به گزارش شهرآرانیوز، اسم «ژوزه ساراماگو» را که در گوگل جستوجو کنید، با جمله «کارگری که جایزه نوبل گرفت» زیاد برخورد میکنید، زیرا در جوانی به کارگری در شغلهایی چون آهنگری، مکانیکی، کارگری روزمرد میپرداخت تا اینکه توانست در روزنامه ارگان حزب کمونیست پرتغال مشغولبهکار شود. او نویسندهای پرتغالی است که ۱۶ نوامبر ۱۹۲۲ متولد شد و آثار ماندگاری از جمله «کوری» را از خود برجا گذاشت. از ویژگیهای مهم این نویسنده برنده جایزه نوبل ادبیات در سال ۱۹۹۸، این است که هرگز نوشتههایش را به خدمت ایدئولوژی و اندیشههای کمونیست درنیاورد.
این نویسنده ۱۷ سال در جزیره «لانزاروته» زندگی میکرد. ساراماگو سال ۱۹۳۳ در اعتراض به دولت محافظهکار وقت پرتغال به جزیره «لانزاروته» نقل مکان کرده بود و همراه با همسر اسپانیایی خود در آن جزیره میزیست. او ۱۸ ژوئن امسال در هشتادوهفتسالگی درگذشت. خاکستر ژوزه ساراماگو، نویسنده پرتغالی و برنده نوبل ادبیات، زیر درخت زیتونی در پارک لیسبون به خاک سپرده شد تا دوستدارانش بتوانند بر نیمکت کنار آن آثارش را بخوانند و از منظره طبیعت آنجا لذت ببرند.
وقتی شهرت به سراغ ژوزه ساراماگو آمد
اولین رمان ژوزه ساراماگو بهنام «کشور گناه» سال ۱۹۴۷ چاپ شد، اما نتوانست رضایت ناشر را برای چاپ کتاب دومش جلب کند و به همین دلیل ناچار شد رماننویسی را کنار بگذارد تا اینکه با انتشار کتاب «بالتازار و بلموندا» در سال ۱۹۸۲ و ترجمه آن به انگلیسی در ۱۹۸۸ شهرت به سراغ او آمد. این رمان تاریخی به انحطاط دربار پرتغال در قرن شانزدهم میپردازد.
جملات طولانی که گاه زمان در آنها تغییر میکند
خواندن آثار این نویسنده برای مخاطبان بهدلیل ویژگی منحصربهفرد او در سبک نوشتن، کار آسانی نیست. بهکارنبردن نشانههای سجاوندی بهصورت متداول و استفاده از جملات بسیار طولانی که گاه در درون آن زمان نیز تغییر میکند، ممکن است مخاطب را گمراه کند. جالب است بدانید او از میان علائم نگارشی فقط از نقطه و ویرگول استفاده میکرد. گفتوگوهای شخصیتهای داستان را پشت سرهم مینوشت و مشخص نمیکرد که کدام جمله را چه کسی گفته و بهندرت یک پاراگراف را تمام میکرد.
ساراماگو گاه در دل داستانهای خود از جملات طعنهآمیزی استفاده میکرد که ذهن خواننده را از حوادث تخیلی و
بیشتر تاریخی داستان، به واقعیتهای جامعه امروز معطوف میکرد. شاید به همین دلیل است که بسیاری از منتقدان ادبی، ساراماگو را در ردیف نویسندگان پیرو سبک رئالیسم جادویی قرار دادهاند و آثار او را با نویسندگان اسپانیاییزبان آمریکای لاتین مقایسه میکنند. در حقیقت با اینکه زبان ساراماگو تخیل و تاریخ و انتقاد از سرکوب سیاسی و مبارزه با فقر و ستم طبقاتی را با هم ترکیب میکند و شاعران و نویسندگان آمریکای لاتین مانند گابریل گارسیامارکز و ماریو بارگاسیوسا را به یاد میآورد، خودش معتقد است از سروانتس و گوگول بیشتر تأثیر پذیرفته است.
«دفتر یادداشت»، «سفر فیل»، «در ستایش مرگ»، «بینایی»، «مرد تکثیرشده»، «کوری»، «انجیل به روایت عیسی مسیح» و «مبانی نقاشی و خطاطی» از دیگر آثار ساراماگو است.
«کوری» و سرگشتگی انسان معاصر
«کوری» که در سال 1995 منتشر شد، اثری تمثیلی است که بیرون از حصار زمان و مکان و بهعنوان رمان معترضانه اجتماعی و سیاسی، آشفتگی اجتماع و انسانهای سردرگم را نمایان کرده است.
بهعقیده صاحبنظران، دغدغه عمده ذهن ساراماگو در این رمان فلسفی مسئله سرگشتگی انسان معاصر یا «انسان در موقعیت» است که از زوایای گوناگون به آن پرداخته میشود.
در این رمان همچنین میتوان به وضوح نقد خشونت و میلیتاریسم، اطاعات کورکورانه، دیکتاتوری و سیر تاریخی را مشاهده کرد.
با همه اینها کوری مدنظر ساراماگو، کوری معنوی است. سازماندهی و قانونمندی در این رمان بهنوعی آغاز بینایی است. ساراماگو کلام پیچیده و چندپهلویش را در دهان تکتک شخصیتهای کتاب و بهویژه در پایان در دهان زن دکتر گذاشته است: میخواهی عقیده مرا بدانی؟ بله، بگو. فکر نمیکنم ما کور شدیم، فکر میکنم ما کور هستیم، کور اما بینا. کورهایی که میتوانند ببینند اما نمیبینند.
همچنین ساراماگو در «کوری» تعهد و باور عمیق خود را به عدالت اجتماعی بیان میکند.
او درباره این رمان گفته است: این کوری واقعی نیست، تمثیلی است؛ کورشدن عقل و فهم انسان است. ما انسانها عقل داریم و عاقلانه رفتار نمیکنیم.
وقتی مرگ، شخصیت اصلی میشود
«در ستایش مرگ» اثر دیگری از ژوزه ساراماگو است که شهریار وقفیپور، نویسنده، منتقد و مترجم مشهدی، آن را ترجمه کرده است.
کتابی که عنوان اصلی آن «مرگ تعلیقی» نام دارد، اما شهریار وقفیپور در ترجمه عنوان زیبای دیگری برای آن برگزیده است.
۲ فصل اول، آرام و بیدغدغه و حتی با نوشتاری روزنامهنگارانه پیش میرود که برای کسانی که «کوری» را خواندهاند، تحملناپذیر میشود، اما وقتی پیش میرویم، داستان وارد شگفتیهای هیجانانگیزش میشود؛ غافلگیریای که اجازه نمیدهد تا پایان کتاب آن را زمین بگذارید.
در این رمان ابتدا مرگ، خود را از مردم دریغ میکند و احتمال زندگی جاودانه بهعنوان موهبتی عام مردم را خوشحال میکند، اما همین امر دولت را به چالش میکشد و از سوی دیگر وضعیت تازهای پدید میآید. همه سازمانها و مراکزی که با مرگ مردم در ارتباطاند و از این راه درآمد دارند، گرفتار وضعیتی نابسامان میشوند. در حقیقت در این رمان مرگ به شخصیت اصلی بدل میشود.
منابع:
روزنامه شرق
ایبنا
سایت تحلیی همصدا
سایت کتاب الکترونیک فیدیبو
سایت سیمرغ