«فیلیس ما» در پروژه عکاسیاش قارچها را خارج از شکوه و جلال همیشگیشان نشان داده است. درواقع این پرترهها بر زیبایی غیرطبیعی قارچها تأکید میکنند.
ترجمه کاظم کلانتری | شهرآرانیوز - «فیلیس ما» در پروژه عکاسیاش قارچها را خارج از شکوه و جلال همیشگیشان نشان داده است. درواقع این پرترهها بر زیبایی غیرطبیعی قارچها تأکید میکنند.
جان کیج، موزیسین آوانگارد، که یکی از علاقهمندان به قارچها بود، در مقالهای در سال ۱۹۵۴ درباره عادتش به رفتن به جنگل و شناسایی قارچها حرف زده است. او در گفتوگویی با دانیل چارلز، نوازنده فرانسوی، گفته است: «هرچه بیشتر قارچها را بشناسید، اطمینانتان از شناخت آنها کمتر میشود. هر کدام از آنها منحصر به فرد هستند. هر قارچ همان چیزی است که هست؛ مرکز جهان خودش. بیفایده است که تظاهر کنید قارچها را میشناسید. آنها از دانش شما فراتر هستند.» حالا در پروژه عکاسی «فیلیس ما» بیشتر میتوانیم به این گفتهها فکر کنیم. او در جلد آخر مجموعه «قارچها و دوستان» تصاویری از قارچها آورده که بیشترشان را در جنگلهای نیویورک جمع کرده است.
Hortiboletus rubellus
قارچهایی که او به تصویر کشیده است بیشتر به پرترههایی جاندار شبیه هستند تا طبیعتی بیجان. قارچهای او فراتر از طبقهبندی معمول شخصیت پیدا میکنند. یک جفت بوته یاقوتی (Hortiboletus rubellus) چنان زیر نور و از ریشه همدیگر را در آغوش گرفتهاند که انگار به غروب طلایی بیرون از قاب خیره شدهاند.
دستهای از قارچهای صدفی صورتی در نمایی بسته (Pleurotus)
در ذهن انسان که مشغول مرگ و گذشت زمان غیرقابل بازگشت شده است، هرگونه تأمل جدی درباره جهان قارچها به سمت کابوس نابودی میرود. حتی یک قارچ معمولی که از سوپر مارکت میخریم از نظر فیزیکی بسیار شکننده و عجیب و غریب به نظر میرسد. برخی از قارچها خوراکی هستند و برخی دیگر کاملا سمی. قارچها مثل گیاهان ریشه دارند و رشد میکنند، اما آنها گیاه نیستند. قارچها مانند حیوانات غذا را هضم میکنند، اما آنها حیوان هم نیستند.
پرترههای «فیلیس ما» از نوعی قارچ که مثل انگل در بدن جیرجیرکها و ملخهای مرده ریشه میزند دو شاخک را نشان میدهد که از بدن حشره بیرون زده است. یک تجسم ترسناک از وحشت حیوانی که با لنز دوربین به تفکری مهم تبدیل شده است: به وجود آمدن یک زندگی از یک زندگی دیگر.
Chanterelle waxy caps
«فیلیس ما» میگوید بعد از یک سفر اکتشافی، وقتی به استودیو خودش برگشته و یافتههایش را بررسی میکرده است به این رسیده که کلاهکها و ساقههایی که ما از قارچها میبینیم درواقع بدن بارده ارگانیسمهای پیچیدهتری هستند که در زیر زمین و در مواد طبیعی ریشه دارند و از دید ما پنهاناند. وقتی آنها از ریشه جدا شوند به سرعت جلو چشمان ما تغییرشکل میدهند؛ برخی رنگ جدیدی به خود میگیرند و برخی دیگر از ترس جمع میشوند. او میگوید: «احساس میکنم قارچها به من میگویند که چه کاری باید انجام دهم و چطور میتوانم جلوه بهتری داشته باشم.»
کیج نوشته است که «آنچه به ما اجازه میدهد همدیگر و زمینی که در آن ساکن هستیم را دوست داشته باشیم این است که ما و زمین ناپایدار هستیم. ما از بین میرویم. زندگی ما ابدی نیست؛ مثل قارچ که برای مدت کوتاهی دوام میآورد.» این جمله کنار کارهای دیگر کیج درباره قارچها در کتاب «جان کیج: تلاشی برای شناخت قارچها» به همراه یک کتاب هنری سال پیش منتشر شده است.
ناشر این کتاب، مجموعهای از کارتپستال هم با عنوان «هر قارچ، قارچ خوبی است» تهیه کرد که نقاشیهای خود کیج را با نمونههای اصلیاش تطبیق میداد. برخی از آثار اصلی از مجموعه «قارچها و دوستان» فیلیس ما بود. شاید عکسها صحنهآراییشده به نظر برسند، اما نوعی صداقت هم در آنها احساس میشود؛ یک عکس فوری از یک لحظه خصوصی قارچها.