که از پدربزرگم به من رسیده بود بفروشم تا دستمزد عوامل فنی و بازیگرانم را بدهم و خودم تا امروز در طرقبه زندگی کنم و کار و برنامهام را تعطیل کنم. من همان کسی هستم که حدود ۶۰۰ برنامه از سال ۷۱ تا ۸۶ ساخته بودم و با عشق کار میکردم.
رسانههای ما اگر قرار باشد فیلمهای هویتی و تاریخی بسازند حتی نباید وقت سرخاراندن داشته باشند، اما تولیدات تاریخی و هویتی مشهد حمایتی نمیشود که ۸۰ درصد کارگردانان ما به تهران رفتهاند. همه به این نتیجه رسیدند که در موضوعهای تاریخی و هویتی مشهد کسانی هستند که مانع ساخت و پخش تولیدات میشوند. برخوردها آن قدر نامناسب است که رمق تولیدات هویتی و تاریخی مشهد گرفته شده است.
برای همین برخی از سینماگران از تولید و ارائه فیلم تاریخی و هویتی به صداوسیمای مشهد ناامید هستند. همان زمان «فصل شکیبایی» از آن فیلم من هم هر چه خواستند خط زدند و هر چه خواستند تغییر دادند. این قدر اذیت شدم که سریال پانزده قسمتی «فصل شکیبایی» را ریختم روی میز مدیر آن زمان و گفتم من دیگر به این فیلم دست نمیزنم. من خروجی آن کار را اصلا قبول نداشتم، اما در نوروز ۸۶ آن را پخش کردند و با آن همه تغییری که داده بودند و کل روایت مشکل پیدا کرده بود.
به خودم هم میگویند. مدیرکل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان دو سال پیش منزل من آمد که برای روز سینما از من تقدیر کند. گفت از سال ۸۶ دیگر هیچ فیلمی نساختی؟ گفتم نه. دلیلش را که خواست توضیح دادم فقط یک مستند ۸۰ دقیقهای ساختهام که از قرآن اکبر هنرمند، استاد اسماعیل زاده قوچانی است.
آن را با هزینه خودم و سه نفری همراه یک فیلم بردار و یک دستیار ساختهایم، اما آن را هیچ جا ارائه نکردم. ۱۰ دقیقهای از آن را همان جا با اصرار او نشان دادم. تعجب کرد و گفت چه فیلم خوبی! گفتم اولین بار است که مسئولی این فیلم را میبیند، چون آن را برای دل خودم ساختهام. من از شاگردان استاد اسماعیل زاده قوچانی در کلاس ششم بودم که از او خوشنویسی میآموختم و ارادت خاصی به استاد دارم.