رحیمیان/ شهرآرانیوز - بعضی کلمات، ریشه در جان و فرهنگ مردم این سرزمین دارند. نه عقبه خاصی دارند و نه معلوم است که چهکسی برای اولین بار این کلمه را برای فلان چیز و فلان کار بهکار برده است. معلوم نیست چطور قرار شده که همه به آن کار یا چیز، همان اسم را بدهند. یکی از همین کلمات «سلمانی» است.
اولین و واضحترین تصویری که در ذهن شکل میگیرد، تصویر قیچی و شانه است و کسی که با روپوش سفید جلوی آینه ایستاده است.
پردیس کتاب طبق روال دوشنبهها مراسم کتابخوانی و نقد کتاب داشت. در این نشست، «دکتر احمد آفتابی»، درباره داستاننویسی آمریکای شمالی و یکی از نویسندههای پرقدرت آن کشور به اسم «رینگ لاردنر جونیور»، صحبت کرد و با لحنی شیرین و جذاب، داستان کوتاهِ «سلمانی»، نوشته این نویسنده توانا و یا به عبارتی یک کتاب را به تمامی خواند. اگر علاقهمند به شنیدن داستان یا شرکت در این رقم برنامهها هستید و زمان به شما این اجازه را نمیدهد، این برنامه را در پخش زنده اینستاگرام هم میتوانید ببینید.
در «سلمانی» چه گذشت؟
نویسنده همه اتفاقات شهری کوچک در یکی از ایالتهای آمریکا را از زبان یک آرایشگر تعریف میکند. تمام داستان یک تکگویی بلند است از آرایشگری که به اقتضای شغلش همهچیز را در مورد همهکس میداند و همه را میشناسد. ولی بر خلاف بیشتر تکگوییها، نویسنده اینقدر ظریف و بهموقع لحن و آدمهای داستان را عوض میکند که روایت، اصلا خسته کننده و ملالآور نیست. در طول داستان شخصیتهای قصه یکی پس از دیگری پیدا میشوند.
روایتشان از سوی آقای آرایشگر تعریف میشود و شما را با خود به دنیای کوچک و روابط ساده و در عینحال پیچیدهشان میبرند. لحن نویسنده در این داستان کوتاه بسیار کاسبکارانه، صمیمی و بیخیال است. انگار اینچیزها را برای خودش دارد تعریف میکند. ولی از سوی دیگر احتیاج به دو گوش شنوا هم دارد تا این نشخوار اطلاعات را به آنها هم تحویل بدهد. دقیقا جایی از داستان به این نکته اعتراف میکند که، «در کار ما آدمهای مرده خیلی بهترند از آدمهای زنده، اونا حداقل تکان نمیخورند. ولی بدیاش این است که آدم نمیتواند با آنها صحبت کند. حوصلهات سر میرود.» بعد هم بدون اینکه منتظر جوابی از طرف مقابل باشد. صحبتش را ادامه میدهد. خواننده، تصور میکند که زیر دست یک آرایشگر نشسته است و مغزش با اطلاعاتی که اصلا به دردش نمیخورد و نخواهد خورد، انباشته میشود.
دقیقا مثل کسی که میخواهد مشتری را با هر ترفندی نگه دارد. ولی جالبتر از همه اینها ترجمه استادانه «محمد نجفی» است. به نظر، او با لحن طنازانه و تلخ نویسندههای این دوره آمریکا بیشتر ارتباط برقرار میکند. کتابهای «سالینجر» هم همین خصیصه را دارند و نویسندهای مربوط به همان سالهای است که رینگ لاردنر در آن میزیسته است. کلمه سلمانی بهترین معادلی بود که میشد روی این کتاب گذاشت.
در تصور فارسی زبانها سلمانی جایی قدیمی با صندلیهای چوبی ناراحت، برای انتظار و پیرمردی تاس با یک روپوش غرق مو و دمپایی است که ازین طرف صندلی مشتری به آنطرف میرود و مداوم صحبت میکند. چاییاش هم همیشه بهراه است و منتظر آدمهاست تا بیایند و داستانش را گوش کنند و یا داستانی برایش تعریف کنند. دقیقا مثل شخص اول داستان لاردنر، که پنهان است و در ذهن خواننده، از آدمهای دیگر قهرمان و ضدقهرمان میسازد.
این ترجمه عالی به قدری باورپذیر و جذاب است که کافی است اسم شخصیتها و مکانها را به فارسی برگردانید. آنوقت میبینید که هیچ تفاوتی با داستانهایی که سلمانیهای خودمان تعریف میکنند، ندارد. البته الان که آرایشگرها از اینچیزها دور شدهاند. به هرحال، این نشست و داستانخوانی در پردیس کتاب مشهد، یک حرکت روبهجلو در عرصه فرهنگی به حساب میآید و امیدواریم که قطع نشود.