گفتند و بهتأکید تصریح کردند که مشکل بازنشستگان مشاغل سخت و زیانآور حل شده است و حقشان در آذر پرداخت میشود. گفتند و عکس گرفتند و در رسانهها خود را مطرح کردند، اما بهگواه فیشهای صادرشده آذر، هیچ خبری نشد؛ «هیچ خبری!» شاید منظورشان یکی از آذرهای دیگر باشد؛ البته باز هم شاید! اگرچه پرداختشدنش هم گرهی بازنمیکرد از زندگی سخت و پرگره این قشر. قلمگرفتن بر ۱۰ سال و اعمال۴/۳۰ چیزی عاید بازنشسته نمیکند، اما همین «تقریبا هیچ» هم در فصل دریغ است؛ دریغ! بدانند حضرات که فقط حرف ۴۰۰هزار بازنشسته نیست.
حرف ۴۰۰هزار نفر از خانوادهشان هم نیست. حرف یک ملت است که از هم میشنوند وعده مسئولان با باد هوا فرقی ندارد. البته دارد؛ هوا ممد حیات است و مفرح ذات، اما وعده مسئولان همان هیچ است که گلوگیر هم میشود! کاش به این نکته ظریف میاندیشیدند متولیان امر که کارشان فقط بازنشستگان را ناامید نکرد، بلکه چوب حراج زد به اعتماد عمومی؛ به سرمایهای که از هر گنجی برای کشور ارزشیتر است، اما بدعهدی آتش میشود در خرمن اعتماد مردم. شاید برای حضرات وعدهای که میدهند مهم نباشد؛ کلمهای چند باشد در حد جملهای کوتاه، اما برای اعتماد جامعه بهسان کبریت میشود.
یک سیخ کبریت کوچک که بنایی رفیع را بهآتش میکشد. هر وعده محققنشده یک کبریت است و حساب کن از انباشت وعدههای بیعمل چه انبار باروتی شکل میگیرد. خدا پایان کار را بهخیر کند! یک البته دیگر هم دارد ماجرا؛ کسی جدی نمیگیرد وعدههای برخی مسئولان را از همان اول، وگرنه معلوم نبود امروز چه شرایطی داشتیم. این جمله معترضه بود از باب کنایه، وگرنه هر حرف غیرعملی مسئولان، اگر دیوار اعتماد را فرونریزد، مطمئن باشند که خشتها برمیدارد از دیواری که هر روز کوتاهتر میشود.
امان از وعدههای محققنشده! امان از حقهای برزمینمانده! امان! کاش میدانستند بازی با امید و اعتماد مردم چه آسیبی میتواند به جامعه، به امروز و فردای کشور بزند، اما نمیدانند جماعتی که درگیر دعواهای سیاسیاند. کار بهجایی رسیده است که آخرین رشتههای امیدمان به تدبیر دولت به لبه قیچی یأس نزدیک میشود، به دستگیری مجلس هم نمیتوانیم امید چندانی داشته باشیم که عملکردشان مشخص است و با توجه به برخی طرحها از برخی نمایندگان که باز نگاه به همین شندرقاز تأمیناجتماعی دارند، چندان نمیتوان امیدوار بود. انگار کارگر و بازنشسته کارگری در جدول محاسباتشان جایی ندارد که اگر میداشتند در تراز بازنشستگان کشوری و لشکری دیده میشدند. خوب نیست روزگار بازنشسته جماعت. فردا هم بدتر از امروز مینماید.
فقط خدا کند بهبرکت همین باقیمانده امید، مسئولان همت کنند، در این میان برخیزند و کاری بکنند که کارمان بر زمین مانده است. میدانند، اما بهحکم قرآنی «و ذکر فان الذکری تنفع المؤمنین» بازگو میکنم که همسانسازی که برای بازنشستگان کشوری و لشکری بحمدا... اجرایی شد برای ما، به متناسبسازی فرو کاسته شد. بازنشستگان مشاغل سخت و زیانآور هم از قلم افتادند و رسیدیم به اینجا که از بهشت وعدهها رسیدیم به برزخ بدعهدی. دریغا امیدهای بهسایهرفته! دریغا وعدههایی که باد میبرد و چوبی که بازنشسته میخورد از دست شرایط سخت! کسی حرفمان را میخواند و صدای ما را میشنود آیا؟ بشنوید آی مسئولان که گروهی بسیار در این پاییندست با مشکلات دستوپنجه نرم میکنند! بشنوید و کاری بکنید!