سرخط خبرها

رسول صدرعاملی: می‌توانستم ۱۰۰ فیلم بسازم

  • کد خبر: ۸۱۳۵
  • ۱۲ آبان ۱۳۹۸ - ۰۷:۲۰
رسول صدرعاملی: می‌توانستم ۱۰۰ فیلم بسازم
گفتگو با رسول صدرعاملی که با «سال دوم دانشکده من» پس از سال‌ها به سینما بازگشت
زردکانلو، زوزنی| رسول صدرعاملی کارگردان و فیلم‌نامه‌نویس کم‌کار و گزیده‌کاری است. او پس از ساخت «در انتظار معجزه» در سال ۸۸ از سینما فاصله گرفت و پس از ۱۰ سال با «سال دوم دانشکده من» به این عرصه بازگشت. خودش بر این باور است که می‌توانست کارگردان پرکاری باشد، اما ترجیح داده فیلمی بسازد که از نگاه خودش دغدغه‌مند باشد و بتواند مسیر فیلم‌سازی‌اش را تغییر دهد. در ادامه گفت‌وگوی ما را با رسول صدرعاملی پیرامون آخرین فعالیت‌های سینمایی‌اش و خط‌ومشی‌اش در فیلم‌سازی می‌خوانید.
نگاهی که در فیلم «سال دوم دانشکده من» هست، مشابه به نگاهی است که در سه‌گانه اجتماعی شما «دیشب باباتو دیدم آیدا»، «من ترانه ۱۵ سال دارم» و «دختری با کفش‌های کتانی» شما وجود دارد. اما جریانی را که آن سه‌گانه در سینمای اجتماعی راه انداخت در این فیلم کمتر مشاهده می‌کنیم. گویی موقعیت‌هایی که برای شخصیت‌ها پیش آمده درونی‌تر است.
این قصه خیلی به آن سه‌گانه ارتباطی ندارد. به‌نظرم آن فیلم‌ها بیشتر از اینکه سینمای اجتماعی باشند، سینمای نوجوان بودند. هر ۳ فیلم مسائلی را که نوجوانان در آن دوره‌ها به آن مبتلا بودند را نشانه گرفته و هشداری برای شرایط پیش روی جامعه بود. زمانی که «دختری با کفش‌های کتانی» را کار کردم، این میزان آوارگی و تنهایی و افسردگی میان نسل نوجوان وجود نداشت؛ در آن دهه والدین امروز تازه شخصیت پیدا می‌کردند. والدینی که کودکی سختی را پشت سر گذاشته بودند، جنگ را تجربه کرده بودند و زندگی‌ای متأثر از آزمون و خطا‌های دولت داشتند. بعد از آن، موج ازدواج‌ها در دهه ۶۰ آغاز شد که به‌صورت هیجان‌زده اتفاق می‌افتاد و نتیجه آن می‌شد «دختری با کفش‌های کتانی» و «من ترانه ۱۵ سال دارم».
درست است که شخصیت‌های اصلی فیلم‌هایم همه دختر هستند، اما به‌نظرم در «سال دوم دانشکده من» ماجرا به‌طور کامل متفاوت است. این فیلم به نسل جوان و مسائلی که به گفته شما برایشان درونی است، می‌پردازد. این‌ها مسائلی است که در بین جوان‌ها راحت‌تر مطرح می‌شود، تا اینکه بخواهیم آن‌ها را به‌طور تصویری روی پرده ببینیم. در این فیلم از موضوع‌هایی صحبت می‌شود که به‌طور کامل درونی است؛ مرز بین لذت و گناه و وفاداری با تعهد و رفاقت را می‌بینیم. درواقع همین مسئله بود که من را مجذوب قصه پرویز شهبازی کرد. مهتاب دوست دارد مثل آوا زندگی کند. برای همین هم وقتی جای آوا خالی می‌شود، مهتاب ناخواسته جای او را پر می‌کند. اینجا آغاز قصه ماست؛ چون مهتاب می‌داند دوستش (آوا) چقدر به این رابطه حساسیت دارد، در نتیجه یک شوخی را آغاز می‌کند که دوست در کما رفته‌اش را شوکه کند، اما بعد درگیر آن
می‌شود.

فکر نمی‌کنید آن فضای درونی‌ای که می‌گویید تلاش داشتید به تصویر بکشید ممکن است مخاطب را پس بزند؟
مهم نیست. «دختری با کفش‌های کتانی» را هم که کار کردم، همین روند را طی کرد؛ اول مقابلش گارد گرفتند و گفتند مثلا چقدر اسمش طولانی است. بعد گفتند که خب یعنی چه؟ تلویزیون هم تیزر‌های من را پخش نمی‌کرد؛ چون بازیگر شناخته شده نداشتم. پگاه آهنگرانی و ترانه علی‌دوستی را آن زمان کسی نمی‌شناخت. فیلم‌های من در زمینه حضور بازیگر مطرح و سرشناس حرفی برای گفتن نداشت. ممکن است عده‌ای عصبانی بشوند، اما کسی به آن بی‌احترامی نمی‌کند؛ چون همه به این نتیجه می‌رسند که فیلم دغدغه‌مند است و از پس جامعه‌شناسی و موقعیت‌سنجی حرفی برای گفتن انتخاب کرده است. مخاطب فیلم «سال دوم دانشکده من» نسل بی‌رحمی است و من نمی‌توانم به ایشان دروغ بگویم. نمی‌توانم دست‌کمشان بگیرم.

مگر مخاطب فیلم‌های شما عموم جامعه نیستند؟
همه فیلم‌های من مخاطب اول دارد. کسی نمی‌تواند بگوید من فیلمی برای همه جامعه ساخته‌ام؛ به‌نظرم این کار غلط و فرافکنی است. ما برای کودک، برای نوجوان فیلم می‌سازیم. اگر این اتفاق نمی‌افتد، من مسئولش نیستم. من برای مخاطب خاص فیلم می‌سازم؛ منظورم از مخاطب خاص، مخاطب اولیه است. ممکن است برای مخاطبان ثانویه‌ای هم حرف برای گفتن داشته باشد، اما مخاطب اولیه جوان‌هایی هستند که تازه وارد این دوره‌ها می‌شوند.

مسائل جوان‌ها هر روز تغییر می‌کند، به‌ویژه برای خانم‌ها. آیا به‌دنبال طرح این مسائل و شکستن تابو‌هایی از این دست در فیلم‌هایتان نیستید؟
بسیاری از این مسائل تابو نیست. مثل ممنوع‌کردن ویدئو در دهه ۷۰؛ اما بعد از ۱۰ سال ویدئو آزاد شد و نشان داد که هیچ اتفاقی نمی‌افتد و خیلی هم باعث پیشرفت کشور می‌شود.
باتوجه به صحبت‌هایی که مطرح شد، برای شما روحیات دختر‌ها و دنیای آن‌ها اولویت دارد؟
سال‌هاست به دنبال این هستم که فیلمی برای یک پسر جوان و نوجوان بسازم، اما پیش نیامده است. این ۸، ۷ سالی هم که کار نکردم برای این بود که بتوانم مسیر فیلم‌سازی‌ام را عوض کنم، اما باز هم نشده است؛ اگرچه برایم مهم است چه فیلمی بسازم و فقط به فیلم‌سازی فکر نمی‌کنم. می‌بینید که من در ۴۰ سال گذشته تنها ۱۳ فیلم ساختم، درصورتی که می‌توانستم ۱۰۰ فیلم بسازم.

سه‌گانه زیارت «هرشب تنهایی»، «شب» و «در انتظار معجزه» که در مشهد ساختید هم برای همین تغییر مسیر بود؟
دقیقا. آن‌ها هم همه تجربه‌ای بودند برای تغییر مسیر.

آیا در وقفه چندین ساله‌ای که بین فیلم‌سازی‌تان افتاد، مشغول کشف و شهود خودتان هم بودید که مسیر درست را انتخاب کنید؟
دنبال این بودم که ببینم چه کاری را انجام دهم که طراوت داشته باشد؛ و باز به همین سینما برگشتید.
بله. فیلم‌نامه پرویز شهبازی از آن فیلم‌نامه‌هایی است که وقتی آن را می‌خوانید، نمی‌توانید کنارش بگذارید؛ فیلم‌نامه‌ای است خلاف جهت ذائقه‌سازی غلطی که این روز‌ها سینما درگیرش شده است. این روز‌ها مخاطب مجبور است یا فیلم سیاسی ببیند یا فیلم بزن بکوبی. در این میان تماشای فیلمی که شما را به فکر وادارد غنیمت است.

پس به «ته‌نشین شدن ایده» در فیلم‌نامه باور دارید؟
بله. ما قصه نگفته نداریم. مهم این است که زاویه نگاه خودت را به آن قصه پیدا کنی. سینما تکرار قصه‌هایی است که با نوع و زاویه نگاه سینماگر معنی پیدا می‌کند. فیلم‌ساز از حوالی خودش حرف می‌زند و به گونه‌ای دیگر، مسائل جامعه پیرامونش را مطرح می‌کند.

باوجود همه این‌ها «سال دوم دانشکده من» در جشنواره فیلم فجر گذشته دیده نشد. گویی این فیلم لابه‌لای فیلم‌های جنجالی جشنواره گم شد.
درست می‌گویید، اما مهم نیست. همین فیلم بدون فاصله در جشنواره فیلم مسکو جایزه گرفت و در جشنواره سنگاپور، جشنواره آسیاپاسفیک هم دیده شد. نه اینکه این جشنواره‌ها برای من تأیید باشد. به‌طور کلی جشنواره‌ها برای من تأییدکننده نیست. من در جشنواره فجر برای تسهیل اکران عمومی شرکت کردم و تهیه‌کننده فیلم نیز مایل بود در جشنواره حضور داشته باشیم و همین‌طور بازیگران جوانی که داشتیم دوست داشتند دیده شوند. ولی این‌ها برای من تأییدکننده نیستند. جشنواره فجر جای خوبی است، اما برای معرفی جوان‌ها و آن‌هایی که می‌خواهند دیده شوند، این جشنواره پایگاه آن‌هاست. آن‌هایی که می‌خواهند فکر‌ها و موضوع‌هایی را که از جامعه و اجتماع خودشان به‌دست آورده‌اند را به نمایش بگذارند و خودی نشان دهند.

در این میان وضعیت سینمای اجتماعی چگونه است؟
سینمای اجتماعی دارد کار خودش را می‌کند. بعد از سینمای جنگ، این سینما جدی‌ترین گونه سینمای ماست. در جامعه‌ای که هر روز صبح یک اتفاق دارد و وقایع پرشتاب و سریع رخ می‌دهد، طبیعی است که مهم‌ترین سینمای آن باید اجتماعی باشد، به‌شرط اینکه سینمای اجتماعی از مردم عقب نباشد؛ یعنی مسائل جامعه را به گونه‌ای مطرح نکند که اطلاع مردم از فیلم و فیلم‌ساز بیشتر باشد. از طرف دیگر به‌نظرم آنچه که سینمای ما را در دهه ۶۰ و ۷۰ جهانی کرد، سینمای انسانی بود، نه سینمای اجتماعی. سینمای عباس کیارستمی، مجید مجیدی و... بود که ما را به جهان شناساند. به‌نظرم سینمای اجتماعی ما در دنیا خیلی جدی گرفته نمی‌شود، مگر اینکه به‌شدت سیاسی تلقی شود که آن‌هم اصلا سینما نیست، بیانیه است.

آیا پس از «سال دوم دانشکده من» پروژه دیگری را در دست دارید؟
بله. کار بعدی‌ام را با همکاری کانون پرورش‌فکری کودکان و نوجوانان می‌سازم و اکنون در مرحله پیش‌تولید هستیم. همچنین این روز‌ها مشغول تهیه فیلمی با عنوان «شنای پروانه» هستم که محمد کارت، کارگردانی‌اش را عهده‌دار است و من سعی می‌کنم کمکش کنم تا اولین فیلم بلندش را بسازد.
گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->