وقتی نام «سووشون» شنیده میشود، ذهن هر مخاطب اهل ادبیاتی فوراً به سیمین دانشور گره میخورد؛ نویسندهای که با خلق زری، نهتنها نخستین زن داستاننویس حرفهای ایران شد، بلکه برای نخستینبار، تصویر زنی اندیشمند، مستقل، ریشهدار و درگیر با تحولات سیاسی-اجتماعی را در ادبیات معاصر نشاند.
زری، زن خانهداری صرف نبود؛ او صدای خاموش اما عمیق زن ایرانی در دل تاریخ بود. حالا وقتی این شخصیت، با نام همان رمان ماندگار، در فیلمی ظاهر میشود که بیشتر از روایت، گرفتار نگاه اروتیک و تزیینی به زن است، پرسشها جدیتر از آن است که بشود از کنارش گذشت.
سریال «سووشون» نهتنها وفادار به درونمایه اثر نیست، بلکه دقیقاً در نقطه مقابل آن ایستاده است. تصویری که فیلم از زن ارائه میدهد، بیشتر به «زن تماشایی» شباهت دارد تا «زن اندیشمند». این مسئله، از منظر مطالعات بازنمایی، نوعی تقلیل زن به ابژه دیداری است؛ ابژهای که با عناصر تحریکآمیز بصری، نگاه مردانه و بیرونی را تغذیه میکند، نه با شخصیتپردازی درونی و تفکرمحور.
از نگاه جامعهشناسی ارتباطات، چنینبازنماییهایی در رسانه نه خنثیاند و نه بیپیامد. بازتولید تصویر زن در قالبهای جنسیشده، تزیینی و کمعمق، دقیقاً همان کاریست که در طول سالها، رسانههای مصرفگرا و فرهنگ تصویرمحور انجام دادهاند: «زن» را از کنشگر به نمایشگر، و از معنا به بدن تقلیل دادن. اینکه نام سیمین دانشور و زریِ او، خرج چنینبرداشتی شود، نشان میدهد با یک «بحران معنایی» روبهرو هستیم؛ بحرانی که حتی هویت زن ایرانی را، با چاشنی ابتذال، به سخره میگیرد.
سؤال اصلی این است: آیا سیمین دانشور، زنی فرهیخته و روشنفکر، اگر زنده بود، چنینبازتابی از اثرش را میپذیرفت؟ آیا زری، با آن سکوت متفکرانه، نجابت اجتماعی و درک پیچیدهاش از زمانه، در چنینتصویری قابلشناسایی است؟
توقیف این سریال، برخلاف آنچه برخی مدعیاند، نه محدودیت آزادی بیان، که پاسخی اجتماعی بهنوعی انحراف فرهنگیست. این نوع بازنمایی، نهتنها کمکی به شناخت زن ایرانی نمیکند، بلکه تصویری تحریفشده، اغراقشده و گاه معکوس از او ارائه میدهد و این، درنهایت، به تخریب سرمایه نمادین زن ایرانی در ذهن نسلها منجر خواهد شد.
سینما و نمایش خانگی اگر قرار است وامدار ادبیات باشد، باید شأن آن را حفظ کند؛ نهاینکه مفاهیم والای آن را دستاویز جذابیتهای سطحی و نگاههای بیرونی کند. «سووشون» اگر قرار است بر پرده باشد، باید آینه زن ایرانی باشد، نه سایهای کمرنگ از آن.
نرگس آبیار را با آثاری چون «شیار ۱۴۳»، «نفس» و «شبی که ماه کامل شد» میشناسیم؛ فیلمسازی دغدغهمند که تا امروز تصویر زن ایرانی را با احترام، شأن و معنویت به قاب کشیده است. اما در «سووشون»، او از مسیری عبور کرده که نه با عرف جامعه سازگار است، نه با شاکله شخصیتی زنِ رمان سیمین دانشور، و نه با کارنامه خودش!
زری در رمان، زنی است با ذهنی پرتلاطم، زبانی فروخورده و قلبی آگاه. سریال میتوانست این ذهن را تصویر کند؛ نه با اغراق در نمای نزدیک و نه با زبان بدن، که با زبان تصویر، فضاسازی، استعاره و مونولوگ درونی. سینمای متفکر، زن را از درون روایت میکند، نه از سطح و ظاهر.
آبیار پیشتر نشان داده بود که میتواند بدون بهرهگیری از بدن زن، قهرمان بسازد. اما در «سووشون»، روایت بهجای آنکه از ساحت اندیشه و هویت فرهنگی عبور کند، به دام کلیشههای تصویری و اغواگری بصری افتاده؛ چیزی که نه در شأن زری است، نه در شأن مخاطب ایرانی.
اقتباس از یک اثر ادبی ماندگار، نیازمند درکی عمیق از متن، بستر فرهنگی و شأن تاریخی آن است. رمان سووشون، صدای زن ایرانی در دل استعمار و مقاومت است، نه روایتی از یک زن زیبا در میان عاشقانهای آمیخته با اروتیسم. بازنمایی زن در چنینمتنی، باید بر پایه معنا و درونمایه باشد، نه بدن و جلوههای بصری تحریکآمیز.
آنچه در «سووشون» دیده شد، نه ادامه مسیر نرگس آبیارِ متعهد، که چرخشی نگرانکننده در نگاه او به تصویر زن بود؛ و همین، نهتنها مخاطب سنتی و فرهنگی را دلآزرده کرد، بلکه به حذف اثر از چرخه اکران انجامید.