مصطفی توفیقی | شهرآرانیوز - هنوز که هنوز است، کوچه و محلهای قدیمی دیار ایران، وقتی آب و جارو میشوند، لباس عزا یا جشن به تن میگیرند و حجله شادی و غم میبندند، صدای «نقالها» یی را در گوششان دارند که روایت خیر و شر روزگار را میپیچانند در لابهلای داستانها و راستانها و میپاشندروی سر مردم، حالا این صدا از هر حنجرهای که میخواهد باشد، خواه صدای «طاهرعلیشاه» زیرگذرِ بازار مسجد جامع عتیق اصفهان یا صدای «اسدا... حجار» کنج مسجد شاه وقتی گل میدهد روی ایوان خیال.
در مشهد هم حکایت همین بوده است. مشهد، شهر خیالهای پیچ در پیچ در گذرهای همیشه آبزده، همیشه منتظر، همیشه عاشق با نقالهایی که داستانها و راستانهایشان بیش از دیگران است. فرقی هم نمیکند که قصه از شاهنامه میخوانند یا قند از حدیث ثامنالحجج (ع) بر میدارند؛ دیاری که هم امام هشتمین دارد، هم فردوسی و دقیقی و ... مگر خالی از خیال و کلام میشود؟ و «قهوهخانههای مشهد» که تا چهل، پنجاه سال پیش از این، هرکدام نقال خودشان را داشتند که ذکرش رشادت ابوالفضل (ع) بود و نقلش، نقل حیدر کرار و از آن قهوهخانهها، یکی از آخرینشان «قهوهخانه بناها».
این نوشته، حکایت مختصر آیین «نقالی» است به مناسبت هشتمین سال درگذشت، ولی ا... ترابی، نقال معروف ایران معاصر. در سطرهای این گزارش میتوانید در گفتگو با یادگاران و پژوهشگران این حوزه مهم فرهنگی در تاریخ و هویت ایران درباره تاریخ نقالی بخوانید و از روزگار نقاشی قهوهخانهای بشنوید. همچنین خاطرات معروفترین نقال مشهد را در کلام خانوادهاش مرور کنید.
محمدرضا حمیدی از هنر نیمهجانی میگوید که روایتگر زندگانی امام هشتم (ع) بوده است
روایت حاج جعفر ماه رخسار درباره عبدالکریم صادقی مداح که نامش در خاطرات مشهد قدیم ماناست
هوشنگ جاوید از پیشه قدیمی نقالی میگوید که با مدرنیته درآمیخت
رشته «نقالی» سر دراز دارد، آن قدر که گذر پرهیاهوی نقالان مشهد را به میدانگاه صدای «گوسانان» اشکانی برساند. گزنفون (فیلسوفیونانی) حضور تصنیف خوانان و قصه گویان در کوچه و بازار ایرانِ عصر هخامنشی را تأیید میکند. همچنین حضور «نقالان» در عصر ساسانی نیز پررنگ است. نقل است که بهرام چوبین، سردار ساسانی، پیش از رفتن به رزم، از نقالان خنیاگر میخواسته تا برایش حماسه هفت خوان اسفندیار و رنجهای او در قلعه برنجین را روایت کنند. از نقالی داستان «پسران دیو» از سوی باربد در دربار خسرو پرویز ساسانی نیز در منابع مکتوب ذکرها رفته است. علاوه بر اینهانویسنده «تاریخ بخارا» از قوالی و نقالی سرود «گریستن مغان» در بخارای پیش از اسلام یاد میکند که سرودهایی در نقل سوگ کشتن سیاووش بوده اند.
نقالی، این هنر دلکش به عنوان لازمه طبع انسان ایرانی، از مرزهای تاریخی و سیاسی گذر میکند و با استقبال ایران عصر اسلامی به بالندگی خود ادامه میدهد. «محمدتقی بهار» به نقل از «ابن قتیبه» صاحب کتاب «عیون الاخبار» در این باره مینویسد: «در مرو با داستان گویی مواجه شدیم که داستانهایی گفت و ما را متأثر ساخت. سپس تنبور خود را از بغل در آورد و شروع به نواختن کرد و گفت: آپا، با این همه بدبختی، نیازمند اندکی خنده ایم».
در نخستین سدههای اسلامی دهقانان که گروه اجتماعی زمین دار بودند، نقش روایت گری داستانهای پهلوانی و رزمی کهن ایرانی را بر عهده میگیرند. فردوسی از تنی چند از این دهقانان پیر که راوی و گردآورنده داستانهای رستم و خاندان گرشاسب و داستانهای قهرمانی دیگر بودند، یاد کرده است. در آغاز دوره اسلامی قصه گویان دوره گردی هم بودهاند که در مساجد که جای تجمع مسلمانان بود، قصههای انبیای سلف و پادشاهان قدیم را برای مردم بیان و هم در کوچه و بازار همچنان معرکه خود را برپا میکردند و به نقل قصه میپرداختند. این روش معرکه گیری و قصه گویی را قصاصان و نقالان تا دوره صفوی، حتی پس از شکل گیری نهاد قهوه خانه در ایران ادامه دادهاند و هر جا تجمعی برپا بوده، اثری از نقالی نیز یافت میشده است.
در سدههای میانی ایران اسلامی، نقالان به ۲ دسته عمده تقسیم میشدند: «فضایلیها و مناقبی ها» نقالان فضایلی، داستان گزاران سنی مذهب بودند که نقل داستانهای اسطورهای و حماسی ایران را با ذکر فضایل خلفای راشدین همراه میکردند و نقالان شیعه (مناقبی ها) نیر با جنگ آوریها و دلاوریهای امیرالمؤمنین علی (ع)، مدح و منقبت پیامبر (ص) و خاندان نبوت، رسم نقل داستانهای مذهبی را در فرهنگ نقالی ایران بنیان نهادند و رواج دادند.
هم زمان با ارج گزاری صفویان به آداب و مراسم آیینی، سنت نقالی نیز به مدد این محیط اجتماعی، سیاسی به اوج خود میرسد. در این دوره (۹۰۷- ۱۱۴۸ هجری قمری) داستانهای نقالان که از تلفیق نقلهای تاریخی، ملی و مذهبی سر و شکلی ایرانی-اسلامی به خود گرفته بوده، کوچه به کوچه شهر و دهات را مشغول خود میکنند. داستانهایی درباره ابومسلم مروزی (پهلوان ایرانی که در قرن دوم هجری علیه بیدادگری حکومتگران اموی قیام کرد)، حمزه (به روایتی حمزه پسر آذرک سیستانی که بر کارگزار خلیفه عباسی شورید و به روایتی دیگر سیدالشهدا حمزه عموی پیغمبر) و اسکندر (سردار و جهانگشای مقدونی) و به ویژه داستانهای شاهنامه و برخی داستان نامههای مذهبی از رایجترین قصههای زبانگرد نقالان این دوران هستند.
پس از این، مناقب خوانی مداحانی که هنرشان ذکر هنرمندانه «مناقب اهل بیت (ع)» است به نقالی پیوند میخورد. این مداحان (نقالان جدید) از لحاظ نوع سخن به ۳ دسته تقسیم میشده اند: ساده خوانان که مدح را به نظم میخواندند، غرّاخوانان که داستانها را به نثر نقل و مرصّع خوانان که به نظم و نثر مداحی میکردند
قصه خوانان نیز ۲ دسته بودند: یک دسته قصه خوانانی که حکایت و افسانه میگفتند و دسته دیگر قصه خوانانی که حکایتها و افسانهها را به نظم میخواندند یا به اصطلاح نظم خوانی میکردند. مشهور است که در این دوران «سید کمال الدین سده ای» معروف به «طاهر علیشاه» از نقالان عهد شاه عباس اول، عصرها در زیرگذر بازار مسجد جامع عتیق اصفهان برزونامه را حکایت میکرد یا «اسداله حجار» عصرها در بخش شرقی صحن مسجد شاه (مسجد امام کنونی) راوی داستانهای مذهبی بوده است.
همچنین «مرشد جعفرپاقلعه ای» نزدیک امامزاده اسماعیل در محله قدیم قلعه طَبَرک اصفهان شاهنامه میخوانده است. «حاج رضا حبیب آبادی» برای نخستین بار شاهنامه خوانی در تکیه حمام خانم (تکیهای که مادرشاه تهماسب با یک حمام نزدیک امامزاده یحیی در جنوب شرقی تهران ساخته بود)، در زمان شاه عباس اول (۱۰۳۸-۹۹۶) ه. ق، باب کرد. در مشهد دوره صفوی هم نقالانی بوده اند که در فضاهای پیرامون صحن حضرت امام رضا (ع) شاهنامه خوانی میکردند و از گذر آن، مفاهیم مذهبی و آیینی را با داستانهای ملی و اساطیری پیوند میزدند.
روزگاری نقالان در مناسبتهای مذهبی تعزیهخوانی میکردند و ذکر مصیبت میگفتند.
تکیه دولت تهران یکی از این مکانها بود.
بالندگی و شکوفایی قصه خوانی در عصر قاجار که میتوانست نقالی را به اوجی تازه برساند، با شکوفایی رقیبی عزیز به پایان دوران طلایی نقالی بدل میشود. تعزیه خوانی و به دنبال آن نمایش روحوضی، نقالی را در خود ترکیب میکنند و با ارائه جذابیتهای روایی و بصری بیشتر، پایان دوران اوج نقالی را رقم میزنند. در دوره قاجار، نقالان و قصه گویانی در گوشههایی از میدانگاههای مشهد بساط میانداختند و نقل میگفتند.
در عصر رونق قهوه خانه از اوایل قرن یازدهم تا نخستین دهههای قرن چهاردهم خورشیدی، نقالان به قهوه خانهها روی آوردند که به نوعی پایگاه اجتماعی اصلی طبقات متوسط و فرودست محسوب میشدند و آنها را مرکز اصلی نقالی کردند.
در این دوره نسبتاً بلند، قهوه خانه نهاد فعالی در انتقال فرهنگ و ادب کهن ملی و مذهبی ایران به توده مردم بی سواد یا کم سواد بود و در آموزش آداب زندگی گذشتگان، اخلاق و منش پهلوانان و جوانمردان به افراد قهوه خانه رو نقش مهمی داشت. از نقالان سرآمد و مشهور اوایل دوره قاجار به «درویش صفر شیرازی» و «ملا آدینه» اشاره کرده اند. درویش صفر در زمان آقامحمدخان و ملا آدینه در عهد فتحعلی شاه قصه خوان و نقال بوده است. نام حاج حسین بابای مشکین، مرشدرحیمبلور، مرشد غلام حسین و درویشمرحب نیز در فهرست نقالان و شاهنامه خوانان برجسته دوره قاجار قرار دارد.
اگرچه مدرن شدن جامعه، نقالی را نیز مانند بسیاری از مظاهر فرهنگی دیگر فرهنگ سنتی ایران به هنری موزهای تبدیل کرد، با این حال اندک عاشقان این هنر اصیل ایرانی-اسلامی در انتقال آن به نسلهای بعدی از کوشش فروگذار نکردند. از نقالان و شاهنامه خوانانی که تا چند دهه پیش زنده بودند و با دم گرم و آوای خوش خود مجلس آرای محفل انس قهوه خانه نشینان شهرهای بزرگ ایران بودند، میتوان «مرشد عباس زریری» معروف به «مرشد برزو»، «مرشد روح ا... شوقی»، «مرشد نادری» و «مرشد غلامعلی حقیقت» را یاد کرد. هنوز هم تنی چند از شاگردان استادان نقال برای زنده نگه داشتن این چراغ نیم روشن در آتش امید آن میدمند.
نمایی از نقالی در تهران- دوره پهلوی اول
در حالی که در اوایل دوران پهلوی، کمتر قهو خانهای در مشهد بود که نقال و نقالی در آن حضور نداشته باشد، اسناد فرهنگی متعلق به سال ۱۳۵۰ خورشیدی نشان میدهد که در این سال در ۳۳۵ قهوه خانه دایر در شهر مشهد، بیش از ۶ یا ۷ نفر نقال مشغول به نقالی نبوده اند و چکیده حکایت امروز هنر نقالی شاید این نقل آخر مرشد برزو «عباس زریری» باشد که: «در این مملکت کسی تشخیص نداد که ما چه میکنیم و چه میگوییم و برای چه گلوی خود را پاره میکنیم و فریاد میزنیم. نفهمیدند یا نخواستند بفهمند که ما داریم اساس استقلال مملکت و روح سربلندی را در مردم تقویت میکنیم. آقا به کار ما بی اعتنایی کردند و وسایلی دیگر برای سرگرمی مقابل مردم گذاشتند... دیگر آن روح بلند و جوش و خروش دلیران و مردان تمام شد و آن مکتبی که استادان بزرگ و بنام داشت از رونق افتاد. آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت...».