سومین جشنواره طعم و رنگ پاییز تا ۲۳ آبان‌ماه در باغ مشهد تمدید شد تعامل شهرآرا و ۱۳۷؛ در راستای اطلاع‌رسانی مسائل شهری به شهروندان طهوریان عسکری: پیشتازی مشهد در توسعه خطوط فیبر نوری در ۳ سال گذشته جزئیات ۲ مصوبه کارگروه ملی کاهش آلودگی هوا برای مشهد (۱۷ آبان ۱۴۰۳) آغاز بهره‌برداری از طرح ملی فیبر نوری منازل و کسب‌وکار‌ها در مشهد (۱۷ آبان ۱۴۰۳)+ویدئو کاهش ۶۷ روزه زمان انتظار صدور پروانه ساختمان در مشهد | ۶۵۹ پروژه زودبازده در محلات حاشیه‌شهر مشهد احداث می‌شود برقراری کمک‌هزینه مسکن برای مادران شاغل در شهرداری مشهد (۱۷ آبان ۱۴۰۳) آخرین نشانه‌های وجود بخشی از تاریخ مشهد | قبر «خواجه روشنایی» متروکه و مخروبه شهروند خبرنگار | درخواست افزایش واگن‌های خط یک قطارشهری مشهد + پاسخ بررسی مشکلات منطقه ۴ مشهد در دیدار مردمی شهردار این منطقه | نهضت آسفالت برای حاشیه شهر الزامات تخصصی توسعه متوازن شهر شهردار مشهد: ارزان‌ترین خدمات شهری در مشهد ارائه می‌شود تسهیل پاسخگویی به املاک دارای کاربری‌های صنعتی در حریم شهر مشهد قول استاندار برای جبران کمبود‌های حوزه درمان خراسان رضوی امضای تفاهم‌نامه مشترک مدیریت شهری مشهد با دانشگاه آزاد اسلامی (۱۶ آبان ۱۴۰۳) شهردار مشهد: هوشمندسازی، راهبرد مدیریت شهری است| افزایش سرعت اینترنت مشهد تا یک گیگ بر ثانیه آیین اختتامیه همایش ملی حقوق فضای مجازی برگزار شد | تدوین بیش از ۱۲ پایان‌نامه تخصصی درباره هوش مصنوعی در مشهد کاهش هزینه‌های اداره شهر مشهد با افزایش تعاملات با دانشگاه‌ها همراهی دانشگاه و مدیریت شهری مشهد برای توسعه خدمات شهروندی هشدار هواشناسی مشهد | آماده‌باش نیرو‌ها و استقرار تجهیزات خدمات‌ شهری در سطح شهر (۱۶ آبان ۱۴۰۳)
سرخط خبرها

روایت از «علی‌آقای ارباب» عموی خوش‌زبان مشهدی که آخر عمرش، احتیاط‌کار شده بود

  • کد خبر: ۶۰۹۵۰
  • ۱۹ اسفند ۱۳۹۹ - ۱۶:۰۳
روایت از «علی‌آقای ارباب» عموی خوش‌زبان مشهدی که آخر عمرش، احتیاط‌کار شده بود
بهرام آیریا، پسر علی آیریا، عکاس مشهور مشهدی و نوه مرحوم مجمع‌الصنایع، است. خاطرات او از «علی آیریا» موضوع جذابی برای یک گپ طولانی است. هرچند روایت او از «علی‌آقای ارباب» هم روایتی شنیدنی است؛
مسعود نبی‌دوست | شهرآرانیوز؛ بهرام آیریا، پسر علی آیریا، عکاس مشهور مشهدی و نوه مرحوم مجمع‌الصنایع، است. او در سال۲۸ در کوچه «آب‌میرزا» در بالاخیابان چشم باز کرده و، چون در همین کوچه‌ها قد کشیده است، خاطره‌های زیادی از خاندان‌های معروفی، چون سبزواری، قُرِشی و... دارد.

او آن‌چنان که از حرف‌زدنش پیداست، جیک‌وپوک زندگی و کار پدرش را می‌داند، از زمانی که در مدرسه شاهرضا با محمد زوار هم‌کلاس بوده تا زمانی که برگی یک‌قران پول عکاسی نسخ‌خطی آستان قدس را می‌گرفته است و....

خاطرات او از «علی آیریا» موضوع جذابی برای یک گپ طولانی است. هرچند روایت او از «علی‌آقای ارباب» هم روایتی شنیدنی است؛ چهره‌ای داش‌مشتی که نامش با پاتوق‌داری در خیابان ارگ پیوند خورده، عموی مشهور مشهدی که از یک‌سو دایی علی آیریاست و از سوی دیگر دایی مرحوم آیت‌ا... واعظ طبسی.
 
بهرام آیریا در این روایت درباره این چهره صاحب‌نام مشهدی می‌گوید:مرحوم علی ارباب، پسر ارباب بزرگ یزدی بود که از یزد مهاجرت کرده و وارد مشهد شده بودند. این‌ها به کار تجارت مشغول بودند. خاطرم هست که علی آقای ارباب، حالت بزرگ‌منشی و بزرگ‌تری هم به اطرافیان داشتند. معروف هم بودند به‌حالت داش‌مشتی‌بودن. کارراه‌انداز مردم بودند و هرکسی هم در محله‌اش مزاحمی داشته، علی‌آقا می‌فرستاده است که تنبیهش کنند که مثلا چرا بدچشمی کرده‌ای.
 
۴۰ سال لوطیگری کردیم، بی‌یک توگوشی!
ایشان دایی پدر من بود و خاطرم هست که به حرف‌های نغزش شناخته می‌شد. نقل از ایشان است که «ما ۴۰ سال لوطیگری کردیم و یک توگوشی نخوردیم.» یا یادم هست به یکی گفته بود: «ما اگر به یکی سلام یا احترام می‌کنیم، به‌دلیل کمالاتش است. اگر برای پولش باشد، می‌رویم جلو بانک ملی که از همه بیشتر پول دارد. اگر برای گردن‌کلفتی‌اش باشد، می‌رویم جلو چنار شاندیز. پس ما فقط به‌دلیل کمالات است که خواهان کسی می‌شویم.»

عموی ما نقل می‌کرد که: «من از یک درس نمره نیاورده بودم. آمدم پیش دایی‌جان. گفتم: دایی‌جان. گفت: چیه محمودآقاجان؟ گفتم: این معلممان به من نمره نداده است. دیدم زود درشکه‌چی‌اش را صدا کرد و گفت: زود برو، هر چقدر محمودآقا می‌خواهد، نمره‌اش را از معلم بگیر.» تعریف می‌کرد: «ما نشستیم داخل درشکه و رفتیم درِ خانه معلم. به خانه‌اش که رسیدیم، درشکه‌چی گفت: این بچه خواهر آقای اربابه. نباید ناراحت بشه. معلم هم رو کرد که چی می‌خوای تو؟ گفتم: نمره ۲۰. گفت: گرگ‌های وحشی شکمت را پاره کنند. برو که بهت ۱۵ دادم. بیچاره ترسیده بود که علی‌آقا ارباب درشکه‌چی‌اش را فرستاده در خانه‌شان و خلاصه نمره‌اش را داده بود.»
 
۴۰ سال لوطیگری کردیم، بی‌یک توگوشی!
 
علی‌آقا در کوچه «ناظر» ساکن بود. خیلی هم احتیاط‌کار بود خدابیامرز. خب مرحوم طبسی، پسرخاله پدر ما، هم که خواهرزاده دیگر ایشان بود، در همان کوچه ساکن بود. خاطرم هست مرحوم ارباب در آن سال‌های کهن‌سالی، با یک کرسیچه‌ای می‌آمدند سر کوچه‌شان می‌نشستند به تماشای آمدوشد مردم. انقلاب که شد، بعد ترور شهید مطهری و شهید مفتح، علی‌آقا هم باروبندیلش را جمع کرد و رفت خانه دامادش در آب‌وبرق. از ایشان پرسیده بودند: «علی‌آقا! چرا رفتید خانه دامادتان؟» گفته بود: «دیدم یک‌وقت می‌آیند سراغ این بچه خواهرمان. می‌گویند این هم دایی‌اش است. یک تیر هم به ما می‌زنند!» بنده‌خدا خیلی احتیاط‌کار بود!

پ. ن:
۱. خاندان سبزواری: از خاندان‌های مشهور و بزرگ مشهدی که خانه تاریخی‌شان تا یک‌دهه پیش در بالاخیابان موجود بود.
۲. خاندان قرشی: خاندان مشهور مشهدی که به املاکشان در شهر سلامه و موقوفات درمانی‌شان در مشهد شناخته می‌شوند.
۳. محمد زوار: چهره صاحب‌نام فرهنگ شهر مشهد و مدیر مدرسه شاهرضا.
۴. چنار شاندیز: درخت کهن‌سال و تنومندی در ابتدای شاندیز که در گذشته از محیط داخلی‌اش به‌عنوان محل کسب استفاده می‌شد.
گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->